برای ورود به مرکز دانلود دیدار یار روی عکس کلیک کنید
همه چیز برای دانلود
۱.انواع مقالات در مورد مهدویت
۲.زیباترین مناجات فراق یار
۳.عکس مهدویت
و ...
در حقيقت كسانى كه كفر ورزيدند اموال و اولادشان چيزى [از عذاب خدا] را از آنان دور نخواهد كرد و آنان خود هيزم دوزخند.
إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُواْ لَن تُغْنِيَ عَنْهُمْ أَمْوَالُهُمْ وَلاَ أَوْلاَدُهُم مِّنَ اللّهِ شَيْئًا وَأُولَئِكَ هُمْ وَقُودُ النَّارِ ﴿آل عمران - ۱۰﴾
تصورش هم مشکل است...
هرچند از ابتدا بودند و خواهند بود، فرعون و فرعونصفتان...
اما آنان که تنها قرآن را دروغ شمردند، خداوند گریبانشان را گرفت...
حال که جسارت آنان بیش از این پیش رفته است، چه خواهد شد؟؟
[آنان] به شيوه فرعونيان و كسانى كه پيش از آنان بودند آيات ما را دروغ شمردند پس خداوند به [سزاى] گناهانشان [گريبان] آنان را گرفت و خدا سختكيفر است.
كَدَأْبِ آلِ فِرْعَوْنَ وَالَّذِينَ مِن قَبْلِهِمْ كَذَّبُواْ بِآيَاتِنَا فَأَخَذَهُمُ اللّهُ بِذُنُوبِهِمْ وَاللّهُ شَدِيدُ الْعِقَابِ ﴿آل عمران - ۱۱﴾
و حال ما، به آنهایی که مقدّسات ما و آخرین کتاب الهی را به سخره گرفتهاند به صراحت میگوییم و هشدار میدهیم که به زودی مغلوب خواهند شد...
به كسانى كه كفر ورزيدند بگو به زودى مغلوب خواهيد شد و [سپس در روز رستاخيز] در دوزخ محشور مىشويد و چه بد بسترى است.
قُل لِّلَّذِينَ كَفَرُواْ سَتُغْلَبُونَ وَتُحْشَرُونَ إِلَى جَهَنَّمَ وَبِئْسَ الْمِهَادُ ﴿آل عمران - ۱2﴾
شاید سران کفر گمان کردند که با سوزاندن قرآن، از این پس خواب راحتی خواهند داشت!
شاید گمان کردند با کتمان حقیقت و پنهان شدن در پشت سیاست ننگینشان، میتوانند از عذاب الهی در امان بمانند!
اما قرآن و کلام الهی چه پاسخ دردناکی برایشان مهیّا کردهاست...
و چه بسيار شهرها كه [مردم] آن را به هلاكت رسانيديم و در حالى كه به خواب شبانگاهى رفته يا نيمروز غنوده بودند عذاب ما به آنها رسيد.
وَكَم مِّن قَرْيَةٍ أَهْلَكْنَاهَا فَجَاءهَا بَأْسُنَا بَيَاتًا أَوْ هُمْ قَآئِلُونَ ﴿سورۀ اعراف - ۴﴾
ای سیاستبازان از خدا بیخبر... میدانیم که عذاب شدنتان را از ما مخفی خواهید کرد، تا مبادا از طرفداران غفلتزدۀ شما کاسته شود!!
اما اگر تا به حال عذاب را به چشمتان ندیدهاید، منتظر آن روز باشید که از این پس آسودگی بر شما حرام است...
و اگر عذاب را تا چندگاهى از آنان به تاخير افكنيم حتما خواهند گفت چه چيز آن را باز مىدارد؟ آگاه باش روزى كه [عذاب] به آنان برسد از ايشان بازگشتنى نيست و آنچه را كه مسخره مىكردند آنان را فرو خواهد گرفت.
وَلَئِنْ أَخَّرْنَا عَنْهُمُ الْعَذَابَ إِلَى أُمَّةٍ مَّعْدُودَةٍ لَّيَقُولُنَّ مَا يَحْبِسُهُ أَلاَ يَوْمَ يَأْتِيهِمْ لَيْسَ مَصْرُوفًا عَنْهُمْ وَحَاقَ بِهِم مَّا كَانُواْ بِهِ يَسْتَهْزِئُونَ ﴿ سورۀ هود - ۸﴾
آخر آن روسیاهان گمراه آمریکایی و همدستانشان گمان کردند که با کبریت کوردلیشان، میتوانند از انتشار اسلام و قرآن جلوگیری کنند...
گمان کردند میتوانند وعدۀ قطعی الهی را به تأخیر بیندازند...
گمان کردند میتوانند همانگونه که خود به بیراهه رفتند، دیگران را هم به بیراهۀ آتشبارخود بکشانند.
آنها گمان کردند به اسلام و مسلمان و قرآن زیان رسانند، اما غافل بودند از اینکه جز خود به هیچکس دیگری زیانی نرسانند...
هر كس به راه آمده تنها به سود خود به راه آمده و هر كس بيراهه رفته تنها به زيان خود بيراهه رفته است و هيچ بردارندهاى بار گناه ديگرى را بر نمىدارد و ما تا پيامبرى برنينگيزيم به عذاب نمىپردازيم.
مَّنِ اهْتَدَى فَإِنَّمَا يَهْتَدي لِنَفْسِهِ وَمَن ضَلَّ فَإِنَّمَا يَضِلُّ عَلَيْهَا وَلاَ تَزِرُ وَازِرَةٌ وِزْرَ أُخْرَى وَمَا كُنَّا مُعَذِّبِينَ حَتَّى نَبْعَثَ رَسُولًا ﴿ سورۀ اسراء - ۱۵﴾
چه خیال باطلی که فکر میکردند، انحراف و فساد و حماقتهایشان پایانی ندارد...
و چون بخواهيم شهرى را هلاك كنيم خوشگذرانانش را وا مىداريم تا در آن به انحراف [و فساد] بپردازند و در نتيجه عذاب بر آن [شهر] لازم گردد پس آن را [يكسره] زير و زبر كنيم.
وَإِذَا أَرَدْنَا أَن نُّهْلِكَ قَرْيَةً أَمَرْنَا مُتْرَفِيهَا فَفَسَقُواْ فِيهَا فَحَقَّ عَلَيْهَا الْقَوْلُ فَدَمَّرْنَاهَا تَدْمِيرًا ﴿سورۀ اسراء - ۱۶﴾
و راست گفت پیغمبر راستگوی که عبرتگیرندگان اندکاند...
و چه بسيار نسلها را كه ما پس از نوح به هلاكت رسانديم و پروردگار تو به گناهان بندگانش بس آگاه و بيناست.
وَكَمْ أَهْلَكْنَا مِنَ الْقُرُونِ مِن بَعْدِ نُوحٍ وَكَفَى بِرَبِّكَ بِذُنُوبِ عِبَادِهِ خَبِيرًَا بَصِيرًا ﴿ سورۀ اسراء - ۱۷﴾
آری...
ای سیهرویان آمریکایی و دوستانت، منتظر باشید که امروز، تیشه به ریشۀ خود زدید...
منتظر تحقق وعدۀ الهی باشید که روز به روز نزدیکتر میشود...
و ما هم منتظریم...
منتظریم تا سوختن شما را به تماشا بنشینیم...
منتظریم تا به شمشیر منتقم آل علی (عجلالله)، به دوزخی که خود از پیش فراهم کردهاید، واصل شوید...
یا صاحب الزمان.. ادرکنا...
یک شهروند آمریکایی، ساعاتی پیش با اعلام قبلی و آزادانه در محل بازسازی برج های دوقلوی نیویورک حضور یافته و در مقابل چشم مردم و دوربین های خبرنگاران، صفحات یک قرآن را پاره کرده و با فندکی که از جیب خود بیرون آورد، به آتش کشید.
امام علی(ع) میفرماید: سوگند به خدای علی، حجّت خدا در میان مردم هست ودر راهها گام برمی دارد به خانه ی آنها سرمیزند در شرق و غرب زمین رفت و آمد میكند، گفتار مردم را میشنود و بر ایشان سلام میكند، میبیند و دیده نمیشود تا وقت (معیّن) و وعدهی (الهی) ».
البته نوع دیگری از غیبت نیز برای آن حضرت بیان شده است.
دوّمین نایب خاص امام عصرمیگوید: « امام مهدی علیه السلام هر سال در مراسم حج ظهور مییابد مردم را میبیند و آنها را میشناسد و مردم او را میبینند ولی او را نمیشناسند» بنابراین درباره ی حضرت مهدی(ع) غیبت به دو گونه روی میدهد: آن بزرگوار در مواردی از دیدگان پنهان است ودر مواردی دیگر دیده میشود ولی شناخته نمیگردد امّا در هر حال در میان مردم حضور دارد.
غیبت صغری و كبری
از وقتی كه پیشوای یازدهم شیعیان حضرت عسكری(ع) در سال 260 در گذشت و مقام امامت و رهبری امت به فرمان خداوند بزرگ به فرزند ارجمند وی حضرت مهدی موعود(ع) منتقل شد، دشمنان امام، برای قتل او كمر همت بستند و لذا به فرمان الهی بعد از تدارك مراسم به خاك سپاری پدر در سرداب منزل غایب گردید غیبت امام زمان به دو مرحله تقسیم گردید: مرحله كوتاه كه بدان غیبت صغری گفته میشود و مرحله دراز مدت كه بدان غیبت كبری گفته میشود. غیبت صغری از سال 260 آغاز و در سال329 پایان یافت این غیبت از دو جهت محدود بود:
1- جهت زمانی 2- جهت شعاعی
از نظر زمانی بیش از 70 سال به طول نیانجامید و از این رو غیبت صغری نامیده شد.
و از نظر شعاعی نیز این غیبت غیبتی همه جانبه نبود و شعاع و دامنهی آن محدود بود، یعنی در طول مدت 70 سالهی غیبت اگر چه امام از نظر پنهان بود لیكن این غیبت و پنهانی نسبت به همه كس نبود بلكه بودند كسانی كه به صورتی با امام در تماس بودند و این نایبان خاص امام بودند، كارهای مردم را میگذرانیدند نامهها و سؤالات مردم را نزد امام میبردند و پاسخ امام را به مردم میرساندند و گاهی گروهی از مردم بوسیله نایبان خاص به دیدار امام دوازدهم راه مییافتند.
فلسفه غیبت صغری
چون غیبت امام و رهبر شیعیان برای مدت طولانی امری غیر مأنوس و غیر منتظره بود و باور كردنش برای مردم عادی دشوار مینموده ائمه(ع) همواره در موارد مختلف غیبت امام دوازدهم را خبر داده و دربارهی مشكلات و گرفتاریهای عصر غیبت و اجر و پاداش منتظرین ظهورش مطالبی را گوشزد میكردند علاوه بر این گاهی در عمل زمینهی غیبت آن حضرت را فراهم میكردند. برای مثال حضرت امام هادی(ع) با عدهای از اصحاب خاص خود معاشرت میكرد و فقط با آنان سخن میگفت. این اقدام آن حضرت اولین قدم در راه آماده شدن جامعه شیعی برای غیبت رهبران محسوب میشد. بعد از حضرت هادی(ع) امام حسن عسكری علیه السلام قدم بعدی را برداشت و بیشتر اوقات از پشت پرده با مردم سخن میگفت آنها میخواستند با این عمل خود، مقدمهی غیبت حضرت مهدی را فراهم كنند تا شیعیان با این موضوع مأنوس شده، بعد از تحقق غیبت، آن را انكار نكنند. بر همین اساس بعد از رحلت حضرت امام عسكری علیه السلام مدتی ارتباط بین مردم و امام دوازدهم بوسیله نواب خاص آن حضرت برقرار بود تا بدین وسیله مشكلات آنها برطرف شود و سؤالات آنها پاسخ داده شود و آمادگی غیبت طولانی آن حضرت در اذهان مردم فراهم گردد چرا كه اگر بلافاصله بعد از رحلت امام یازدهم غیبت طولانی فرزند بزرگوارش حضرت مهدی4 شروع میشد، درك و تحمل آن كه با مصیبتها و گرفتاریهایی همراه بود، برای مردم بسیار مشكل مینمود. از این رو، دوران غیبت صغری را زمینهساز غیبت كبری شمردهاند.
فلسفه غیبت از منظر روایات
1- امام صادق(ع) فرمود: بی تردید برای صاحب الامر(ع) غیبتی است كه هر اهل باطلی در آن به شك میافتد، راوی از علت غیبت سؤال كرد. حضرت فرمود: غیبت به سبب امری است كه اجازه نداریم آن را برای شما بیان كنیم... غیبت سرّی از اسرار الهی ولی چون میدانیم كه خداوند بزرگ حكیم است میپذیریم كه همه كارهای او حكمت است اگر چه علت آن كارها برای ما معلوم نباشد.
كمال ج 2 باب 44 ح 11 ص 204
2- امام باقر(ع): وقتی خداوند همراهی و همنشینی ما را برای قومی خوش ندارد ما را از میان آنها بر میگیرد.
علل الشرایع ص 244 ب 179
3- امام رضا(ع): برای اینكه آن زمان كه با شمشیر قیام میكند كسی بر عهده او بیعتی نداشته باشد.
كمال ج2 ب44 ح4 ص232
4- امام كاظم(ع):
هنگامی كه پنجمین فرزندم غایب شد مواظب دین خود باشید تا كسی شما را از آن بیرون نكند برای صاحب این امر غیبتی خواهد بود كه گروهی ار پیروان او از اعتقاد خود دست برمیدارند و این غیبت آزمونی است كه خداوند با آن بندگانش را امتحان میكند.
غیبت طوسی ف5 ح 284 ص173
5- امام صادق(ع):
امام منتظر، پیش از قیام خود، مدتی از چشمها غایب خواهد شد. از علت آن سؤال شد حضرت فرمود بر جان خویش بیمناك است.
كمال ج2 ب44 ح7 ص233
البته روایات بیشتر از اینها علت بیان كرده است كه ما مهمترین آنها را ذكر كردیم.
بررسی تاریخی و ریشهیابی زمینههای غیبت
بر هر پژوهشگر تاریخ زندگانی ائمه دوازده گانه این موضوع مسلم است كه هر چه ما از عصر امام علی علیه السلام بیشتر فاصله میگیریم از میزان حضور امامان معصوم در متن و قایع جامعه كاسته شده و فشار و تهدیدات خلفای جور از یك سو و نااهلی مردم زمانه از سوی دیگر سبب میگردد كه روز به روز از تعداد یاران باوفا و در گرداگرد ائمه عصر كم شده و در نتیجه ایشان خود را در غربت و تنهایی بیشتری احساس كنند. به بیان دیگر، جامعهی اسلامی روز به روز لیاقت خود را برای پذیرش امام معصوم بیشتر از دست داده تا جایی كه هر چه به عصر غیبت صغری نزدیكتر میشویم از ارتباط مستقیم ائمه مردم و حضور عملی ایشان در جامعه كمتر میشود چنانكه در زندگانی امام هادی و امام عسكری(ع) این نكته به خوبی مشهود است و میبینیم كه امام هادی(ع) در حدود سی سال پیش از میلاد امام عصر(ع)رفته رفته ارتباط خود را با مردم زمان خویش كم كرده و جز با قلیلی از یاران خاص خود تماس نمیگرفتند امام عسكری(ع) نیز كه در عصر خود بیشتر از طریق مكاتبه و نامهنگاری با یاران خود ارتباط برقرار میكردند و بسیاری از امور شیعیان خود را از طریق نمایندگان و وكلایی كه تعیین فرموده بودند حل و فصل میكردند و كمتر با آنها به طور مستقیم مواجه میشدند. برای روشنتر شدن این موضوع عباراتی را كه (مسعودی) در اثبات الوصیة آورده، نقل میكنیم: امام هادی(ع) خود را از بسیاری از یاران و شیعیانشان پوشیده میداشتند و جز تعدادی اندكی از یاران خاص آن حضرت ایشان را نمیدیدند و هنگامی كه نوبت به امام حسن عسكری(ع) رسید ایشان چه با یاران خاص خود و چه با مردم عادی از پشت پرده سخن میگفتند و كسی ایشان را نمیدید مگر در هنگامی كه آن حضرت برای رفتن به دارالخلافة از خانه خارج میشد.
البته بعضی از تاریخ نگاران كلام مسعودی را مبالغه آمیز توصیف كردهاند اما در مجموع میتوان از این كلام و به قرینه سایر اسناد تاریخی استفاده نمود كه ارتباط امام هادی و امام عسكری(علیهماالسلام) با جامعه بسیار تقلیل یافته بوده و آن دو امام بر شیوهی ائمه قبل از خود نبوده و با مردم ارتباط چندانی نداشتهاند.
حاصل كلام ما در اینجا این میشود كه چون میان قابلیتها و شایستگیهای ذاتی مردم برای پذیرش امام معصوم داده و از ارزشهای الهی فاصله بگیرد امام معصوم و میزان حضور امام در جامعه ارتباطی متقابل وجود دارد، به هر اندازه كه جامعه شایستگی و لیاقت خود را از دست نیز كه یكی از تجلیات رحمت الهی به شمار میآید، از جامعه فاصله گرفته و از حضور خود در جامعه میكاهد چرا كه رحمت الهی درجایی فرود میآید كه سزاوار رحمت باشد به تعبیر دیگر به مصداق قاعدهای كه قرآن كریم بیان میدارد: ذلك بان الله لم یك مغیرا نعمة انعمها علی قوم حتی یغیرا و ما بانفسهم...» آنگاه كه جامعه اسلامی دگرگون شد و مسلمانان از نظر درونی تغییر یافته و ارزشهای الهی خود را از دست دادند، خداوند نیز نعمت وجود امام معصوم در میان مردم را كه از بزرگترین نعمتهای الهی به شمار میآید از آنها گرفت. و امام رو در نقاب غیبت كشید. شاهد بر این مدعا روایتی است كه از امام محمد باقر علیه السلام نقل شده و در آن آمده است: « هنگامی كه خداوند از آفریدگانش خشمگین شود ما را از مجاورت با آنها دور میسازد». باشد تا با گذشت اعصار مردم به خسارت بزرگی كه از ناحیه فقدان معصوم در میان خود متحمل شدهاند پی برده و بار دیگر آماده پذیرش نعمت بزرگ الهی یعنی حضور مستمر امام معصوم در جامعه شوند این معنا كه ظهور مجدد امام مترتب بر آماده شدن شرایط در جامعه اسلامی و وجود یاران و انصاری وفادار برای امام میباشد از روایات متعددی استفاده میشود از جمله روایتی كه از امام موسی كاظم(ع) نقل شد كه ایشان خطاب به یكی از یاران خود میفرماید: «...ای پسر بكیر من به تو سخنی را میگویم كه پدران من نیز پیش از من آن را بر زبان راندهاند و آن اینكه اگر در میان شما به تعداد كسانی كه در جنگ بدر بودند وجود داشت قیام كننده ما ظهور میكرد». موضوع یادشده از روایتی كه نعمانی آن را در كتاب خود نقل كرده نیز استفاده میشود...
بنابراین میتوان گفت علت اصلی غیبت امام عصر(ع)آماده نبودن اجتماع بشری برای پذیرش وجود پر بركت ایشان و عدم لیاقت مردم برای بهرهگیری از نعمت حضور امام معصوم در میان خودشان است و تا این مانع برطرف نگردد و به تعداد لازم یاران و انصار مخلص و فداكار برای آن حضرت وجود نداشته باشد زمان غیبت به سر نیامده و امام همچنان از دیدهها پنهان خواهند ماند.
امام عصر(ع) در بیان علت تأخیر ظهور میفرمایند: « چنانچه شیعیان ما كه خداوند توفیق طاعتشان دهد در راه ایفای پیمانی كه بر دوش دارند همدل میشدند میمنت ملاقات ما از ایشان به تأخیر میافتاد و سعادت دیدار ما زودتر نصیب آنان میگشت، دیداری بر مبنای شناختی راستین و صداقتی از آنان نسبت به ما.
فلسفه غیبت از نظر كلام مفید
ابوعبدالله محمد بن نعمانی حارثی عكبری بغدادی مشهور به شیخ مفید پس از شیخ صدوق به ظهور رسید او از پیشگامان برجسته امامیه در دفاع از حریم غیبت و تفهیم اسرار بیشمار آن به شمار میرود.
شیخ مفید از راه استدلال و برهان به رد باطل میپرداخت. جایگاه ویژه او موجب شده است تا معاصران وی داوریهای گوناگونی از او داشته باشند.
ایشان حدود 10 اثر فقط در زمینه غیبت نوشت و هیچ یك از نویسندگان شیعی در این حدّ به مسأله غیبت نپرداخته است.
در كتاب مسائل عشره، تدبیر مصالح خلق و آزمون انسانها از سوی خدا، از علل غیبت امام عصر علیه السلام دانسته شدهاند. شیخ برای بیان عدم انحصار غیبت در حضرت مهدی، نمونههای دیگر از اولیای الهی را ذكر میكند كه در منظر ستم پیشگان پدیدار نمیشوند و برای حفظ دین خود از فاسقان فاصله میگیرند و كسی از مكان آنان خبر ندارد خضر از آن جمله است كه بنابر اجماع اصحاب سیره و اخبار، پیش از زمان موسی تا این زمان بوده است و كسی از جایگاه او خبر ندارد و در آیاتی از قصه موسی علیه السلام به وجود او اشاره شده است. جریان اصحاب كهف و داستان اصحاب حمار را نیز شیخ مفید از این مقوله میداند شیخ مفید در فصل هفتم مسائل عشرة، این اشكال را مطرح كرده است:
« وقتی در عصر غیبت، حدود الهی اجرا نمیشود و نمیتوان كسی را به حق دعوت كرد و جهاد مقدسی با دشمنان دین صورت نمیگیرد چه نیازی به امام زمان، وجود و عدم او چه تفاوتی دارد»
در رّد آن مینویسد: « غیبت امام خللی به حفظ شرع و ملت وارد نمیكند. امام در هر صورت به احوال امت توجه دارد و شیعیان عهده دار دعوت به شرع هستند و در این خصوص حجت بر آنان تمام است. جهاد با دشمنان دین را نیز والیان از سوی ایشان میتوانند بر عهده گیرند.->
بنابراین غیبت امام، مختل غرض نیست. حال اگر امام، به دلیل ترس بر حال خود نتوانست حدود را اقامه كند و احكام را اجرا كند و زمین به فساد كشیده شد عامل انتشار فساد، كسی جز ستمگران نخواهند بود و هم آنان باید پاسخگو باشند»
انـتـظـار فـرج ، تبلور همه اصولاعتقادى و مسائل عملى اسلام است ؛ از یكتایى خدا گرفته تا رسالت پیامبر، امامتامامان معصوم و التزام عملى به تمامى احكام و دستورات اسلامى .
انـتـظـار فـرج ،انـتـظار ظهور امامى است كه جهان را پس از آنكه از ظلم و جور آكنده شده پر از عدل وداد مى كند.
انـتـظـار فـرج بـا چـنـین محتوایى ، سازنده و حركت زاست . از اینرو، در میان عبادتهاى فردى و اجتماعى ، جایگاه ویژه اى دارد و در بیان رسول اكرم (ص ) برترین عبادت دانسته شده است :
(اَفْضَلُ الْعِبادَةِ اِنْتِظارُالْفَرَجِ).
برترین عبادت ، انتظار فرج است .
عـلّت آن شـایـد ایـنبـاشـد كـه انـتـظـار فـرج تـبـلور ولایـت اسـت ؛ ولایـتـى كـه صـحـّت هـمـهاعـمـال مـنـوط بـه آن اسـت و بـدون آن هـیـچ عـمـلى پـذیـرفـتـه نـیـسـت . ازامـام صـادق (ع ) چـنین نقل شده است :
(اَفـْضـَلُ البِقاعِ مابَیْنَ الرُّكْنِوَ الْمَقامِ، وَ لَوْ اَنَّ رَجُلاً عَمِرَ ما عَمِرَ نُوْحٌ فى قَوْمِه اَلْفَسَنَةٍ اِلاّ خـَمـْسینَ عامًا، یَصُومُ النَّهارَ وَ یَقُومُ اللَّیْلَ فى ذلِكَالْمَكانِ، ثُمَّ لَقىَ اللّهَ بِغَیْرِ وِلایَتِنا لَمْ یَنْفَعْهُ ذلِكَشَیْئًا).
بـرترین نقطه روى زمین بین ركن و مقام (ابراهیم ) است . اگر كسى به اندازه عمر نوح ـ یعنى 950 سـال ـ در مـیـان قـومـش زنـدگـى كـنـد و هـمـه ایـن مـدت را در مـكـان یـاد شـده بـه عـبـادت مشغول باشد، روزها را به روزه و شبها رابه شب زنده دارى سپرى نماید، ولى بدون ولایت ما خدا را دیدار كند، این عبادتها سودىبه وى نخواهد رساند.
پایان غیبت
آخرین مسئله اى كه در بحث غیبت كبرى لازم است بدان اشاره كنیم ، مساءله زمان پایان غیبت كبرى است . بدون شك ، خورشید وجود حضرت مهدى (عج ) براى همیشه در پس ابر غیبت باقى نخواهد مـانـد. و بـه تـعـبـیـر بعضى ازروایات حتّى اگر از دنیا بیش از یك روز باقى نمانده باشد، خداوند آن روز را آن قدردراز خواهد كرد تا حضرت مهدى (عج ) ظهور كند..آنـچه در اینجا مطرح است ،زمان پایان غیبت آن حضرت است. براى پاسخگویى به این مسئله چند نكته را یادآور مىشویم .
الف ـ وقت ظهور از اسرار الهى است
روایـات زیـادى تـصـریـح دارد كـه وقـت ظـهـور حـضرت مهدى (عج ) از اسرار الهىاست و تنها خـداونـد از آن آگـاهى دارد و هر كس براى آن وقت تعیین كند، دروغگوست . امام صادق (ع ) در این باره مى فرماید:
(اِنَّ مـَنْ وَقَّتَ لِمـَهـْدِیِّنـاوَقـْتـًا فـَقـَدْ شـارَكَ اللّهَ فـى عـِلْمـِه وَ ادَّعـى اَنَّهُ ظـَهـَرَعـَلى سـِرِّه )كـسى كه براى (ظهور) مهدى ما وقت تعیین كند، خود را درعلم خدا شریك پنداشته و (به دروغ ) ادّعا كرده كه بر اسرار الهى واقف است .
فضیلمى گوید:
از امـام بـاقـر(ع ) پـرسـیـدم : آیا براى ظهور مهدى (عج ) وقتى هست ؟حضرت سه بار فرمود: دروغ مى گویند كسانى كه (براى ظهور) وقت تعیین مىكنند..ب ـ نشانه هاى ظهور
در بـرخـىاز روایـات براى ظهور حضرت مهدى (عج ) نشانه هایى بیان شده است . ابوبصیر مـى گـویـد: بـه امـام صادق (ع ) عرض كردم : فدایت شوم ! ظهور مهدى قائم چه زمانى است؟ فرمود:
اى ابـا مـحـمـّد! مـا خـاندانى هستیم كه براى آن وقتى تعیین نمى كنیم . پیامبر(ص ) فرمود: وقت تعیین كنندگان ، دروغگو هستند.
اى ابا محمّد! پیش ازظهور پنج نشانه رخ مى دهد: صیحه در ماه رمضان ، خروج سفیانى ، خروج خراسانى ، كشته شدن نفس زكیّه و فرو رفتن زمین در بیداء....در روایـات ، نـشـانـه هـاىدیـگـرى نـیـز بـراى ظـهـور نقل شده است ...این نشانه ها بطور كلّى به چند بخش تقسیم مى شوند. برخى از آنـهـا نـشـانـه هـاى دور بـه حـساب مى آیند كه بسیارى ازآنها تحقق پیدا كرده است و برخى دیگر نزدیك به دوران ظهور هستند.
در تقسیم بندىدیگر، بعضى از نشانه ها حتمى هستند و برخى دیگر غیر حتمى ، با توجه به ایـن تـقسیم ها نمى توان از نشانه هاى ظهور پى به زمان دقیق آن برد، زیرا هیچ ملازمه اى بین تحقق یكى از نشانه ها ـ حتى نشانه هاى حتمى ـ و ظهور در فاصله زمانى معیّن وجودندارد.
ج ـ سال ظهور
از روایـات چـنـین برداشت مى شود كه سال ظهور حضرت مهدى (عج ) فرد است . امام صادق (ع ) فرمود:
(لایـَخـْرُجُ الْقـائِمُ اِلاّ فـى وِتـْرٍ مـِنَ السِّنـیـنَ ، سـَنـَةِ اِحـْدى ،اَوْ ثـَلاثٍ ، اَوْ خـَمْسٍ، اَوْ سَبْعٍ، اَوْ تِسْعٍ). قـائم عـلیـهالسـّلام خـروج نـمـى كـنـد، مـگـر در سـالهـاى فـرد، سال اول ، سوم ، پنجم ، هفتمیا نهم .
د ـ روز ظهور
روز ظـهـور آن حـضرت ـ طبق آنچه كه از روایات استفاده مى شود. ـ روز عاشورا است . از امامصادق (ع ) نقل شده است :
(یـُنـادى بـِاسـْمِ الْقـائِمِ فـى لَیـْلَةِ ثـَلاثٍوَ عـِشـْریـنَ مـِنْ شـَهـْرِ رَمـَضـانَ وَ یـَقـُومُ فـى یـَوْمِ عاشُورا)
درشب 23 ماه رمضان (از آسمان ) به نام قائم (عج ) ندامى شود و درروز عاشورا قیام مى كند.
برای ورود به مرکز دانلود دیدار یار کلیک کنید
همه چیز برای دانلود
۱.انواع مقالات در مورد مهدویت
۲.زیباترین مناجات فراق یار
۳.عکس مهدویت
و ...
وقتي پروردگار آدم ابوالبشر را خلق كرد به ملائك دستور داد تا آدم را سجده كنند.
و ابليس از اين فرمان سر باز زد: پروردگار فرمود: اي ابليس براي چه تو با ساجدين سر به سجده آدم فرو نياوردي؟ شيطان گفت: من هرگز به بشري كه از گل و لاي كهنه آفريده اي سجده نخواهم كرد. من بهتر از آدم هستم، چون مرا از آتش آفريدي و او را از خاك.
چند نكته:
1) شيطان پروردگار را به عنوان خالق قبول داشت ولي در توحيد ربوبيت شك كرد.
2) شيطان بر اثر عبادت 6000 ساله همراه فرشتگان دچار غرور شده بود. و عبادت او به جاي معرفت برايش ظلمت بيشتر ايجاد كرد.(عبوديت او خالي از معرفت بود)
3) شيطان غرور خود را به صورت قياس بيان كرد. «مرا از آتش آفريدي و او را از خاك»
اين اشتباه فاحشي بود كه مرتكب شد و فكر كرد آتش از خاك برتر است در حالي كه موضوع امتحان بود. و مي بايست امر الهي كه سجده بر آدم بود را انجام مي داد.
بنابر روايات در دولت كريمه، شيطان به دست امام زمان كشته خواهد شد.
امام صادق (ع) فرمود: خداوند او را تا روز خروج قائم ما مهلت داده است. هنگامي كه خداوند قائم ما را ظاهر كند در مسجد كوفه خواهد بود. پس ابليس به حضورش مي آيد، در مقابل او زانو مي زند و مي گويد واي بر من در چنين روزي. پس او را با دست قدرت مي گيرد و گردنش را مي زند.
آن روز همان وقت معلوم است.
علامه طباطبايي (قدس) مي نويسد: دليلی كه مفسران به آن تمسك جسته اند اين دلالت را دارد كه روز معلوم كه سرآمد مهلت ابليس است، روز اصلاح آسماني بشر است كه ريشه فساد به كلي كنده مي شود و جز خدا كسي پرستش نمي گردد. نه روز مرگ عمومي بشر با نفخه اول. (تفسير الميزان ج12،ذيل آيه38 سوره حجر)
انشاءا... كه با ظهور حضرتش خداوند به صورت كامل و در حد بشر براي انسانها شناخته شده و عبادت واقعي انجام گيرد
جهان پس از ظهور
«و تشرق الارض بنور ربها و یبلغ سلطانه المشرق و المغرب» منبع: كشف الغمه ج3 ص297
«زمين با نور پروردگارش منور مي شود و سلطنت او شرق و غرب عالم را در بر مي گيرد.»
توضيح روايت:
در اين روايت رسول خدا (ص) مي فرمايند: آن كسي كه به وسيله نور او زمين روشن مي شود مولا حضرت مهدي (عج) است. و اين روشنايي يك روشن شدن عادي نيست يعني اين طور نيست كه اين مسئله يك طرفه باشد يعني آقا بدون خواست زمين و زمينيان آنها را منور كند بلكه خود زمين نيز مشتاق ديدار اوست. به عبارت ديگر هم همه موجودات روي زمين اعم از جماد و نبات و حيوانات مشتاق اين امر و خوشحال از آن مي شود و هم انسانها به خاطر عدم توانايي شان از اصلاح مفاسد مشتاق انجام مي شود. البته شايد در ابتداي ظهور به دليل عدم درك صحيح از امر فرج بعضي ها نسبت به آن روي خوش نشان ندهند و يا يك عده اي ديگر مقابل آن بايستند اما با قطع رشته هاي كذب و افترا و هواپرستي نهايتا همه انسانها به روي او آغوش گشوده و مطيع امرش مي شوند. وقتي به معني كلمه أشرقت در كتب مي نگريم مي بينيم كه معناي آن فقط روشن شدن نيست بلكه به معناي چون گل از سر شوق شكوفا شدن مي باشد. و حتي آسمانيها نيز از آمدن او خوشحال مي شوند. و اين چنين سلطنت مادي و معنوي او شرق و غرب عالم را فرا مي گيرد.
در زمان ظهور حضرت مهدي(ع) عدهاي با او موافق و گروهي با او مخالف هستند. در ميان مخالفان برخي پيش از ظهور با او دشمن بوده و بعضي پس از خروج و قيام او، در برابرش ميايستند؛ اين دسته در زمان غيبت حضرت جزء موافقان و دوستداران و شيعيان او به شمار مي آيند ولي پس از آنكه ولي عصر(ع) نقاب غيبت كبرا از رخ بركشيد، به علل و عواملي او را نپذيرفته و بدتر در مقابل او صفآرايي ميكنند.
يكي از پرمخاطرهترين مراحل براي علاقهمندان و شيعيان صاحبالامر(ع)، زمان و عصر ظهور حضرت(ع) است. زيرا عدم آشنايي به روش خاص و جديد حضرت ولي عصر(ع) در ارائة اسلام از سويي و نيز نوع برخورد با باطل و شدت و سختگيري امام از سوي ديگر؛ آزمايش بزرگي است كه اگر كسي در آن دچار تزلزل شود، ممكن است اصل مسئله را نفي و انكار نمايد. به نظر ميرسد اينكه ائمه(ع) به برگشت برخي از مؤمنان از امام زمان(ع) و اقبال و رويآوري غير مؤمنان به ايشان در عصر ظهور خبر دادهاند ـ در بعضي موارد آن ـ ريشه در همين تحير و شك و ترديد ـ كه منشأ آن عدم اطلاع و آگاهي از روش حضرت مهدي(ع) در زمان ظهور است ـ دارد، از جمله حديث قابل تدبّر ذيل: «عبدالحميد ميگويد: كسي كه از امام صادق(ع) شنيده بود به من خبر داد كه، حضرت فرمود: هنگامي كه قائم(ع) خروج ميكند، خارج ميشود از اين امر [از اسلام يا تشيع يا ايمان يا حداقل از قبول امام زمان(ع)] كسي كه خويش را از اهل حضرت ميديد [و فكر ميكرد از ياران و از معتقدان راسخ به امام زمان(ع) است] و داخل ميشود در اين امر [يعني در تبعيت از امام زمان و ولايت او] كسي كه مانند آفتابپرست و ماهپرست است...».1 از اين روايت اسرار ديگري را نيز دربارة عصر ظهور ميتوان دريافت ولي حداقل يكي از اسرار اين برگشت و آن روي آوري، روش خاص و جديد حضرت در ارائة اسلام و برخورد با اهل باطل است كه متحيران، مضطربان و متزلزلان را از حضرت برميگرداند. به بيان ديگر، در زمان ظهور حضرت مهدي(ع) عدهاي با او موافق و گروهي با او مخالف هستند. در ميان مخالفان برخي پيش از ظهور با او دشمن بوده و بعضي پس از خروج و قيام او، در برابرش ميايستند؛ اين دسته در زمان غيبت حضرت جزء موافقان و دوستداران و شيعيان او به شمار مي آيند ولي پس از آنكه ولي عصر(ع) نقاب غيبت كبرا از رخ بركشيد، به علل و عواملي او را نپذيرفته و بدتر در مقابل او صفآرايي ميكنند. شمارش تمامي عوامل روگرداني اين گروه از حضرت در زمان غيبت در اين مختصر نميگنجد، از اين رو به مهمترين آنها اشاره ميشود. 1. ارائة اسلام جديد در زيارات خطاب به امام زمان(ع) گفته ميشود: «السلام علي الحقّ الجديد؛2 درود بر حقّ جديد» اين فراز اشاره به اين حقيقت دارد كه حضرت با ظهور خويش روش جديدي در ارائة اسلام فرا روي انسانها قرار ميدهد؛ اين بدان معنا نيست كه ايشان اسلام را عوض ميكند؛ بلكه مقصود آن است كه اسلام را تجديد ميكند و به آن حيات دوباره ميبخشد، چرا؟ چون در عصر غيبت، اسلام حقيقي و ناب به مردم ارائه نشده و تحريفها، كژرويها، كژانديشيها و بدعتها چهرة اصلي و واقعي آن را مستور ساخته است. اكنون نيز همة ما شاهديم كه در بسياري از ممالك اسلامي به نام دولت اسلامي و حاكميت اسلام چگونه اين دين به شكل وارونه و نادرست به مردم ارائه ميشود. بسيار ديگري نيز هستند كه برداشت صحيحي از آموزههاي اسلام نداشته، براساس بافت فكري خويش تلقي خاصي از اسلام دارند. اين دو گروه در مواجهه با امام زمان(ع) كه روشش، ارائة صحيح اسلام و حاكميت اسلام ناب در دنياست، چگونه برخورد خواهند كرد؟! عدهاي از اينان نه تنها خود حضرت را قبول نميكنند بلكه در برابر دعوت و قيام او براي احقاق حق و نفي باطل قيام مينمايند. اگر آدمي در حقانيت و حق بودن حضرت شك و ترديد نداشته باشد، به تبعيت از حضرت، روش و تلقي ناصحيح خويش را به كناري افكنده، سيرة حضرت را در ارائة اسلام ميپذيرد و به آن تن ميدهد. امّا اگر متزلزل بود نه تنها دعوت حضرت را ردّ ميكند بلكه نعوذبالله در برابر او ميايستد. اين مسئله علاوه بر آنكه آزمايش بزرگي براي مسلمانان است، براي حضرت نيز كار را مشكل ميكند. براساس روايات كار امام زمان(ع) در عصر ظهور بسيار دشوار است و حتي سختتر از عصر رسول خدا(ص). زيرا رسول اكرم(ص) با يك عده جاهل بتپرست يا مشرك روبرو بود ولي حضرت مهدي(ع) با مسلماناني روبرو خواهد شد كه با او با قرآن و تأويل آن و تفسير به رأي و تحليلهاي ناروا مقابله ميكنند. در دو روايت ذيل تأمل كنيم: الف) روايت اوّل: فضيل بن يسار ميگويد، شنيدم امام صادق(ع) ميفرمود: «حقيقت آن است هنگامي كه قائم ما قيام كند، با مردمي روبرو ميشود که از نظر نادانی، جاهلتر از مردمي هستند كه رسول خدا(ص) با ايشان روبرو شد»، [فضيل بن يسار ميگويد] پس گفتم: اين تشابه چگونه است؟! حضرت فرمود: «رسول خدا(ص) به سوي مردم آمد در حالي كه آنها سنگهاي كوچك و بزرگ، درختان خرما و چوبهاي ساخته شده [به دست خويش] را ميپرستيدند و حقيقت آن است كه قائم ما هنگامي كه قيام ميكند به سوي مردم ميآيد در حالي كه مردم، كتاب خدا را عليه او تفسير كرده، در مخالفت با او به قرآن استدلال ميكنند». سپس حضرت فرمود: «سوگند به خدا، آگاه باشيد هر آينه عدل حضرت قائم در خانههاي آنان [و كساني كه با قرآن به مخالفت با حضرت برخاستهاند] ميرود چنانكه گرما و سرما به درون خانههاشان ميرود».3 بايد توجه داشت كه برخي از مخالفان حضرت از روي جاهطلبي و حبّ رياست به تأويل آيات قرآن دست ميزنند و گروهي به جهت برداشت غلط و ناصحيح خويش از آيات قرآن؛ سخن ما در اين مقطع ناظر به گروه دوم است. ب) روايت دوم: محمد بن ابيحمزه از برخي اصحاب از امام صادق(ع) نقل كرده، شنيدم امام صادق(ع) فرمود: «حضرت قائم(ع) در جنگهايش با چيزي مواجه ميشود كه رسول خدا(ص) مواجه نشد. حقيقت آن است كه رسول خدا(ص) به سوي مردم آمد در حالي كه آنها سنگهاي شكافته شده و چوبهاي ساخته شده را ميپرستيدند و به درستي كه قائم(ع) [هنگامي كه ظهور ميفرمايد] عليه او خروج ميكنند، سپس قرآن را عليه او تأويل ميكنند و عليه او جنگ ميكنند».4 اين حديث نيز به روشني حكايتگر اين حقيقت است كه كساني تفسير ناب و صحيح اسلام را از ناحية امام زمان(ع) برنميتابند و ارائه اسلام و حق به شكل نوين آن برايشان سخت و سنگين است، از اين رو با او به مقابله برخاسته، حتي با وي به جنگ ميپردازند. 2. مبارزة سخت با باطل بنابر منابع اصيل اسلامي امام زمان(ع) مظهر اسم «منتقم» خداوند متعال است. يعني انتقام حضرت حق از طريق وجود وليعصر(ع) پياده خواهد شد. همة انبياء و امامان(ع) در جاي خود مظهري از اسماء الهي بودهاند ولي اسم «منتقم» حق تا به حال در هيچ داعيهاي ظهور نكرده است. انبيا، اوصيا و ائمه(ع) بيشتر مظهر نامهاي «هادي»، «رئوف»، «رحيم» و «عفوّ» خداوند متعال بودهاند. خداوند منان چنين خواسته است تا اسم «منتقم»اش توسط بقيـ[الله(ع) در دنيا جلوهگر شود. آن حضرت علاوه بر پياده كردن حق، مظهريّتي براي انتقام حق در دنيا نيز خواهد داشت. تجلي «انتقام» حق بدين معني است كه به رغم ارسال رسل و ابلاغ كتب و تبليغ اوصياء و هدايتگري هاديان راستين، نوع انسانها به سوي طغيان، سركشي و مخالفت پيش رفتهاند. با توجه به اينكه خداوند وعيدهايي در زمينة عذاب دنيوي طاغيان، ظالمان و فاجران داده است، در مقطعي از زمان كه ستمگري ستمكاران و گناهكاري گناهكاران و ناسپاسي ناسپاسان و كژروي كژروان و فساد فسادگران به اوج خود رسد در حدّي كه آه مظلومان و دينداران و دينخواهان به سوي آسمان رود، غضب حق در انتقام و تحقق عذاب دنيوي جلوه ميكند، انسان نتيجة طغيان و نافرماني خويش را در دنيا خواهد ديد. اين تحقق غضب الهي و جلوهگري انتقام حق از نوع بشر، توسط حضرت صاحب(ع) خواهد بود، از اينرو با ظهور حضرت ـ كه روز ظهور وعيدهاي دنيوي الهي در خصوص زيانكاران است ـ مبارزة سختي درميگيرد و آن حضرت از كشتن مخالفان، معاندان و كساني كه مانع تحقق توحيد در زمين هستند هيچ ابايي ندارد و آنقدر ستمگران و زيانكاران را ميكشد و از ميان ميبرد تا ماية فساد و طغيان از روي زمين ريشهكن شود. واضح است با شروع چنين مبارزة سهمگين، شديد و سختي، عدهاي به دليل شيوة عملي حضرت نسبت به مخالفان، دچار شك و ترديد شده، حقانيت حضرت را رد نموده، بدتر از آن، در برابر او بايستند. به بيان ديگر، مبارزة سخت حضرت با باطل و شيوة مقابلة وي موجب ميشود عدهاي در شك و ترديد بغلطند و از حضرت برگشته و به ردّ و مخالفت با او بپردازند. آنان اگر از ثبات عقيدتي و عملي برخوردار بودند، هيچگاه با روش و سيرة حضرت در مواجهه با باطل متزلزل نميشدند، زيرا بر اين باور بودند كه روز ظهور قيام امام زمان(ع) روز ظهور «انتقام» حق و غضب الهي است و اين اسم اعظم توسط وليعصر(ع) در دنيا جلوهگر ميشود. دربارة شدت قوت برخورد امام زمان(ع) با مخالفان و اهل باطل، روايات فرواني وجود دارد كه براي تدبّر، تأمل و درسآموزي بيشتر به تعدادي از آنها اشاره ميشود: 1. زراره ميگويد، از امام باقر(ع) پرسيدم: آيا [قائم(ع)] به سيره و روش حضرت محمد(ص) سير ميكند؟ حضرت فرمود: «هرگز، هرگز، اي زراره حضرت قائم با روش رسول اكرم(ص) پيش نميرود». گفتم: فدايت شوم، چرا؟ فرمود: «زيرا رسول خدا(ص) با ملايمت، الفت و مهرباني با مردم پيش ميآمد و قائم با كشتن پيش ميرود و در كتابي كه با اوست، امر شده است تا با مقاتله و كشتار پيش رود و توبة [ظاهري] كسي را هم قبول نكند...».5 رسول اكرم(ص) حتي توبة ظاهري توبهكنندگان را پذيرفت و آنان را رد نكرد. پيامبر اسلام(ص) به خوبي ميدانست كه ابوسفيان توبة حقيقي و واقعي نكرده است ولي در عين حال توبة ظاهري او را پذيرفت، چون بنابر رأفت، رحمت و گذشت بود و رسول خدا با چنين روشي با مخالفان برخورد ميفرمود. امّا حضرت حجت(ع)، توبة متظاهران را نميپذيرد؛ زيرا وي مظهر «انتقام» حق است و بايد دسيسهبازان، دروغگويان و اغواگران را مجازات نمايد. او بايد عدل را در جامعه مستقر سازد و با وجود مدّعيان توبه، جامعه روي عدالت را نخواهد ديد، زيرا اكنون به ظاهر توبه ميكنند و فردا از توبة خود دست ميشويند و دوباره دغلكاري و شيطنت را آغاز ميكنند. در واقع حضرت صاحب(ع) به خلاف انبيا و ائمة گذشته در اين خصوص به علم غيب خويش، به اذن خداوند عمل ميكند. پيامبر اسلام و ائمة ديگر نيز با توجه به علم غيب خويش، دروغگو و صادق را از هم به خوبي تشخيص ميدادند ولي سيره و روششان آن بود كه در برخوردها به علم غيب خويش عمل نكنند؛ امّا حضرت مهدي(ع) به اذن خداوند متعال به علم غيب خويش تمسّك ميجويد و با ديدن چهره و قيافة مجرمان از نيات شوم و عمل دروغين آنان باخبر گشته، علاوه بر عدم پذيرش توبه ظاهريشان، آنان را مجازات نيز مينمايد؛ چنانكه امام صادق(ع) در حديث ذيل به خوبي اين حقيقت را بازگفته است: ابوبصير ميگويد، از امام صادق(ع) در خصوص تفسير و معني آيه «يعرف المجرمون بسيماهم؛6 مجرمان به چهرههايشان شناخته ميشوند» پرسش نمودم، حضرت فرمود: «خدا ايشان را ميشناسد ولكن اين آيه دربارة حضرت قائم(ع) نازل شده است كه مجرمان را به چهره و سيماي ظاهريشان ميشناسد، پس او و اصحابش مجرمان را با شمشير سخت ميزنند و از ميان ميبرند».7 در اين حديث يكي از معاني آية «يعرف المجرمون بسيماهم» شناخت حضرت مهدي از چهرة ظاهري مجرمان دانسته شده و اين نكته نيز مورد تأكيد است كه وليعصر(ع) در مواجهه با مجرمان با شدت برخورد كرده، او و يارانش آنان را از ميان ميبرند. به هر روي بايد اين به حقيقت توجه داشت كه روش «بقيـ[الله» با روش ائمه و انبياي ديگر متفاوت است. آن آيت عظما، مأموريت خاصّي دارد و حساب خاص. در عين آنكه اسلام و حق را پياده ميسازد، ولي در سيره و روش، با معصومان ديگر متفاوت است و از اينرو داراي فضيلت ويژهاي است كه شخصيتي مانند امام صادق(ع) ميفرمايد: «اگر او را درك ميكردم همة دوران حيات و زندگي خويش را به او خدمت مينمودم». 8 2. عبدالله بن عطا ميگويد از امام باقر(ع) پرسيدم، هنگامي كه قائم(ع) قيام ميفرمايد به كدام روش در ميان مردم پيش ميرود؟ حضرت فرمود: «آنچه را قبل از او رايج بوده است از ميان ميبرد [و كنار ميگذارد] چنانكه رسول خدا(ص) چنين كرد و اسلام را به صورت جديد استيناف ميكند [يعني اسلام را به همان صورت ناب و اصيلي كه داشته عرضه ميفرمايد]».9 3. ابوبصير ميگويد، امام باقر(ع) فرمود: «حضرت قائم به امر جديد و كتاب جديد و حكم جديد10 كه بر عرب سخت است، قيام ميفرمايد و شأنش جز شمشير نميباشد و توبة [ظاهري] كسي را نميپذيرد [و در اين روش و سيرة خويش] سرزنش سرزنشكنندگان او را از اجراي احكام الهي باز نميدارد».11 4. محمد بن مسلم ميگويد، از امام باقر(ع) شنيدم كه ميفرمود: «اگر مردم ميدانستند كه حضرت قائم هنگام خروج و ظهور چه خواهد كرد، بيشترشان دوست داشتند كه او را نبينند، به خاطر كثرت كشتار انسانها». آگاه شويد كه آن حضرت از [گروهي] آغاز نميكند مگر قريش، پس از ايشان نميستاند مگر شمشير را و به ايشان نميدهد مگر شمشير را [يعني با ايشان به شدت ميجنگد]؛ [اين مقاتله و كشتار توسط حضرت به حدي است كه] حتي بسياري از مردم [به دليل عدم ثبات عقيدتي و عملي و تزلزل و ترديد در سيرة حضرت وليعصر(ع)] ميگويند: اين مرد [يعني مهدي(ع)] از آل محمد نيست، زيرا اگر از آل محمد بود ]همچون رسول اكرم(ص)] به مخالفان رحم ميكرد».12 ناگفته نماند كه اوّلاً، سختگيريهاي خاصّ حضرت در ابتداي ظهور، جهت از ميان بردن اهل باطل است، امّا پس از آن، وضعيت چه از نظر معنوي و معرفتي و چه از حيث امكانات مادي، آسايش، امنيّت و عدالت ارتقا مييابد.13 ثانياً، با توجه به قرائن و شواهد موجود در روايات، عدم پذيرش توبة ظاهري مخالفان از سوي حضرت وليعصر(ع) ناظر به گناهان شخصي و توبه در امور فردي نيست، بلكه براساس فلسفة قيام حضرت، مقصود مفسدان اجتماعياند كه با مخالفت و عناد خويش جامعه را از مسير توحيد و انسانيت منحرف ميسازند و در برخورد با مهدي(ع) ميخواهند پشت نقاب توبة ظاهري، خويش را مخفي ساخته و در زمان مناسب فساد و اغواگري و انحراف را در جامعه ترويج كنند. امّا از آنجا كه در زمان حضرت، بنا بر حاكميت توحيد است، ديگر به اين گروه مهلت داده نميشود و توبة دروغينشان مقبول نميافتد. 3. راحتطلبي و عافيتگرايي از علل ديگري كه موجب ميشود مؤمناني كه به حضرت اعتقاد دارند، پس از عصر ظهور، حضرت را قبول نكنند بلكه در برابر او بايستند، راحتطلبي و عافيتگرايي است كه متأسفانه انسانها به آن عادت داشته و معمولاً چنيناند. در علائم مقارن ظهور آمد كه خروج حضرت در كشاكش جنگي بزرگ و خونريزي شديد و قتالي عظيم و فتنههاي بسيار و ناامنيهاي فوقالعاده و مرضهاي ناگوار و بلاياي بيشماري است كه در تمامي جهان وجود داشته و مركز آن در خاورميانه است. در اين ميان، حضرت كه ظهور ميفرمايند، خود نيز در صفي مستقل با ياران صديقشان در برابر مخالفان، معاندان و منافقان ميايستند و با آنها به قتال ميپردازند. واضح است كه در چنين شرايطي، مشكلات، مصائب و سختيهاي فراوان متوجه حضرت و اصحاب او شده و شدايد مضاعف خواهد گشت. روايات ذيل اين سختيها را با بيان گوناگون گزارش كردهاند. 1. ابوبصير از امام صادق(ع) نقل كرده كه فرمود: اين چه شتابي است كه مردم در خصوص قيام حضرت قائم ميكنند! پس به خدا سوگند كه لباس او نيست مگر كلفت و ضخيم و خوراكش نيست مگر درشت و نيست او مگر [با] شمشير و مرگ زير ساية شمشير».14 اين روايت به خوبي شدايد و سختيهاي زمان ظهور حضرت را با لحن خاصي مطرح كرده و با اظهار تعجب از شتاب و عجلة مردم براي ظهور حضرت، حكايت از اين ميكند كه هر كسي تاب و تحمل اين مشكلات را ندارد و تنها كساني كه از راحتطلبي و عاقبتخواهي به دورند ميتوانند همراه و يار وفادار حضرت باشند. 2. مفضل بن عمر ميگويد: از امام صادق(ع) شنيدم كه احوال حضرت قائم(ع) را ذكر ميكرد، پس به حضرت گفتم: من اميدوارم كه امر [حضرت مهدي(ع)] در آساني باشد. امام(ع) فرمود: «چنين نيست تا جايي كه خون و عرق را مسح ميكنيد».15 3. معمر بن خلاد روايت كرده كه در خدمت امام رضا(ع) سخن از حضرت قائم(ع) شد. امام فرمود: «امنيت و آرامش شما در اين ايام و امروز بيشتر است از امنيتتان در آن روز». جمع حاضر گفتند: اين چگونه است؟ امام فرمود: «اگر قائم ما قيام و خروج نمايد، نميباشد مگر شدتها و جاري شدن خونها و خواب بر روي زينها و لباس حضرت قائم(ع) نيست مگر كلفت و طعامش نيست مگر درشت».16 تعبير «خواب بر روي زينها» حكايتگر اين حقيقت است كه به قدري جنگ و قتال و برخورد زياد است كه مبارزان دائم بر روي اسب بوده و گويا فرصت پايين آمدن و استراحت كردن روي زمين را ندارند. به هر روي، وجود امام و حضور او، در زمان شدايد و همراهي با سختيهاست، از اين رو عافيتطلبان مشكلات را برنتابيده، از حضرت روي برگردانده و بدتر با او مقابله ميكنند. حقيقت آن است كه اگر بقية ائمه(ع) نيز مجال حكومت مييافتند، به دليل دشواريهايي كه بر سر راهشان قرار داشت و مخالفتهايي كه از سوي دشمنان ميشد و ستيزهجوييهايي كه از ناحية ستمگران به وجود ميآمد، همياري و همدلي و همكاري بسياري از مدعيان محبت به اهل بيت كمرنگ ميشد و چه بسا به مخالفت ميكشيد. روايت ذيل در اين زمينه قابل تدبر است: عمرو بن شمر ميگويد، در خانة امام صادق(ع) بودم و خانه مملو از جمعيت بود. پس مردم از حضرت سؤال ميكردند و او به همة آنها پاسخ ميداد. پس [در اين حال] من از يك سمت خانه گريه كردم، پس امام فرمود: «يا عمرو! چه چيزي تو را ميگرياند؟» گفتم: فدايت شوم چگونه نگريم و حال آنكه در ميان اين امت مانند تو هست كه درها به رويت بسته و پردة انكار بر تو افكنده شده است؟! پس امام فرمود: «يا عمرو، گريه مكن، [زيرا هماكنون كه ما بر مسند خلافت و حكومت نيستيم] چيزهاي لذيذ ميخوريم و لباسهاي نرم ميپوشيم [ولي] اگر آنچه كه تو ميگويي ميشد [يعني خلافت و حكومت در دست ما بود] نميشد مگر خوردن چيزهاي درشت (و سفت) و پوشيدن لباسهاي خشن مانند اميرالمؤمنين علي بن ابيطالب(ع) [كه به دليل حاكميتش او و يارانش چه سختيها و شدايدي را تحمل كردند] و اگر اينگونه نباشد [و ما به وظيفة اصلي خويش در زمان تصدي حكومت عمل ننماييم بايد در ميان زنجيرهاي آتشين جهنّم آنها را علاج بكنيم».17 4. گناه و نافرماني يكي ديگر از علل روگرداني در عصر ظهور، معصيت و گناه است. فرد خطاكار و نافرمان از اوامر و نواهي الهي، نتيجة عمل ناپسند و زشت خود را خواهد ديد و يكي از مواقع اين مسئله هنگام خروج و قيام حضرت خواهد بود. انساني كه مدام گناه ميكند و توبه را پيشة خود نميسازد، فردي كه غرق در حرامها و نبايدها است و فكري به حال خويش نميكند، چوب اين تخطّيها را خواهد خورد و در زمان ظهور حضرت وليعصر(ع) گناهان او را به جايي ميكشاند كه نه تنها از حضرت رو برميگرداند بلكه در صف مخالفان او نيز قرار ميگيرد. از همين روست كه ائمه(ع) با لحنهاي گوناگون توصيه ميكنند كه ياران مهدي(ع) و دوستداران و محبان وي بايد متقي و پارسا باشند.18بايد از خداوند متعال و نبي اكرم(ص) و اهل بيت(ع) با تضرع خواست كه ما در زمرة اعراض كنندگان و رويگردانان از حضرت مهدي(ع) نباشيم كه جز خسران دنيوي و اخروي نتيجهاي ديگر نخواهد داشت. آيتالله محمّد شجاعي ماهنامه موعود شماره 99 |
1ـ رویکرد مختار ( استراتژیک ) و رویکردهای مختلف به روایات آخرالزمان.
الف ـ اخبار نشانه گذار :
ب ـ اخبار استرتژيك :
پی نوشت ها :
1 و 2 و 3– قنبریان ، محسن ، رويكرد استراتژيك به اخبار آخرالزمان ( موعود ، ش92 )
ادامه دارد ...می توان گفت این سؤالی است که افراد بسیاری قادر به پاسخ دادن نیستند و یا اطلاعات دقیقی در این رابطه ندارند. این در حالی است که این تشکیلات و اعضای آن، نقش مهمی در تاریخ داشته اند و شناخت این تشکیلات، برای ما مسلمانان امری لازم و ضروری است.
کلمه ی ماسون (mason) یعنی بنّا، فراماسون (Freemason) یعنی بنّای آزاد. ماسونری یک تشکیلات منظم جهانی است که بر ارکان دولت های جهان و اکثر وجوه زندگی سیاسی، اقتصادی و فرهنگی جوامع، سلطه یافته است و بسیار هم آزادانه عمل می کند. کسی که عضو فراماسونری است، ماسون یا فراماسون نامیده می شود. ساختمانی که مرکز فعالیت ماسونهاست لژ نام دارد. یکی از بزرگترین اهداف گروه های ماسونی این است که زمینه را برای حکومت فردی از بین ماسون ها با عنوان نمادین ضد مسیح (Antichrist = دجال)، یا به تعبیر بعضی از گروه های ماسونی، فرعون جدید (New Pharaoh) آماده کنند. فراماسونری جمعیتی سرّی است که کسی به راحتی نمی تواند در حریم آن نفوذ کند و اگر هم راه یافت، مکلف است اسرار آن را مکتوم نگه دارد؛ اما با این وجود، کسانی توانستند به حریم آن نفوذ کنند و به اسناد و مدارک مهمی دست یابند و موفق به کشف و افشای اسرار آنها شوند. همه ی این افراد متفق الرأی هستند که: «مسئله یک توطئه است که این توطئه از اواخر قرن هجدهم آغاز شده و تا به امروز هم با موفقیت تمام ادامه دارد و هدف نهائی آن ایجاد یک حکومت جهانی «شیطانی» است و برای پیاده کردن آن در سراسر عالم، به یک مبارزه وسیع و بی امان دست زده اند.» (1)
کتاب «کمیته 300 کانون توطئه های جهانی» نوشته ی دکتر جان – کولمن، در این زمینه چنین می گوید: « دلیل موجودیت نظامهای پنهانی مانند سلحشوران اورشیلم، سنت جان و مردان میزگرد و گروه میلنر و سایر اجتماعات مخفی (ماسونی) چه می تواند باشد؟ اینان، بخشی از زنجیره ی گسترده ی فرماندهی سلطه گری جهانی را تشکیل می دهند که از باشگاه رم ، سازمان ناتو، مؤسسه ی سلطنتی امور بین المللی تا سرسلسله ی توطئه گران، یعنی کمیته ی 300، امتداد دارد. این افراد و گروه ها به این اجتماعات پنهان و اسرار آمیز نیاز دارند، چرا که اعمالشان شیطانی است و بایستی از چشم جهانیان به دور بماند. » (2)
خادم الامام-وعده صادق
«لَقَدْ جاءَكُمْ رَسُولٌ مِنْ أَنْفُسِكُمْ عَزیزٌ عَلَیْهِ ما عَنِتُّمْ حَریصٌ عَلَیْكُمْ بِالْمُؤْمِنینَ رَؤُفٌ رَحیمٌ ، یعنی آنچه شما را آزار می دهد بر او سخت و گران است و نسبت به مؤمنان رئوف و مهربان است.» (توبه/128)
با توجه به مهربانی امام زمان (عج)، او انتظار سخت و مشکلی از ما ندارد. تنها چیزی که موجبات رضایت قلب مهربان آن حضرت از ما را فراهم می سازد، انجام واجبات الهی و ترک محرمات است. بنابراین اگر کسی به دستورات خداوند عمل نماید و وظایفی را که خداوند بر او مقرر کرده است، به درستی انجام دهد، یقیناً امام زمان (عج) از او راضی خواهد بود.
در این باره از امام صادق علیه السلام چنین نقل شده است:
شخصی از ایشان سؤال کرد، مردانگی در چیست؟
امام علیه السلام فرمود: « نبیند خداوند ترا در معصیتی که از آن نهی کرده و ببیند تو را در طاعتی که به آن امر کرده است.» (فقه الرضا،ص358)
بدیهی است که امام زمان (عج) از انسانهای که دارای صفت مردانگی هستند راضی است.
اما کسانی که وظایف و واجبات خود، مانند نماز، روزه، حجاب، خمس، زکات و ... را انجام نمی دهند و از محرمات و کارهای حرام پرهیزی ندارند، یقیناً امام زمان (عج) از آنان راضی نخواهد بود، هرچند در اعمال مستحبی مانند: رفتن به زیارت و ... شرکت فعال داشته باشند.
بنابر این، آنچه را که به طور خلاصه در این مقال می توان گفت این است که:
رضایت امام زمان (عج) در رضایت خداست و رضایت خدا در عمل به دستورات الهی که همان انجام واجبات و ترک محرمات باشد، است؛ زیرا که امام زمان (عج) خود مکلف به احکام و دستورات شرع مقدس اسلام و حافظ ارزش های دینی است.
شیطان همواره در كمین است، امّا انسان باید آنقدر تهذیب نفس داشته باشد كه اجازه ندهد شیطان در او رسوخ كند و او را فریب دهد، لذا قبل از اینكه پشیمان شوید، شیطان را از خود برانید؛ زیرا خدای ناكرده اگر سریع به فكر خود نباشید، ممكن است نتوانید در آینده از القائات شیطان رها شوید. تا جوان هستید فرصت دارید خود را خلاص كنید.
اوّلین گام برای شما این است كه یك شخص متدین را راهنمای خود قرار دهید؛ از فردی كه خود صاحب كمال است، كمك بخواهید و قدری از روز را با او بگذرانید. سعی كنید با افراد متدیّن معاشرت كنید و با افرادی كه فكر و حركت آنها شما را به گناه میكشاند همصحبت نشوید، و افكار شیطانی را از فكر خود محو نمایید. به معنویات روی آورید و در مجالس وعظ و خطابه شركت كنید. اذكار خود را بیشتر كنید و در هر كاری از خدا كمك بخواهید.
با خود زیاد خلوت نكنید، اگر فكر گناه به ذهنتان خطور كرد از محل خارج شده، شروع به قدم زدن نمایید و خود را به كاری مشغول كنید تا فكر باطل از ذهن شما خارج شود. باید ببینید سبب اصلی تحریك شهوت شما چیست، بعد آن را علاج یا از آن دوری كنید، به مرور زمان، مسئله گناه را ـ ان شاءالله ـ فراموش خواهید كرد. اگر بتوانید هنگامی كه شیطان به سراغ شما آمد وضو ساخته و شروع به نماز خواندن نمایید، بسیار مؤثر است، در آن بركاتی است كه شما را در جهت خلاصی از این مشكل، كمك خواهد كرد.
توسّل به اهل بیت(ع)
اصولاً توسّل به پیامبر اكرم(ص)، صدیقه طاهره و ائمه معصومین(ع) و واسطه قرار دادن آنها در پیشگاه خداوند متعال برای برآورده شدن حاجات، در اذهان عموم مؤمنین، علما و اصحاب ائمّه، از مسلّمات و مرتكزات (ثابت ها) بوده و جای هیچ شك و شبههای در آن نیست. اگر در موردی مانند این موارد كه از مسلّمات بین مؤمنین است روایات زیادی در دسترس نباشد، نه به جهت ضعف مطلب؛ بلكه به جهت وضوح مطلب و رسوخ آن در اذهان است و این خود كافی بوده و نیازی به نقل و ضبط ندارد.
اصحاب ائمّه، عمده اهتمامشان بر این بود كه در فروع [احكام دین]، جهات مختلف را مورد سؤال قرار داده و روایات آن را ضبط و نقل نمایند و در اصول و مسائل اعتقادی و آنچه كه به مقام و منزلت معصومین(ع) مربوط میشود، به جهت وضوح و مسلّم بودن به سؤال و نقل معدود اكتفا میكردند. مسئله توسل به پیامبر اكرم(ص) و اهل بیت(ع) امری نیست كه كسی بتواند در آن تشكیك كند، هر چند بعضیها كه نمیدانند یا نمیخواهند بدانند، از جهاتی در صدد ایجاد شبهه در اذهان مردم، به خصوص ضعفای مؤمنین هستند، امّا تلاش اینان بیثمر بوده و به نتیجهای نخواهد رسید.
مگر نه اینكه خداوند متعال در قرآن مجید فرموده است: َوَابْتَغُواْ إِلَیهِ الْوَسِیلَة؛ یعنی برای رسیدن به خداوند و تقرّب به درگاه او وسیله بجویید (مائده/35). چه وسیله و واسطهای مهمتر و اساسیتر از پیامبر اكرم(ص) و ائمّه معصومین(ع) میباشد؟ توسّل به آن ذوات مقدسه نه تنها در میان مؤمنین این امّت و علما و اصحاب ائمّه، امری رایج بوده، بلكه نزد انبیای سابق هم مورد توجّه بوده است؛ چنانكه از روایاتی كه در توبة حضرت آدم در ذیل آیه شریف: «فَتَلَقَّى آدَمُ مِن رَّبِّهِ كَلِمَاتٍ فَتَابَ عَلَیْهِ»(بقره/37) وارد شده و غیر از این مورد، از روایات متعدد در مورد انبیا به دست میآید. بنابراین، توسل و التجا به آن بزرگواران و شفیع قرار دادن آنها در پیشگاه خداوند متعال، جهت عظمت مقام آن حضرات در نتیجه عبودیت و نهایت تذلّل و بندگیشان در درگاه خداوند، ثابت است.
خواندن دعای توسل یا حدیث كسا و امثال آن از مصادیق: «وَابْتَغُواْ إِلَیهِ الْوَسِیلَة» و موجب نجات و خلاصی از ناگواریها و دشواریها و ایجاد [كننده] زمینه برخورداری از بركات و مواهب میباشد. همانطور كه شفاعت آنها در آخرت موجب نجات و رهایی از عذاب آخرت است و مؤمنین به شفاعت آن بزرگواران امید دارند و خداوند متعال هم شفاعت آنها را میپذیرد، بر اساس آی شریف: «وَلَا تَنفَعُ الشَّفَاعَةُ عِندَهُ إِلَّا لِمَنْ أَذِنَ لَهُ»(سبا/23) اگر بنا باشد كه خداوند متعال به شفاعت كسی در روز قیامت اذن بدهد، در مرتبة اوّل پیامبر اكرم(ص) و اهل بیت(ع) طاهرینش میباشند و رسول گرامی اسلام(ص) و ائمّه، قدر متیقّن از اذن در شفاعت برخوردار میباشند، همانطور كه قبول ولایت آن بزرگواران، اقتدا و تأسی به آنها در مقام عمل، تنها راه رسیدن به سعادت و رستگاری میباشد و هدایت تنها در این راه است.
یكی از مصادیق « وَابْتَغُواْ إِلَیهِ الْوَسِیلَة» دعا است كه «حدیث كسا» را شامل میشود. این حدیث شریف، مصداق بارز توسل به مقام شامخ اهل بیت(ع) است، آن را بخوانید كه مضامین آن بسیار عالی است و بسیاری از افراد جهت حلّ مشكل، آن را تجربه كرده و نتیجه گرفتهاند. و ان شاءالله به عنایت امام زمان(ع) مشكل حل میشود، نگران نباشید. از خدا بخواهید كه لذت عبادت را به شما عنایت نماید و بعد از چشیدن حلاوت عبادت، در قلب شما جای خواهد گرفت و معنویتی در خود احساس میكنید كه لذّت آن از هر چیزی بالاتر خواهد بود.
به تكالیف الهی توجّه داشته و بسیار به یاد قیامت و روز حساب باشید. سعی كنید كاری كنید كه حضرت ولیّعصر(ع) از شما راضی باشد. اگر با جدیت درس بخوانید و تكالیف الهی را همراه با تهذیب نفس مدّ نظر بگیرید، ان شاءالله قلب مقدس امام زمان(ع) را شاد خواهید كرد. و در راه تحصیل با توكّل به خداوند متعال و توسل به ائمّه اطهار(ع) بكوشید تا خوب درس بخوانید و در تحصیل عجله نكنید، تا كتابی را تمام نكرده و نفهمیدهاید كتاب دیگری را شروع نكنید. سعی كنید بعد از تمام كردن یك كتاب، آن را درس دهید.
در استفاده از جوانی و سرمایه عمر، كمال مراقبت را بنمایید كه جوانی زودگذر است و فرصتها به سرعت از دست میروند؛ فرصت را مغتنم بشمارید و توفیق را از خداوند متعال بخواهید و از دوستی با اشخاصی كه عمر را تباه میكنند بپرهیزید. از شبنشینی و گذراندن بینتیجه وقت بپرهیزید و سعی كنید با افراد متدین، مؤمن و درسخوان نشست و برخاست داشته باشید. سرمایه جوانی را مغتنم شمرده، این نعمت الهی را ارزان از دست ندهید.
شوخی و خنده، حكم نمك در غذا را دارد، انسان باید از شوخی و خنده زیاد بپرهیزد، به خصوص طلبه[دانشجو] جوان كه دوران سازندگی خود را میگذراند و خدای ناكرده شوخی و خنده زیاد موجب دلمردگی میشود و اگر خدای ناكرده این اتّفاق بیفتد، خارج شدن از آن حالت بسیار سخت است. هر كاری میكنید، معقول باشد، تا نگویند این چه طلبهای است. خنده زیاد شخصیّت شما را نزد متدیّنان كمرنگ میكند. با دوستان متدین و مؤمن خود میتوانید جملات معقول و موزون رد و بدل كنید، امّا باید مواظب باشید كه دروغ، تهمت، بهتان، افترا، و ایذاء كسی در آن نباشد؛ در سخن گفتن و شوخی معقول، تمام جوانب شرعی و اخلاقی را در نظر بگیرید. كاری كنید كه رضایت امام زمان(ع) در آن باشد، شكل ظاهری و حركت شما نیز به گونهای باشد كه اگر كسی شما را دید، از خُلق و التزام شما لذت ببرد و مصداق «كونوا لنا زیناً» باشید، خداوند به شما توفیق بدهد.
يك تشرف و شيعه شدن 4000 سني
سيدبحرالعلوم يمني، از علماي بزرگ زيريه در يمن بوده كه وجود حضرت ولي عصر عليه الصلوه و السلام را انكار مي كرده است. ... تا اين كه آن جناب نامه اي براي حضرت آيت ا... سيدابوالحسن اصفهاني رضوان ا... تعالي عليه مي نويسد و براي اثبات وجود امام زمان (ع) دليل قاطعي درخواست
مي كند. آيت ا... اصفهاني، در جواب مي نويسد: « جواب شما را بايد به طور حضوري بدهم. شما طي سفر به نجف اشرف مشرف شويد تا جواب را دريافت كنيد. » .... و اينك بشنويد ماجراي شيعه شدن سيد يمني را از زبان فرزند او: « ... وقتي به مقام مهدي (ع) در وسط وادي السلام نجف وارد شديم، ديديم كه آيت ا... سيد ابوالحسن اصفهاني به سوي چاهي كه در آن جا بود، رفت و به دست خود از آن آب كشيد و تجديد وضو كرد و اين در حالي بود كه ما به عمل او مي خنديديم 1. آن گاه وارد مسجد مقام شد و چهار ركعت نماز خواند و كلماتي گفت ... به ناگاه ديديم كه تمام فضاي مقام غرق نور و روشنايي گشت. در آن هنگام، آيت ا... اصفهاني پدرم را داخل مسجد طلبيد. پدرم به آن مقام وارد شد، اما طولي نكشيد كه صداي گريه اش بلند شد و آن گاه، فريادي بلند زد و از هوش رفت. وقتي داخل شدم ديدم كه آيت ا... اصفهاني بالاي سر پدرم نشسته است و شانه هاي او را مالش مي دهد تا به هوش آيد... وقتي از آن جا برگشتيم، پدرم گفت: « حضرت ولي عصر حجت بن الحسن العسگري (عج) را به طور حضوري زيارت كردم و با ديدنش مستبصر و شيعه اثني عشري شدم » سيد بحرالعلوم يمني، پس از بازگشت به يمن 4000 نفر از مريدان سني خويش را به مذهب تشيع مشرف گرداند.
1. ر.ك: قاضي زاهدي، شيفتگان حضرت مهدي (عج)، ج1، ص124.
چه مولودي که همتايش نديده ديده گردون
چه فرزندي که مانندش،
نزاده مادر دنيا
به صولت تالي حيدر، به صورت شبه پيغمبر
به سيرت مظهر داور،
وليّ والي والا
قدم در عرصه عالم، نهاده پاک فرزندش
که چِشم آفرينش شد، ز
نورش روشن و بينا
به پاس مقدم او شد، مزيّن عالم پائين
ز نور طلعت او شد،
منوّر عالم بالا
چو گيرد پرچم (انّا فتحنا)، در کف قدرت
لواي نصرت افرازد،
بر اين نُه گنبد خضراء
شها چشم انتظاران را، ز هجران جان به لب آمد
بتاب اي کوکب
رحمت، بر افکن پرده از سيما
تو گر عارض بر افروزي، جهان شود روشن
تو گر قامت برافرازي،
قيامت ها شود برپا
تو گر لشگر برانگيزي، سپاه کفر بُگريزد
تو گر از جاي
برخيزي، نشيند فتنه و غوغا
بيا اي کشتي رحمت، که دريا گشت طوفاني
چو کشتيبان توئي، ما
را چه غم از جنبش دريا
خوش آن روزي که برخيزد، ز کعبه بانگ جاء الحقّ
خوش آن روزي
که برگيرد، حجاب از چهره زيبا [1] .
[1] اشعار از شاعر محترم: مرحوم دکتر قاسم
رسا «ره»
منقبت دوازدهمين ستاره هدايت
افسوس که عمري پي اغيار دويديم
از يار بمانديم و به
مقصد نرسيديم
سرمايه ز کف رفت و تجارت ننموديم
جز حسرت و اندوه متاعي
نخريديم
پس سعي نموديم که ببينيم رخ دوست
جان ها به لب آمد، رخ
دلدار نديديم
ما تشنه لب اندر لب دريا متحيّر
آبي به جز از خون دل خود
نچشيديم
اي بسته به زنجير تو دل هاي محبّان
رحمي که در اين باديه
بس رنج کشيديم
چندان که به ياد تو شب و روز نشستيم
از شام فراقت چو سحر
گه ندميديم
اي حجّت حقّ پرده ز رخسار برافکن
کز هجر تو ما پيرهن صبر
دريديم
ما چشم به راهيم به هر شام و سحرگاه
در راه تو از غير خيال
تو رهيديم
اي دست خدا دست برآور که ز دشمن
بس ظلم بديديم و بسي طعنه
شنيديم
شمشير کَجَت، راست کند قامت دين را
هم قامت ما را که ز هجر
تو خميديم [1] .
اي صاحب ولايت و والاتر از همه
اي چشمه حيات و افاضات
دائمه
اي ابتداي خلقت و سر حلقه وجود
اي انتهاي سلسله اولياء
همه
از جلوه تو، خلقت عالم شروع شد
از عمر تو، به دور زمان،
حُسن خاتمه
شاها به افتخار قدوم شريف تو
شد سامرا به عالم ايجاد
عاصمه
يابن الحسن بيا، که شد از روز غيبتت
دنيا پر اضطراب و بشر
در مخاصمه
از سينه هاست، نعره صلح و صفا بلند
و ز کينه هاست، فکر همه
در مهاجمه
مشکل بود، که جمله حقّ بشنود کسي
کز باطل است، گوش بشر پر
ز همهمه
قرآن، که «لا يَمسُّه اِلاّ المُطهَّرُون»
با رأي هر کسي،
شده تفسير و ترجمه
تا دولتِ جهانيِ خود را به پا کني
دادت خدا شجاعت و نيروي
لازمه
حکم تو عدل مطلق و فرمان داور است
حاجت نباشدت به شهود و
محاکمه
ز آن سرکشان، که مردم دنيا به وحشتند
قلب سليم و پاک تو را
نيست واهمه
با اين قواي جهان گير ظالمان
تنها توئي اميد بشر، يا ابن
فاطمه (ع)
اي پرچم شکوه تو بر آسمان بلند
يک ره، نظر فکن به علمدار
علقمه
بنگر به خاک و خون، عَلَم سر نگون او
گوئي که با درفش تو
دارد مکالمه
امشب (حسان) به ياد تو از غصّه فارغ است
هر دم کند دعاي
ظهور تو، زمزمه [2] .
[1] اشعار از شاعر محترم: آقاي ميرزاي نوغاني خراساني.
[2] اشعار از شاعر محترم: آقاي حسان.
اي شهنشاه جهان شمس نهان
عالم آرا حکم ران انس و جان
مظهر حيّ احد مرآت هو
غيب از ديدار و بر دل روبرو
همچو روحي در بدن باشي نهان
ليک آثارت عيان بر محرمان
چون جمال خود نمودي بر حبيب
گوئيا نزد مريض آمد طبيب
پيش رويت بَدر باشد چون هلال
از دلم يکباره بردي هر ملال
عاشقان در کوي تو حيران همه
در ره وصل تو بي سامان همه
تا به کي اي ماه من در پرده اي
مهر خود با هجر خود پرورده
اي
از دلم يکباره شد صبر و قرار
ترسم از عمران کنم يکسر فرار
هر دمي دل هست در فکر لبت
رشک بستان هست ذکر غبغبت
عاقلانه دم زنم از وصل تو
ليک ديوانه دلم از فصل تو
هر هوس از عشق رويت محو شد
هر نفس ازمشک مويت صحو شد
بس که زيبا دلربا دلبر توئي
هردل افسرده رارهبر توئي
مهر تو در روح من آب حيات
روح را با مهر تو نبود ممات
از يقين گويم که بي تو جنّتم
با همه زيبائي آرد زحمتم
حور خواهم يا که کوثر يا جنان
چون که باشد حضرتت او را
مکان
هر سحر که وانمودي روي خود
دل ز هرسو جذب کردي سوي خود
رو بهر بي مهر کردم روي را
من نديدم جز گل بد بوي را
در تبسمّ روي کن بر روي من
تا که گردد باز رضوان سوي من
اي حبيبا دم زدن آغاز کن
بر دلم اسرار حق دمساز کن
دانمت بس ناز داري اي حبيب
وصل رويت نيست برهرکس نصيب
ليک بنگر اين دل شوريده را
سوي تو از هر جهت بُبريده را
گرچه مورم تو سليماني نما
بحر جودي وصف رحماني نما
بين خرابم در خرابات غمت
لطف کن شاها به من از مرحمت
ذرّه ام گر تابشي سويم کني
آفتاب آسمان رويم کني
بر رهت آشفته حالم مي نگر
بر درت سوز مقالم مي نگر
خواهم از بي قدريم بندم لبم
ليک مهرت شور آرد در دلم
عقل گويد تو کجا و قدر شاه
عشق گويد بهر شه شو خاک راه
گر گذارد يک قدم بر روي تو
گر نمايد روي يک دم سوي تو
مهر گردي عالمي روشن کني
بحر گردي عالمي گلشن کني
من چه آرم وصفت اي شه بر زبان
چون نمايم مدحت حُسنت بيان
مصطفي را در تو مي بينم ظهور
مرتضي را در تو مي بينم چو
نور
اوصيا را در تو مي بينم کمال
اولياء را در تو مي بينم جمال
آنچه در آن جملگي بودي نهان
جملگي از حضرتت آري عيان
آيه نور از رُخَت پيداستي
جمله اسرارش زتو برپاستي
مجملا گويم من اين شيرين کلام
مدح تو در هر کلامي ناتمام
هرکه خواهد حقّ مدحت در رقم
آورد مجنون بود جفّ القلم
هست حق مدح تو چون ذوالجلال
اَنْتَ ما اَثْنَيتَ نَفْسَک
فِي الْجَمال
آري از حق وعده داريم اين چنين
فرش گردد از تو چون عرش
برين
بَه زمين چون تو بحق برخاستي
عدن و رضوان جنّت المأواستي
هرشب از نور توروشن همچوروز
بَهْ از آن شام از تو باشد دل
فروز
هست اکنون دل زمهرت پر ز نور
آي تا بينيم نورٌ فوقَ نُور
اي مه زيبا تو ما را شاد کن
آي و عالم را ز عدل آباد کن
با غم هجر تو من شادم کنون
تا رخ زيبا ز غيب آري برون
چونکه حسنت در جهان پيدا شود
هرکه بيند واله وشيدا شود
دست لطفت چون به سرها آوري
ظلمت هر جهل از دلها بري
روح ما با عقل وحي آميز کن
چشمه حکمت در آن لبريز کن
اي مه من اي شه من انتظار
بهر تو کرده دل من بي قرار
کي شود بينم که در عالم تمام
بهر نشر امر حق کردي قيام
کي شود بينم که ذکرت شد بلند
در همه آفاق آن را بشنوند
مهدي قائم شدش وقت ظهور
تا شود عالم از او اَمن از شُرور
کي شود بينم لِواء نصرتت
هست برپا گشته ظاهر قدرتت
کي شود بينم به تخت و بارگاه
چون سليمان درجهان هستي توشاه
جنّ و انس و وحش وطيرت بندهوار
در همه آفاق عالم بي شمار
کي شود بينم که اندر بحر و برّ
حکم تو جاري است بر جنّ و
بشر
کي شود بينم رخت از هرکجا
هست پيدا بهر ما در هر کجا
کي شود بينم زمين از کفر فسق
پاک باشد گشته پر از عدل و
صدق
کي شود بينم کشيدي از نيام
ذوالفقارت را ز بهر انتقام
کي شود بينم که برقش شعله ور
گشت و زد بر خرمن اعداء شَرَر
کي شود بينم که بهر کربلا
دادخواهي مي نمائي اي شها
کي شود بينم که آري مرهمي
بر دل پر ريش اولاد نبي
انبيا بر مقدمت در انتظار
اوليا بودند بهرت بي قرار
اين بشارت ها فرجها جملگي
وحي آمد از خدا بر جملگي
تا به قرآن وحي شد بر مصطفي
شرح آنها پس رسيد از اوصيا
ذکرِ آنها جمله در نقل صحيح
کشف آنها گشت بر وجه صريح
منتظر هستيم ما اهل يقين
مقدمش بر ما شده عِينُ الْيَقين
در کلام «فَانْتَظِرُوا» کن نظر
امر بر اين انتظارش را نگر
از خدا خواهيم بعد از شام هجر
زود تابد صبح وصلش همچو مهر
مهروهجرش گشته دردل نور ونار
گاه شادم گه چو لاله داغدار
گاه سوزِ هجر مدهوشم کند
گه شميمم مهر هوشم آورد
گاه همچون بلبلِ شوريده حال
ناله دارم بهر گل با صد ملال
گاه همچون سنبلِ شوريده ام
از غم محبوب دور از ديده ام
اين عجب از ديده بس پنهان بود
ليک در دل بس چو مه تابان
بود
کاش بود از بحر من هم ناله اي
همچومن داغش به دل چون لاله
اي
از غم هجرش جدا دارم شَرَر
در غم دل پر غمش سوزم دگر
محنتش در دل فزونتر از هزار
ناله ها در غيب دارد بي شمار
زآنچه بيند فاش از فسق و فجور
ظلم وجور و بدعت از اهل شرور
عفّت و غيرت نمانده در ميان
مردو زن يکرنگ و صورت در عيان
رسمي از اسلام پيدا نيستي
اسمي از آن مانده آنهم چيستي
جمله معدودي زصد يا از هزار
مانده بر اسلام و ايمان پايدار
هر کدامين پايبند غم شده
هريکي با صد الم توأم شده
طعنه از اعدا بر آنها دم بدم
هست چون نيش عقارب پُر ز سمّ
جز به لطف حضرت باري چسان
زندگي راحت بود در اين خسان
هست ما را بس شکايت با ملال
بر در پروردگار ذوالجلال
با همه اين مِحنت و جور جلي
غيبت حجّت پس از فقد نبي
قِلّت اخيار و اهل حق ببين
با هجوم اهل عدوان شد قرين
بيند آن شه اين همه رنج و فتن
آشکارا دم بدم در مرد و زن
هست مکشوفم که آن شه زين سبب
قلب او پر غم بود هر روز و شب
بايد او را صبر تا ظاهر شود
سرّ غيبت از خداوند اَحَد
هست از اوصاف آن شاه فريد
خائف و مضطّر، طريد و هم شريد
با مقام مظهر اللّه نور
در صبوري هست تا وقت ظهور
چونکه حکمتهاي غيبت شد تمام
جمله محنتها بيابد اختتام
اوليا در امر حق با قدر و جاه
بهر او هستند همچون خاک راه
بين که حق اندر عِبادٌ مُکرَمُون
امر خود را گفته هُم
لايَسبِقُون
من چسان سوزم ز بهر اين حبيب
صبر بر اين فتنه ها گشتش نصيب
بايدم نالم بر او هر روز و شب
توأم آيد عمر با رنج و تَعَب
سوزم و گويم بهر روز و شبي
تا به کي اين بار محنتها کشي
ليک حمد حقّ که بر ماها فرج
در غيابش داده در عين حرج
مسجد و محرابها چندين هزار
بهر اهل حق بُوَد آزاد وار
بين قبور اوليا چون آفتاب
جلوه گر باشد به يُمن آن جناب
بين که در آفاق باشد در ملا
فضل اهل بيت عصمت برعلا
بين چسان برمذهب حق خاصو عام
در جهان پيوسته دارند انتظام
بين که اندر منظر اعدا چسان
مجمع احباب آيد در ميان
بين که در عالم هزاران از کتاب
در مديح حيدر آمد بي حساب
بين که عزّ و سلطنت با اقتدار
بهر اهل حق چسان شد پايدار
اين همه از يمن آن شه شد پديد
پيش از عهد او کس اينها را
نديد
تا به عهد باب آن شه عسکري
اهل حق بودند دائم مختفي
زين دو هردم هست بر آن شاه دين
زحمت و رحمت بهم دائم قرين
در ولايش هر که با اخلاص شد
در ولايت رتبه او خاص شد
بايدش در گوش هوشش اين کلام
ياد آرد معني او را مدام
آن که فرمودند اندر حزن ما
بايدت با حزن باشي دائما
همچنين در شادي ما شاد باش
چون به گلشن بلبل دل شاد باش
اين دو حالت هرکه در او شد جلي
هست از اهل ولايت با علي
هرکه هم با اين حبيب بي مثال
آشنا باشد به قلب و قول و حال
بايدش با حزن او باشد حزين
در فرج با حضرتش باشد قرين
زين سبب پس اولياء آن جناب
تا جنابش مکث دارد در غياب
هر گه اسباب فرج آماده شد
از حرج سازند راحت حال خود
هردمي هم مِحنَتش ياد آورند
بهر حزنش ناله از دل برکشند
مِحنَتش اعظم ز شور کربلا است
دائما زين غم به صد شور و
نواست
ياد آرم آنچه دارد شور و شَيْن
هر صباح و هر مسا بهر حسين
اشک از هر ديده بارد خون فشان
جنّ و انس آرد به صد شور و
فغان
زار نالم اشک بارم هر دمي
نزد اين غم نيست گردد هر غمي
چون به ياد اکبر مه رو شوم
يا که ياد از اصغر دلجو کنم
يا ز عباس علمدار رشيد
يا ز قاسم ياد آرم شد شهيد
اشک بارم همچو باران از سحاب
تا نمايم عالمي را دل کباب
جان اگر بازم عجب نبود مرا
زانچه ديدند اهل بيت مصطفي
تشنه لب آغشته در خون گشته اند
بسته لب آشفته در خون خفته
اند
بر شتر بينم علي بن الحسين
در غل و زنجير با صد شور و
شَيْن
دختران مصطفي در رهگذار
چون اسيران تَتار و زنگبار
باز گويم کوفه و بازار عام
يا زمِحنَت خانه بازار شام
يا بنالم از خرابه زار زار
محنتش افزون بود از صد هزار
يا که زارم بر سر شاه شهيد
زانچه بشنيد و بديد او از يزيد
آتش اندر خرمن عالم زنم
در زمين وآسمان شور افکنم
از غم کرب و بلا محنت سرا
گشت عرش و فرش و جنّت در عزا
يا رب آن شاهنشه خون خواه را
آر و مرهم نه دل پر آه را
يا رب از لطفت از اين غم وا رهان
بر دل خسته دلان فتحي
رسان
بين چسان اسباب غم آماده است
هرکه سر بر خاک غم بنهاده است
ظلم وجور از هرکسي بر هرکسي
هر زبوني گشته صاحب مجلسي
حکم کن بر اهل حق اهل ضلال
حکمران بر جور و باطل با جلال
هست بر ما ناگوار و ناپسند
بسکه ازآنها صدا باشد بلند
گرچه ما در درگهت شرمنده ايم
زانچه نفس خويشتن رابنده ايم
ناسپاسي گشته بس در ما پديد
حق نقمت گشته بر ما بس شديد
ليک يا رب يک حسين داريم وبس
بهر او ناليم و زاريم هر نفس
رحم فرما بهر آن شاه شهيد
کن به حقش بر تو ما را روسفيد
بيش از اين مپسند عدوان سربلند
ظلم و کين بر ماحسيني ها
کنند
باب فتح از حضرت مهدي به ما
باز فرما زود يا رب دائما
آخر ايماني دگر بس کن سخن
بيش ازاين آتش به مرد و زن
مزن
سوز هجران
مهدي فقيه ايماني
چه خوش نداست از حقم، در او صلا است از
کرم
از او هواست بر سرم، از او صفا است بر دلم
از او مراست جنّتم، از او به پاست نغمه ام
از او نوا است
بر لبم، شکر ز مدح دلبرم
حبيب و قلبِ دلبران، امام وحجّتِ زمان
مهدي سرور آمده
بيا به باغ و بوستان، ببين هواي گلستان
ببين به روي
گلرخان، ببين نوايِ بلبلان
ببين قباي سنبلان، ببين صداي باغبان
ببين به حسن دلبران،
ببين چه سروها روان
ببين بعيد شادمان، براي شاهد جهان
که بس مظفّر آمده
بيا به باغ احمدي، ببين گل محمدي
ز امر حق مؤيّدي، به جند
حق مُمدّدي
به امر حق سَرمدي، به روح حقّ مسدّدي
به وعد حق چو آمدي،
ملک به اوست مهتدي
همه زمين و آسمان، زبوي مشک بيزان
چه بس معطّر آمده
به بوستان بهارها، به بلبلان هزارها
به دوستان قرارها، به
دشمنان فرارها
به نوريان نهارها، به ناريان شرارها
به گُلسِتان ثمارها،
به جسم و جان مدارها
به مقدم شه جهان، حضرت صاحب الزمان
چه بس مقرّر آمده
اگر تو خوب بنگري، بسوي دار عسکري
ببين چه نور انوري، ببين
چه حسن دلبري
ببين ز حق چه مظهري، به اهل دل چه منظري
به مؤمنان چه
سروري، به مردمان چه داوري
عدل شود از او عيان، جور از او شود نهان
موسم غم سرآمده
شاهِ حجازي آمده، به سرفرازي آمده
به دل نوازي آمده، ز حق
منادي آمده
مهديِ هادي آمده، ز بهر شادي آمده
قهرِ الهي آمده، به داد
خواهي آمده
دادستان دشمنان، مرهمِ قلب دوستان
بر همه مهتر آمده
وجه خداست بر زمين، يا شده نور او مبين
عرش خداست در زمين،
يا که زمين شده برين
روح خدا است مکين، که روح ازاو شده امين
اسم خداست بر
نگين، که شد به دست حق قرين
قهر خداست در جهان، زند شرر به ظالمان
به سيف حيدر آمده
چو دل به سوي او شود، از او چو نور بردمد
رُوح بسوي او
رود، چو مرغ در هوا پرد
بوي جنان از او وزد، عالم دل چنان کند
که دِل [ز] هر کسي
برد، بر او خطاب آورد
که اي امير محسنان، چشمه جود تو روان
چو بحر اخضر آمده
نيست مرا به غير جان، که آرمت به ارمغان
تو آن شهي که انس
وجان، روح و ملک در آسمان
به عرش جمع عرشيان، تو را کمينه پاسبان
جان همه جهانيان،
با همه جان قدسيان
فداي جان اين جهان، بازهمه بشأن آن
چه بس محقّر آمده
توئي شه حجاز من، شدي تو دلنواز من
تو سوز من تو ساز من،
تو ناز من نياز من
مفاز من مجاز من، دواز من جهاز من
طراز من حراز من، زمهر
تو قبولي نماز من
تو دلبري که دلبران، بود زجمله دلبران
چهر تو منظر آمده
شها تو ماه عالمي، به عالمي تو قائمي
به قائمي تو دائمي،
به دائمي تو سالمي
به سالمي تو غانمي، به غانمي تو حاکمي
به حاکمي تو عالمي،
به عالمي تو عادلي
به تو شود جهان جنان، جنان شود به ما عيان
چه مشک و عنبر
آمده
تو نور من نهار من، تو شور من بهار من
سرو من نگار من،
سُکون من قرار من
تو يار من نِگار من، تو حِصن من حِصار من
تو نحر من بحار
من، تو چشمه کوهسار من
به هر کجا و هر زمان، مهديِ من مهدِ امان
حاجت من برآمده
تو سيّد و تو سرورم، تو شاهي و تاج سرم
بهر خدا تو مظهرم،
سوي خدا تو منظرم
به چهر تو منوّرم، به مهر تو مطهّرم
به فيض تو مقدّرم، به
لطف تو مقرّرم
به هر صباح و هر شبان، ذکر توام ورد زبان
دلم چو کوثر آمده
تو جنّتي تو بَهجتي، تو راحتي تو رحمتي
تو عزّتي تو لذّتي،
تو مکنتي تو مهجتي
مرا به تو نه کُربتي، مرا به تو نه غُربتي
مرا به تو نه
فِکرتي، مرا به تونه مِحنتي
به حضرتِ تو شادمان، به فکرتِ تو کامران
روي تو دلبرآمده
تو قائم از خدا شدي، جهان ز تو بپا شدي
چو جان به جسم ما
شدي، ز تو به ما نما شدي
تو حجّت خدا شدي، به ما تو رهنما شدي
ز چشم اگر خفا شدي،
به دل چو مَه عَلا شدي
فيض خدا به هر زمان، ز تو رسد به انس وجان
به بحر و بر
درآمده
شها بسوي من نگر، ببين به نطق من شِکر
زمدح تو است پرگهر،
زمهر تو است پر ثمر
زچهر تو است پرهنر، زامر تو است پر اثر
زبحر تو است پر
دُرر، زفضل تو است چون قمر
ثناي تو است بر زبان، جهان نموده چون جنان
چو روح پرور
آمده
مطلع تو حجاز شد، تو را فدا تو را وقا
جان بهر تو نياز شد،
تو را فدا تو را وقا
دل به تو اهل راز شد، تو را فدا تو را وقا
هم زتو سرفراز
شد، تو را فدا تو را وقا
به جسم من توئي چو جان، به روح من توئي روان
چو جان به
پيکر آمده
تو آيت از اَحَد شدي، مرآت حُسن احمدي
صاحب سيف حيدري،
زهرا رخي به اَنوري
همچو حسن به منظري، همچو حسين به رهبري
ز هر امام مظهري،
ظاهر و باطن آوري
در جملگي قائمشان، به جملگي خاتمشان
بر همه زيور آمده
همچو امام ساجدي، به امر هر عبادتي
همچو امام باقري، به
کشف هر حقيقتي
همچو امام صادقي، به نشر هر شريعتي
همچو امام کاظمي، به
صبر و هر سخاوتي
همچو رضا توئي بيان، بهر حُجَج به ملحدان
چو ماه انور آمده
آئينه خدا همه، مظهر او بما همه
نيست ولي جلا همه، زيک به
يک جدا همه
گهي بُدي علا همه، گهي بُدي خفا همه
ولي شود ملا همه، کامل
به هر نما همه
ز حضرتت در اين جهان، زشرق تا به غرب آن
خفاي حق سرآمده
انوار حقّيد اَجمَعُون، اوصاف حقيّد اَکمَلُون
اسماء حقّيد
اَفضَلُون، لکن عِبادٌ مُکرَمُون
بقوله لاتَسبِقُون، بِاَمره لَتَعمَلُون
زين دو شدند
مُخْتَفُون، آباء اطهارت درون
ليک از خداوند جهان، امر است تا گردي عيان
حقّ از تو اظهر
آمده
در انبيا و اوصيا، در اوليا و اصفيا
در ارضين و هر سما، به
هر کمال وهر صفا
به جملگي تومظهرا، زجملگي تو منظرا
در همگي از تو جلا،
بُدي چو نجم ازهرا
چو کوکبان آسمان، درّي شدي تو در ميان
در جلوه بهتر آمده
منتظران حضرتت، مفتخران خدمتت
معتکفان درگهت، مضطبران
غيبتت
محتسبان دولتت، منتصران نصرتت
همه به عجز و مسکنت، ز حق
کنند مسئلت
خداي زود يارسان، ولي يار بي کسان
صبر زدل برآمده
چو بهر تو روح الامين، ندا نمايد از زمين
به اهل ارض
اجمعين، از اين ندا شود يقين
بروي اهل حق و دين، قائم حق شده مبين
امر خدا است اين
چنين، که شد به وقت خود قرين
زمين کند پر از امان، خوف برد ز مؤمنان
چه بس مبشّر آمده
شها تو پرده برگشا، رخ مَهَت به ما نما
تو سيّدي تو سرورا،
پادشهي مظفّرا
تو قادري مقتدرا، زحق تو راست لشکرا
ببين به ما تو ماجري،
بشو تو دادگسترا
خلاص کن دوستان، ز شرّ جور دشمنان
که در کمين درآمده
تو شاه دادگستري، زحق تو عدل آوري
به طيبه کن يک نظري،
برآسمان حيدري
چه آتش پر شرري، زهرا ببين بمضطري
چه نالهاي آذري، ز ظلم
دون کافري
کاش بينَمَت عيان، به ذوالفقار جان سِتان
شرر به کافر آمده
چو ياد آورم شها، حضرت خيرةُ النساء
روح روان مصطفي، روان
به جان مرتضي
زناله ها واشکها، چه ظلمها و جورها
ديد زقوم پُر جفا، نالم
و گويم اي خدا
دادستان ظالمان رسان،، زود بداد ما رسان
زغيب خود درآمده
محراب و مسجد نبي، ببين به دست هر دني
حضرت مرتضي علي، به
ظلم گشته مختفي
چگونه حقّ آن وليّ، غصب نموده هر شقي
چه هتکها که هر دمي،
ديد که نيست گفتني
نتوان که داد شرح آن، نه در بنان نه در بيان
بي حدّ و بي
مر آمده
چنانچه فضل مرتضي، يکي ز صد هزارها
چه بحرها مدادها، ارض
سما چو لوحها
اشجارها اقلامها، انس و ملک کُتّابها
به دوجهان تا منتها،
نوشته با دوامها
نتوان شدن بيان آن، محنت او چنين بدان
به حصر در نيامده
حضرت مجتبي ببين، حجّت حقّ دوّمين
چه ظلمها زاهل کين، چه
هتکها ز هَر لعين
به مسندش شده نشين، مستکبري ز ظالمين
گر محنتش شود مکين،
بر آسمان و بر زمين
عجز آورد ز جهل آن، عرش برين هم نتوان
گرچه قويتر آمده
من از امام ممتحن، زغربتش کنم سخن
شَرر زن است و دل شکن،
جهان کنم بيت الحزن
آتش زنم به مرد و زن، درهم زنم هر انجمن
جانم رود اگر زتن،
کم است اين جزع زمن
آه ز زَهرِ جان ستان، صد پاره شد جگر از آن
دو صد چو خنجر
آمده
از حضرت خير البشر، صحيح آمد اين خبر
حَسَن زِ من نور بصر،
زروح من باشد ثمر
از زهر کين بيند شَرر، هر ديده بهرش گشت تر
بينا بود اندر
نظر، آرد چو در محشر گذر
کاش شوي شها عيان، کشي تو تيغ از ميان
که جان به لب در
آمده
نظر نمابه کربلا، به حال سبط مصطفي
بر او شده چه ماجرا، چه
محنت و جور و جفا
زاهل کين چه ظلمها، که انبيا و اوليا
بر اوشدند در عزا، به
گريه ها و ناله ها
توئي وليّ ثار آن، به حکم خالق جهان
کاش به کيفر آمده
دائم شها رثاي تو، به صبح و شامهاي تو
زنُدبه و نواي تو،
زاشک و نالهاي تو
زخون چشمهاي تو، زطول اين عزاي تو
کاش رسد براي تو، زمصدر
خداي تو
اذن که تا شوي عيان، بهر تقاص ظالمان
به تيغ حيدر آمده
ياد کنم زشاه دين، ميان اهل کفر و کين
که بُد غريب و بي
معين، شد سرنگون ز صدر زين
روي منير بر زمين، آمده قاتل لعين
به لرزه شد عرش برين،
جِنّيان و حورعين
همه به ناله و فغان، به گريه و بسر زنان
چو شور محشر آمده
ناله کنم زناله اش، يا که زخشکي لَبش
يا ناله اش به
اَلْعَطش، يا که زغش نمودنش
يا که به حال اصغرش، بردن در معرکه اش
آب طلب نمودنش، تير
جواب دادنش
گرفت خون حَلق آن، ريخت به سوي آسمان
ظلم ز حد سر آمده
همي کشم آه و فغان، همي شوم ناله کنان
زمرکب و زحال آن،
زياد حال آن زنان
صيحه زنان به آسمان، همه زخيمه ها روان
به مذبح قربانيان،
به مقتل شاه جهان
آه و صد آه زآن زنان، مقتل و شمر وهم سِنان
که بر سنان سر
آمده
وا عجبا و چون و چون، عرش نگشت سرنگون
چرخ نگشت واژگون،
مِهر نگشت نيلگون
که شد حسين غرقه خون، وليک هست وعده چون
تقاص حشر ذو شجون،
فرش نگشت بي سکون
چسان توان کنم بيان، ناطقه لال شد از آن
به هر دل آذر آمده
دارم بسي اشک و اَنين، به حال زين العابدين
بيمار بود و دل
غمين، مهجور بود و مستکين
مقهور بُد ز ظلم و کين، گشتي زسير ظالمين
با اهل بيت
طاهرين، در دست قوم مشرکين
کي بينم اي شه جهان، خون خواهيت زين ظالمان
از هر که بدتر
آمده
به محنت و الم بسي، نديده مثل او کسي
هر دمي و هر نفسي،
زظلم هر دون خسي
نه بهر او دادرسي، نه همدم و هم نفسي
آه و فغان ز بي کسي،
خرابه يا به مجلسي
اي غوث و يار بي کسان، هستي کجا که اَلامان
ببين چه بر سر
آمده
ولادت
ولادت حضرت مهدی صاحب الزمان ( ع )
در شب جمعه ، نيمه شعبان سال 255يا 256هجری بود پس از اينکه دو قرن و اندی از هجرت
پيامبر ( ص ) گذشت ، و امامت به امام دهم حضرت هادی ( ع ) و امام يازدهم حضرت عسکری
( ع ) رسيد ، کم کم در بين فرمانروايان و دستگاه حکومت جبار ، نگراني هايی پديد آمد
. علت آن اخبار و احاديثی بود که در آنها نقل شده بود : از امام حسن عسکری ( ع )
فرزندی تولد خواهد يافت که تخت و کاخ جباران و ستمگران را واژگون خواهد کرد و عدل
و داد را جانشين ظلم و ستم ستمگران خواهد نمود . در احاديثی که بخصوص از پيغمبر ( ص
) رسيده بود ، اين مطلب زياد گفته شده و به گوش زمامداران رسيده بود در اين زمان
يعنی هنگام تولد حضرت مهدی ( ع ) ، معتصم عباسی ، هشتمين خليفه عباسی ، که
حکومتش از سال 218هجری آغاز شد ، سامرا ، شهر نوساخته را مرکز حکومت عباسی قرار
داد اين انديشه - که ظهور مصلحی پايه های حکومت ستمکاران را متزلزل مي نمايد و بايد
از تولد نوزادان جلوگيری کرد ، و حتی مادران بيگناه را کشت ، و يا قابله هايی را
پنهانی به خانه ها فرستاد تا از زنان باردار خبر دهند - در تاريخ نظايری دارد . در
زمان حضرت ابراهيم ( ع ) نمرود چنين کرد . در زمان حضرت موسی ( ع ) فرعون نيز به
همين روش عمل نمود . ولی خدا نخواست . همواره ستمگران مي خواهند مشعل حق را خاموش
کنند ، غافل از آنکه ، خداوند نور خود را تمام و کامل مي کند ، اگر چه کافران و
ستمگران نخواهند در مورد نوزاد مبارک قدم حضرت امام حسن عسکری ( ع ) نيز داستان
تاريخ به گونه ای شگفت انگيز و معجزه آسا تکرار شد امام دهم بيست سال - در شهر
سامرا - تحت نظر و مراقبت بود ، و سپس امام يازدهم ( ع ) نيز در آنجا زير نظر و
نگهبانی حکومت به سر مي برد به هنگامی که ولادت ، اين اختر تابناک ، حضرت مهدی ( ع
) ، نزديک گشت ، و خطر او در نظر جباران قوت گرفت ، در صدد بر آمدند تا از پديد
آمدن اين نوزاد جلوگيری کنند ، و اگر پديد آمد و بدين جهان پای نهاد ، او را از
ميان بردارند بدين علت بود که چگونگی احوال مهدی ، دوران حمل و سپس تولد او ،
همه و همه ، از مردم نهان داشته مي شد ، جز چند تن معدود از نزديکان ، يا شاگردان و
اصحاب خاص امام حسن عسکری ( ع ) کسی او را نمي ديد . آنان نيز مهدی را گاه بگاه مي
ديدند ، نه هميشه و به صورت عادی
شيعيان خاص ، مهدی ( ع ) را مشاهده کردند
در مدت 5 يا 4
سال آغاز عمر حضرت مهدی که پدر بزرگوارش حيات داشت ، شيعيان خاص به حضور حضرت مهدی
( ع) مي رسيدند از جمله چهل تن به محضر امام يازدهم رسيدند و از امام خواستند تا
حجت و امام بعد از خود را به آنها بنماياند تا او را بشناسند ، و امام چنان کرد
آنان پسری را ديدند که بيرون آمد ، همچون پاره ماه ، شبيه به پدر خويش . امام عسکری
فرمود : " پس از من ، اين پسر امام شماست ، و خليفه من است در ميان شما ، امراو را
اطاعت کنيد ، از گرد رهبری او پراکنده نگرديد ، که هلاک مي شويد و دينتان تباه مي
گردد . اين را هم بدانيد که شما او را پس از امروز نخواهيد ديد ، تا اينکه زمانی
دراز بگذرد . بنابراين از نايب او ، عثمان بن سعيد ، اطاعت کنيد " . و بدين گونه ،
امام يازدهم ، ضمن تصريح به واقع شدن غيبت کبری ، امام مهدی را به جماعت شيعيان
معرفی فرمود ، و استمرار سلسله ولايت را اعلام داشت .يکی از متفکران و فيلسوفان
قرن سوم هجری که به حضور امام رسيده است ، ابو سهل نوبختی مي باشد باری ، حضرت مهدی
( ع ) پنهان مي زيست تا پدر بزرگوارش حضرت امام حسن عسکری در روز هشتم ماه ربيع
الاول سال 260هجری ديده از جهان فرو بست . در اين روز بنا به سنت اسلامی ، مي بايست
حضرت مهدی بر پيکر مقدس پدر بزرگوار خود نماز گزارد ، تا خلفای ستمگر عباسی جريان
امامت را نتوانند تمام شده اعلام کنند ، و يا بد خواهان آن را از مسير اصلی منحرف
کنند ، و وراثت معنوی و رسالت اسلامی و ولايت دينی را به دست ديگران سپارند . بدين
سان ، مردم ديدند کودکی همچون خورشيد تابان با شکوه هر چه تمامتر از سرای امام
بيرون آمد ، و جعفر کذاب عموی خود را که آماده نماز گزاردن بر پيکر امام بود به
کناری زد ، و بر بدن مطهر پدر نماز گزارد
صورت و سيرت مهدی ع
چهره و شمايل حضرت مهدی ( ع ) را
راويان حديث شيعی و سنی چنين نوشته اند چهره اش گندمگون ، ابروانی هلالی و کشيده ،
چشمانش سياه و درشت و جذاب ، شانه اش پهن ، دندانهايش براق و گشاد ، بيني اش کشيده
و زيبا، پيشاني اش بلند و تابنده . استخوان بندي اش استوار و صخره سان ، دستان و
انگشتهايش درشت .گونه هايش کم گوشت و اندکی متمايل به زردی - که از بيداری شب عارض
شده -بر گونه راستش خالی مشکين . عضلاتش پيچيده و محکم ، موی سرش بر لاله گوش ريخته
، اندامش متناسب و زيبا ، هياتش خوش منظر و رباينده ، رخساره اش در هاله ای از شرم
بزرگوارانه و شکوهمند غرق . قيافه اش از حشمت و شکوه رهبری سرشار .نگاهش دگرگون
کننده ، خروشش درياسان ، و فريادش همه گير " .حضرت مهدی صاحب علم و حکمت بسيار است
و دارنده ذخاير پيامبران است . وی نهمين امام است از نسل امام حسين ( ع ) اکنون
از نظرها غايب است . ولی مطلق و خاتم اولياء و وصی اوصياء و قائد جهانی و انقلابی
اکبر است . چون ظاهر شود ، به کعبه تکيه کند ، و پرچم پيامبر ( ص ) را در دست گيرد
و دين خدا را زنده و احکام خدا را در سراسر گيتی جاری کند . و جهان را پر از عدل و
داد و مهربانی کند .حضرت مهدی ( ع ) در برابر خداوند و جلال خداوند فروتن است . خدا
و عظمت خدا در وجود او متجلی است و همه هستی او را فراگرفته است . مهدی ( ع ) عادل
است و خجسته و پاکيزه . ذره ای از حق را فرو نگذارد . خداوند دين اسلام را به دست
او عزيز گرداند . در حکومت او ، به احدی ناراحتی نرسد مگر آنجا که حد خدايی جاری
گردد .مهدی ( ع ) حق هر حقداری را بگيرد و به او بدهد . حتی اگر حق کسی زير دندان
ديگری باشد ، از زير دندان انسان بسيار متجاوز و غاصب بيرون کشد و به صاحب حق باز
گرداند . به هنگام حکومت مهدی ( ع ) حکومت جباران و مستکبران ، و نفوذ سياسی
منافقان و خائنان ، نابود گردد . شهر مکه - قبله مسلمين - مرکز حکومت انقلابی
مهدی شود . نخستين افراد قيام او ، در آن شهر گرد آيند و در آنجا به او بپيوندند
...برخی به او بگروند ، با ديگران جنگ کند ، و هيچ صاحب قدرتی و صاحب مرامی ،
باقی نماند و ديگر هيچ سياستی و حکومتی ، جز حکومت حقه و سياست عادله قرآنی ،
در جهان جريان نيابد . آری ، چون مهدی ( ع ) قيام کند زمينی نماند ، مگر آنکه در
آنجا گلبانگ محمدی : اشهد ان لا اله الا الله ، و اشهد ان محمدا رسول الله ، بلند
گردد .در زمان حکومت مهدی ( ع ) به همه مردم ، حکمت و علم بياموزند ، تا آنجا که
زنان در خانه ها با کتاب خدا و سنت پيامبر ( ص ) قضاوت کنند . در آن روزگار ، قدرت
عقلی توده ها تمرکز يابد . مهدی ( ع ) با تاييد الهی ، خردهای مردمان را به کمال
رساند و فرزانگی در همگان پديد آورد ... .مهدی ( ع ) فرياد رسی است که خداوند او
را بفرستد تا به فرياد مردم عالم برسد .در روزگار او همگان به رفاه و آسايش و وفور
نعمتی بيمانند دست يابند . حتی چهارپايان فراوان گردند و با ديگر جانوران ، خوش
و آسوده باشند . زمين گياهان بسيار روياند آب نهرها فراوان شود ، گنجها و دفينه
های زمين و ديگر معادن استخراج گردد . در زمان مهدی ( ع ) آتش فتنه ها و آشوبها
بيفسرد ، رسم ستم و شبيخون و غارتگری برافتد و جنگها از ميان برود .در جهان جای
ويرانی نماند ، مگر آنکه مهدی ( ع ) آنجا را آباد سازد .در قضاوتها و احکام مهدی (
ع ) و در حکومت وی ، سر سوزنی ظلم و بيداد بر کسی نرود و رنجی بر دلی ننشيند .مهدی
، عدالت را ، همچنان که سرما و گرما وارد خانه ها شود ، وارد خانه های مردمان کند و
دادگری او همه جا را بگيرد .
شمشير حضرت مهدی ع شمشير مهدی ، سيف الله و سيف الله
المنتقم است . شمشيری است خدائی ،شمشيری است انتقام گيرنده از ستمگران و مستکبران
. شمشير مهدی شمشير انتقام از همه جانيان در طول تاريخ است . درندگان متمدن آدمکش
را مي کشد ، اما بر سر ضعيفان و مستضعفان رحمت مي بارد و آنها را مي نوازد .
روزگار موعظه و نصيحت در زمان او ديگر نيست . پيامبران و امامان و اولياء حق
آمدند و آنچه لازمه پند دادن بود بجای آوردند . بسياری از مردم نشنيدند و راه باطل
خود را رفتند و حتی اولياء حق را زهر خوراندند و کشتند . اما در زمان حضرت مهدی
بايد از آنها انتقام گرفته شود . مهدی ع آن قدر از ستمگران را بکشد که بعضی گويند
: اين مرد از آل محمد ص نيست . اما او از آل محمد ( ص ) است يعنی از آل حق ، آل
عدالت ، آل عصمت و آل انسانيت است . از روايات شگفت انگيزی که در مورد حضرت مهدی
ع آمده است ، خبری است که از حضرت امام محمد باقر ع نقل شده و مربوط است به 1290
سال قبل . در اين روايت
حضرت باقر ع مي گويند : " مهدی ، بر مرکبهای پر
صدايی ، که آتش و نور در آنها تعبيه شده است ، سوار مي شود و به آسمانها ، همه
آسمانها سفر مي کند " . و نيز در روايت امام محمد باقر ع گفته شده است که بيشتر
آسمانها ، آباد و محل سکونت است . البته اين آسمان شناسی اسلامی ، که از مکتب ائمه
طاهرين ع استفاده مي شود ، ربطی به آسمان شناسی يونانی و هيئت بطلميوسی ندارد ...
و هر چه در آسمان شناسی يونانی ، محدود بودن فلک ها و آسمانها و ستارگان مطرح است ،
در آسمان شناسی اسلامی ، سخن از وسعت و ابعاد بزرگ است و ستارگان بيشمار و قمرها و
منظومه های فراوان . و گفتن چنين مطالبی از طرف پيامبر اکرم ص و امام باقر ع جز
از راه ارتباط با عالم غيب و علم خدائی امکان نداشته است
و 200 نشانه آخرالزمان تنها پنج نشانه باقی مانده است.
اسماعیل شفیعی سروستانی دوشنبه شب در همایش آخرالزمان که در دانشگاه بینالمللی امام خمینی (ره)
برگزار شد، اظهار داشت: در شرایطی که امروز همه مردم جهان به سر میبرند، هیچ سوالی جدیتر از
این نیست که آیا آخرالزمانی که همه ملل در هر گروه و مذهبی از آن می گویند مصداقش امروز است...
وی ادامه داد: با وجود اینکه گوشهای زیادی در جهان برای شنیدن در خصوص این موضوع آماده
استولی ما از آن زیاد سخن نمیگوییم برای نمونه در دانشگاهی مانند دانشگاه بینالمللی که به نام امام
خمینی (ره) مزین است و در شهری مانند قزوین که شهری با سابقه فرهنگی است و در نقطه مرکزی ایران
واقع شده است دو واحد درس اختیاری در خصوص آخرالزمان، فرجامشناسی وجود ندارد.
مسئول موسسه فرهنگی موعود عصر (عج) اضافه کرد: این جای تأمل دارد که چرا موضوعی که در جهان
امروز در رأس همه مباحث جدی است ذهن جوانترین گروه اجتماعی در این جامعه درگیر آن نیست و این
مبحث بزرگ است و چگونه چشمها از روی موضوعی به این مهمی و بزرگی چرخیده و متوجه آن نیست.
*تدریس رشته آخرالزمان شناسی در 257 دانشگاه در آمریکا
وی افزود: 130 سال است که در دانشگاههای وابسته به کلیسای کاتولیک در رشته آخرالزمانشناسی
فارغالتحصیل دارند و در ایالات متحده آمریکا بیش از 257 کالج و دانشگاه در این رشته وجود دارد و اگر
این موضوع مهمی نیست چرا باید در سرزمینی که گاهی گمان میکنیم عاری از مذهب است، این تعداد
دانشگاه و کالج در رابطه با این رشته وجود داشته باشد.
شفیعی سروستانی عنوان داشت: بسیاری از دانشگاهها در ایران در رشتههای هنری، سینمایی، کارگردانی
و بازیگری مشغول به آموزش هستند.وی اعلام کرد: بسیاری از برنامههای رسانههای این سرزمین توسط
همین بازیگران که بسیاری مانند دلقکها فقط بالا و پایین میپرند و به اسم تهیهکنندگی و کارگردانی و
سناریست، حد و اندازه سناریو آنها از چارچنگولی بالا نمیرود، هزاران ساعت شب و روز را به
بیهودهگویی در مباحث مبتذل و حیات مردم عام کوچه و بازار را به خود مشغول میکنند.
این محقق در زمینه مهدویت عنوان داشت: این در حالی است که در آن سوی دریای مدیترانه در دهه 90
بیش از 60 درصد پرفروشترین فیلمهای هالیوود در خصوص آخرالزمان است و آیا ساخت فیلمهایی با چنین موضوعاتی برای سرگرم کردن مردم است.
وی ادامه داد: ولی ما در کشورمان فیلمی با این موضوع و مفهوم نداریم و نسبت به این موضوع غفلت کردهایم در حالی که ذهنها درگیر این موضوع است.شفیعی سروستانی با اشاره به نگاه عام مردم به آخرالزمان توضیح داد: مردم ما زمانی که گرانی، سختی
معیشت و بیماری در زندگیشان پدیدار میشود، زمانی که دچار خشکسالی میشوند میگویند آخرالزمان است، یعنی آخرالزمان را چیزی مساوی با بلا، آفت و بحران میشناسند.
وی افزود: ولی آیا آخرالزمان به معنای بحران است، آخرالزمان به معنای بحران، جنگ و آفت نیست،
آخرالزمان قسمت واپسین از دورانی است که به قیامت پیوندد و از نظر ما آخرالزمان از زمان مبعوث شدن پیامبر آغاز و به ظهور موعود و سپس قیامت میانجامد.
مسئول «موسسه فرهنگی موعود» یادآور شد: پیامبر (ص) فرمودهاند برگزیده شدم در حالی که میان من و
قیامت فاصله نیست، همان سان که میان دو انگشت فاصله است اما از آنجا که در این ظرف زمانی حوادث
بزرگ نزدیک به هم روی میدهد مردم عادت کرده و آخرالزمان را مساوی با بحران میشناسند.
وی اضافه کرد: پیامبر فرمودهاند که نشانههایی در آخرالزمان وجود دارد که مانند دانههای تسبیح یکی یکی
میافتد و به آخرین دانه یعنی ظهور میانجامد و هرچه زمان ظهور نزدیک باشد بر تعداد حوادث افزوده میشود.
شفیعی سروستانی توضیح داد: در میان همه ملل یعنی صاحبان ادیان آسمانی وجه مشترک ابتدا توحید و
سپس موعودگرایی و بلاخره قیامت است و در همه ادیان حجم زیادی از روایات به موضوع موعود اختصاص دارد.
وی اعلام کرد: حجم روایات آمده از 14 معصوم در خصوص آخرالزمان و نشانههای ظهور بسیار زیاد
است به طوری که 7 هزار روایت راجع به این موضوع داریم و در خصوص نماز و روزه این تعداد روایت نداریم.
مسئول موسسه فرهنگی موعود عصر (عج) خاطرنشان ساخت: این تعداد روایت نشان از اهمیت موضوع
دارد و بخش عمدهای از روایات آخرالزمان توسط پیامبر و در نخستین روزهای بعثت بیان شده است.
وی با اشاره به کارکردهای علائم و نشانههای ظهور بیان داشت: این نشانهها و علائم موقعیت بشر را در
تاریخ معین میکند و مردم میدانند که در چه فاصلهای از ظهور قیامت قرار گرفتند همچنین هشدار و تذکر،
آمادگی یافتن، جلوگیری از یأس و ناامیدی، شناسایی دوست و دشمن از کارکردهای نشانههای ظهور است.
شفیعی سروستانی عنوان داشت: ما همواره در تحلیل شرایط دچار مشکل میشویم و با تحلیل غلط
موضعگیری کرده و گاهی با دوست با تصور دشمن بودن درگیر و گاهی با دشمن به تصور دوست بودن
ارتباط دوستی برقرار میکنیم که این نشانهها موجب میشود تا دوست را از دشمن بشناسیم.
*از 1200 نشانه آخرالزمان تنها 5 نشانه باقی مانده است
این محقق در زمینه مهدویت به حوادث آخرالزمان اشاره کرد و گفت: در آخرالزمان حوادث مختلفی روی
میدهد و پیامبر نیز فرمودهاند به ناگزیر فتنهای پدید خواهد آمد که هر گاه در نقطهای آرامش پیدا کند، در
نقطه دیگری ناآرامی شروع میشود و این چنین ادامه مییابد تا وقتی که منادی آسمان بانگ برآورد که
امیر شما مهدی است.
وی اضافه کرد: یکی از مشخصات فتنه این است که فتنه کور است یعنی اجازه تشخیص نمیدهد تا جایی که
همه در تشخیص حق و باطل دچار تردید میشوند و حتی خواص نیز نمیتوانند حق و باطل را تشخیص دهند؛
بنابراین تأکید شده است که مواظب باشید که خود را از دست نداده و نابود نشوید.
شفیعی سروستانی یادآور شد: پیامبر فرمودهاند «شما را به هفت فتنه بیم میدهم که بعد از من روی
میدهد، فتنهای از مدینه، فتنهای از مکه، فتنهای از یمن، فتنهای از شام، فتنهای از شرق، فتنهای از غرب و فتنه آخر فتنه سفیانی است».
وی تصریح کرد: از بیش از یک هزار و 200 نشانه آخرالزمان که در روایات از آن سخن گفته شده طبق
گفته همه محققان تمام نشانهها رخ داده و فقط پنج نشانه باقی مانده است که اولین آن «فتنه سفیانی» است.
مسئول موسسه فرهنگی موعود عصر (عج) ادامه داد: در روایات آمده است سفیانی با حمایت
صهیونیستها و غربیها در سوریه کودتا میکند و سپس یک گروه در سوریه به نام بنیکلب از او حمایت
میکنند و امروز بنیکلب جماعتی هستند که بخشی از آنها در ارتش اسرائیل، بخشی در سوریه و بخشی در لبنان زندگی میکنند.
وی اضافه کرد: سفیانی جنگی در ترکیه و عراق راه میاندازد و شروع به کشتن شیعیان میکند و به کوف
ه میرسد و در کوفه بزرگترین اتفاق رخ میدهد و چنان شیعیان را میکشند به نحوی که همسایه به
همسایه رحم نمیکند و برای گرفتن پول همسایه خود را شیعه معرفی میکند.شفیعی سروستانی یادآور شد: امروز جهان استکبار علیه شیعه به میدان آمده و شیعیان غافل هستند.
وی تصریح کرد: زمانی که درگیری از شام به کوفه میرسد از کنار شهر قزوین لشگر سید خراسانی حرکت
میکند و از منطقه مرکزی ایران عبور کرده و به کوفه میرود و در روایات آمده که اگر لشگر خراسانی را
یافتید با او همراه شوید از یمن نیز سید یمانی به سوی کوفه میآید.
*پیوستن یک میلیون ایرانی در نخستین روز ظهور امام زمان (عج)
مسئول موسسه فرهنگی موعود عصر (عج) اظهار داشت: فرمانده اصلی سپاه خراسانی «شعیببن صالح» است و امروز در طالقان قبری به این نام است که مردم برای زیارت او میروند و وزیران، مشاوران و
سرداران اصلی امام زمان (عج) همه ایرانی هستند و در روز اول یک میلیون ایرانی به امام میپیوندند.
وی افزود: بیان شده که ظهور در سالهای پر از جنگ رخ میدهد و در قرن بیستم 100 میلون نفر در
جنگهای مختلف کشته شدند و هزینه نظامی جهان امروز 900 میلیارد تا یک ترلیون دلار سال است و
هزینه جنگ در جهان 2 میلیون دلار در دقیقه است که اگر 18 روز جنگ متوقف شود سوء تغذیه از کل جهان رفع میشود.
شفیعی سروستانی اعلام کرد: هزینه ارتش آمریکا در هر روز یک میلیارد و 250 میلیون دلار است و به
خاطر اورانیوم مصرف شده در سلاحهای غیرمتعارف در عراق مردم عراق به بیماریهای مهلک دچار
شدند و 4 هزار و 468 سال دیگر تاثیرات اورانیوم از عراق از بین میرود.
مسئول موسسه فرهنگی موعود عصر (عج) گفت: دشمنان خود را برای مقابله آماده کردهاند ولی ما غفلت
کردیم، در زمان ریاست جمهوری بوش زیر نظر رئیس جمهور، کمیسیونی برای شناسایی امام زمان شکل گرفت.
وی تأکید کرد: 20 روز قبل موساد و سیا اعلام کردند به دنبال امام زمان هستند و اعلام نیز کرده بودند شاید
سید خراسانی آیتالله خامنهای باشد زیرا در جوانی در خراسان بوده است و سید یمانی نیز سید حسن نصرالله باشد زیر در کودکی در یمن بوده است.
شفیعی سروستانی اضافه کرد: مطالعات آنها در خصوص آخرالزمان صدها برابر ماست ولی دانشگاههای
ما در این زمینه تعطیل هستند و آنها از واقعه ظهور نگران هستند ولی ما غفلت میکنیم.
*وجود یک میلیارد نفر گرسنه و 45 میلیون مبتلا به ایدز نشانهای از آخرالزمان
وی با اشاره به نشانهها و حوادث آخرالزمان بیان داشت: خشکسالی، زلزله، قحطی و گرسنگی از
نشانههای آخرالزمان است به طوری که در سال 2009 یک میلیارد نفر در دنیا گرسنه هستند هر سال نیز
یک هزار زلزله متوسط، 18 زلزله بزرگ و یک زلزله عظیم کره زمین را میلرزاند.
مسئول موسسه فرهنگی موعود عصر (عج) ادامه داد: بیتقوایی و رواج فحشا و بیماریهای مختلف
نشانه دیگری است به طوری که در حال حاضر 45 میلیون نفر در دنیا مبتلا به ایدز هستند و هر سال 5
میلیون نفر به این تعداد اضافه میشود که 5 میلیون و 200 هزار نفر کودک هستند و نیمی را نیز از این
جمعیت زنان تشکیل میدهند و در کشور ما نیز 60 هزار نفر مبتلا به ایدز هستند که تاکنون 2 هزار و 121 نفر جان باختند.
*حکومت سلمان فارسی در ایران در زمان ظهور امام زمان (عج)
شفیعی سروستانی در ادامه با اشاره به تکالیف مومنان در زمان غیبت توضیح داد: یکی از تکالیف مومنان
در زمان غیبت پیدا کردن معرفت و شناخت نسبت به امام است به طوری که در روایات آمده کسی که امام زمانش را نشناسد و بمیرد به مرگ جاهلیت از دنیا رفته است.
وی اضافه کرد: تمسک به دین و صبر و شکیبایی و انتظار فرج و دعا از دیگر کارهایی است که در زمان
غیبت باید صورت گیرد تا امام زمان (عج) ظهور کند و خداوند بزرگترین مسئولیت تاریخ را به حضرت
مهدی (عج) بزرگترین مرد خود گذاشته است تا برای تحقق عدالت ظهور کند.
این محقق در زمینه مهدویت خاطرنشان ساخت: ما باید برای رهایی از فتنهها معرفت خود را افزایش داده و
هوشیار باشیم تا امام زمان حکومت خود در زمین برپا دارد و در آن زمان امام حسین (ع)، اصحاب کهف،
سلمان فارسی به این امام خواهند پیوست و فقط امام حسین (ع) 300 سال بر روی زمین خلافت خواهد کرد.
وی اعلام کرد: با تشکیل حکومت، سلمان فارسی در ایران حاکم خواهد شد و حکومت امام زمان در کوفه شکل میگیرد.كنيههاى آن حضرت عبارتند از: ابوالقاسم (هم كنيه پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم))، ابوعبداللّه، اباصالح كه مرحوم نورى ابو ابراهيم، ابوالحسن و ابوتراب را نيز از كنيههاى ايشان شمرده است.
در اينجا به ذكر پارهاى عناوين و صفات كه در ضمن زيارتهاى مختلفه و ادعيه مربوط به حضرت مهدى (عليه السلام) مورد تصريح قرار گرفته است اشاره داريم، با اين اميد كه دقّت و تأمّلى در آنها، ما را با شئونات مختلفه آن بزرگوار آشنا ساخته و مقاماتى را كه غالباً از لسان معصومين(عليهم السلام) در ضمن اين دعاها و زيارتها براى امام دوازدهم(عليه السلام)بر شمرده شده براىمان روشنتر سازد.
قابل ذكر اينكه تمام اين عناوين و اوصاف بطور خاص در مورد حضرت مهدى(عليه السلام)وارد گرديده، اگرچه بسيارى از آنها در مورد ساير امامان بزرگوار اسلام(عليهم السلام)نيز مىتواند مصداق داشته باشد.
ديگر اينكه، آنچه ذكر مىشود نه به ادّعاى اسم يا لقب آن حضرت، بلكه به عنوان بهرهورى از تعابير موجود در نصوص زيارت و دعاست، اعم از اينكه واژهاى مفرد يا جملهاى توصيفى باشد.
بقيّة اللّه: باقيمانده خدا در زمين.
خليفة اللّه: جانشين خدا در ميان خلايق.
وجه اللّه: مظهر جمال وجلال خدا، سمت و سوى الهى كه اولياى حق رو به او دارند.
باب اللّه: دروازه همه معارف الهى، درى كه خدا جويان براى ورود به ساحت قدس الهى، قصدش مىكنند.
داعى اللّه: دعوت كننده الهى، فرا خواننده مردم به سوى خدا، منادى راستين هدايت الى اللّه.
سبيل اللّه: راه خدا، كه هركس سلوكش را جز در راستاى آن قرار دهد سر انجامى جز هلاكت نخواهد داشت.
ولى اللّه: سر سپرده به ولايت خدا و حامل ولايت الهى، دوست خدا.
حجة اللّه: حجّت خدا، برهان پروردگار، آن كس كه براى هدايتِ در دنيا، و حسابِ در آخرت به او احتجاج مىكنند.
نور اللّه: نور خاموشى ناپذير خدا، ظاهر كننده همه معارف و حقايق توحيدى، مايه هدايت رهجويان.
عين اللّه: ديده بيدار خدا در ميان خلق، ديدبان هستى، چشم خدا در مراقبت كردار بندگان.
سلالة النّبوّة: فرزند نبوّت، باقيمانده نسل پيامبران.
خاتم الاوصياء: پايان بخش سلسله امامت، آخرين جانشين پيامبر (صلى الله عليه وآله وسلم).
علم الهدى: پرچم هدايت، رايت هميشه افراشته در راه اللّه، نشان مسير حقيقت.
سفينة النّجاة: كشتى نجات، وسيله رهايى از غرقاب ضلالت، سفينه رستگارى.
عين الحيوة: چشمه زندگى، منبع حيات حقيقى.
القائم المنتظر: قيام كننده مورد انتظار، انقلابى بىنظيرى كه همه صالحان چشم انتظار قيام جهانى اويند.
العدل المشتهر: عدالت مشهور، تحقق بخش عدالت موعود.
السيف الشاهر: شمشير كشيده حق، شمشير از نيام بر آمده در اقامه عدل و داد.
القمر الزّاهر: ماه درخشان، ماهتاب دلفروز شبهاى سياه فتنه و جور.
شمس الظلاّم: خورشيد آسمان هستى ظلمت گرفتگان، مهر تابنده در ظلمات زمين.
ربيع الأنام: بهار مردمان، سر فصل شكوفايى انسان، فصل اعتدال خلايق.
نضرة الأيّام: طراوت روزگار، شادابى زمان، سرّ سرسبزى دوباره تاريخ.
الدين المأثور: تجسّم دين، تجسيد آيين بر جاى مانده از آثار پيامبران، خودِ دين، كيان آيين، روح مذهب.
الكتاب المسطور: قرآن مجسّم، كتاب نوشته شده با قلم تكوين، معجزه پيامبر در هيئت بشرى.
صاحب الأمر: دارنده ولايت امر الهى، صاحب فرمان و اختياردار شريعت.
صاحب الزمان: اختيار دارِ زمانه، فرمانده كل هستى به اذن حق.
مطهّر الأرض: تطهير كننده زمين كه مسجد خداست، از بين برنده پليدى و ناپاكى از بسيط خاك.
ناشر العدل: برپا دارنده عدالت، بر افرازنده پرچم عدل و داد در سراسر گيتى.
مهدى الامم: هدايتگر همه امّتها، راه يافته راهنماى همه طوايف بشريت.
جامع الكَلِم: گردآورنده همه كلمهها بر اساس كلمه توحيد، وحدت بخش همه صفها.
ناصر حق اللّه: ياريگر حقِ خدا، ياورِ حقيقت.
دليل ارادة اللّه: راهنماى مردم به سوى مقاصد الهى، راه بلد و راهبر انسانها در راستاى اراده خداوند.
الثائر بأمر اللّه: قيام كننده به دستور الهى، بر انگيخته به فرمان پروردگار، شورنده بر غير خدا به امر خدا.
محيى المؤمنين: احياگر مؤمنان، حياتبخش دلهاى اهل ايمان.
مبير الكافرين: نابود كننده كافران، درهم شكننده كاخ كفر، هلاك كننده كفار.
معزّ المؤمنين: عزّت بخش مؤمنان، ارزش دهنده اهل ايمان.
مذلّ الكافرين: خوار كننده كافران، درهم شكننده جبروتِ كفر پيشگان.
منجى المستضعفين: نجات دهنده مستضعفان، رهايى بخش استضعاف كشيدگان.
سيف اللّه الّذى لاينبو: شمشير قهر خدا كه كندى نپذيرد.
ميثاق اللّه الّذى أخذه: پيمان بندگى خدا كه از بندگان گرفته شده.
مدار الدهر: مدار روزگار، محور گردونه وجود، مركز پيدايش زمان.
ناموس العصر: نگهدارنده زمان، كيان هستى دوران.
كلمة اللّه التامه: كلمه تامّه خداوند، حجّت بالغه الهى.
تالى كتاب اللّه: تلاوت كننده كتاب خدا، قارى آيات كريمه قرآن.
وعداللّه الّذى ضمنه: وعده ضمانت شده خدا، پيمان تخلّف ناپذير الهى.
رحمة اللّه الواسعة: رحمت بىپايان خدا، لطف و رحمت بىكرانه پروردگار رحمت گسترده حق.
حافظ اسرار رب العالمين: نگهبان اسرار پروردگار، حافظ رازهاى ربوبى.
معدن العلوم النبويّه: گنجينه دانشهاى پيامبرى ـ خزانه معارف نبوى.
نظام الدين: نظام بخش دين.
يعسوب المتقين: پيشواى متقين.
معزّ الاولياء: عزت بخش ياران.
مذلّ الأعداء: خوار كننده دشمنان.
وارث الانبياء: ميراث بر پيامبران.
نور ابصار الورى: نور ديدگان خلايق.
الوتر الموتور: خونخواه شهيدان.
كاشف البلوى: بر طرف كننده بلاها.
المعد لقطع دابر الظلمه: مهيّا شده براى ريشه كن كردن ظالمان.
المنتظر لاقامة الأمت و العوج: مورد انتظار براى از بين بردن كژيها و نادرستىها.
المترجى لازالة الجور و العدوان: مورد آرزو براى بر طرف كردن ستم و تجاوز.
المدّخّر لتجديد الفرائض و السنن: ذخيره شده براى تجديد واجبات و سنن الهى.
المؤمّل لاِحياء الكتاب وحدوده: مورد اميد براى زنده ساختن دوباره قرآن و حدود آن.
جامع الكلمة على التقوى: گرد آورنده مردم بر اساس تقوى.
السبب المتصل بين الأرض و السماء: واسطه بين آسمان و زمين، كانال رحمت حق بر خلق.
صاحب يوم الفتح و ناشرراية الهدى: صاحب روز پيروزى و بر افرازنده پرچم هدايت.
مؤلف شمل الصلاح و الرضا: الفت دهنده دلها بر اساس رضايت و درستكارى.
الطالب بدم المقتول بكربلا: خونخواه شهيد كربلا.
المنصور على من اعتدى عليه وافترى: يارى شده عليه دشمنان وافترا زنندگان.
المضطرّ الّذى يجاب اذا دعى: پريشان و درماندهاى كه چون دعا كند دعايش مستجاب شود.
آيا قيام امام مهدى عليه السلام مسلحانه است ؟
امام قائم (عج ) همچون پيامبر اسلام صلى اللّه عليه و آله و سلم نخست اعلان دعوت مى كند و در آغاز ظهور، پيامش را به جهانيان مى رساند، در اين ميان عده اى دعوتش را مى پذيرند ولى عده اى ديگر كارشكنى و توطئه گرى كرده و به مخالفت برمى خيزند، امام عليه السلام در برابر اينها قيام مسلحانه مى كند.
در حديثى امام جواد عليه السلام فرمود:
((وقتى كه 313 نفر ياران خاص امام قائم (عج ) به خدمتش در مكه رسيدند، حضرت دعوتش را به جهانيان آشكار مى سازد (يعنى ظهور مى كند) و وقتى كه اين تعداد به 000/10 نفر رسيد، به اذن خداوند متعال قيام مسلحانه مى كند (خروج مى نمايد).))
اى حذيفه ! دنيا از بين رفته يا مثل اينكه تو در اين دنيا نبودى . عرض كردم پدر و مادرم به قربانت باد! آيا علائمى هست كه دال بر وقوع چنين وضعى در دنيا باشد؟ فرمودند: آرى - اى حذيفه ! - مطالبى كه مى گويم به قلبت بسپار و با چشمت ببين و با انگشتانت شماره كن :
1. وقتى كه امت من نماز را ضايع كنند.
2. از شهوات پيروى كنند.
3. خيانت در ميان مردم زياد شود.
4. امانت و امانتدارى كم شود.
5. مشروبات الكلى بنوشند.
6. فضا تاريك شود (ممكن است به خاطر آلودگى فضا به معصيت يا دود ناشى از بنزين و غيره باشد).
7. به واسطه خشكسالى ، آب قناتها و چاهها كم مى شود - كما اينكه الان شده است -.
8. آسمان و اين فضاى لايتناهى غبارآلود شود (ممكن است كنايه از ظلمهاى جهانى باشد مانند جنگهاى جهانى از قبيل دو جنگ اول و دوم و جنگهاى پراكنده ).
9. امنيت از راههاى زمينى و هوايى برداشته شود (نظير هواپيما ربايى ، آدم دزدى ).
10. و مردم همديگر را سب و لعن كنند.
11. خانواده ها در دامن فساد سقوط كنند (مانند بى حجابى ، رقاصى ، قمار و غيره ).
12. مردم در زندگى گرفتار تجملات و مدپرستى شوند و سرانجام قناعت و ميانه روى متروك گردد.
13. افراد جامعه نسبت به يكديگر بدبين شوند و سوءظن و عدم اعتماد بر جامعه سايه افكند.
14. سالهاى دنيا پست و خوار شود.
15. درختكارى زياد شود و محصولها اندك شود.
16. قيمتها بالا رود (نرخ اجناس مورد لزوم به طور سرسام آورى بالا برود تا جايى كه زندگى را تبديل به جهنم سوزان كند).
17. بادها زياد شود (طوفانها و تندبادها مرتبا در دنيا زيانهاى سنگين جانى و مالى به بار آورد).
18. پرده از روى باطن مردم برداشته شود (و جنايتكاران و دنياپرستان و جاه طلبان شناخته شوند، يا بدان آشكار شوند يا علائم ظاهر شوند).
19. عمل شنيع لواط علنى شود (كما اينكه در انگلستان با گذراندن قانونى از تصويب مجلس لواط بلامانع شده است ).
20. خلاف ، پسنديده شود.
21. تجارت و كاسبى دچار سختى و تنگى شود و اشياء مورد درخواست كم شود.
22. تمام برنامه ها را با كمال گستاخى و خودسرى بر مبناى هواى نفس (دلم مى خواهد) پياده كنند.
23. ناسزا و فحش دادن به پدر و مادران را وسيله سرگرمى و مزاح قرار دهند.
24. آشكارا ربا بخورند و كوچكترين ترسى از خداوند نداشته باشند.
25. بى عصمتى و زنا در ميان مردم رواج پيدا كند (مراكز خودفروشى و زنا در دنيا با ابعاد گسترده اى بالاترين شاهد ماست ).
26. خشنودى و راضى بودن از زندگى و برنامه آن بسيار كم شود.
27. افراد سفيه و نادان زمام امور را به دست گيرند.
28. خيانت به انواع و اقسام مختلف در ميان همه طبقات زياد شود.
29. امانت را بى اهميت بدانند و به آن بى اعتنا باشند و افراد امين كم شوند.
30. افراد از اخلاق و كار خويش تعريف كنند.
31. نادانها به دليل نادانى خويش مشهورند.
32. مردم خانه هاى خود را بيارايند و ديوارهاى آن را زينت دهند.
33. قصرها و خانه ها بلند ساخته شود (مانند ساختمانهاى چندين طبقه اى كه آسايش و امنيت را از همسايه ها سلب مى كند.)
34. باطل را به لباس حق جلوه دهند.
35. زشتى دروغ از بين برود بحدى كه لباس راستى بر آن بپوشانند.
36. اگر كسى در كارش صحت عمل داشته باشد او را ضعيف بدانند.
37. پستى و لئامت و سرزنش يكديگر را به حساب عقل بگذارند (صاحبش را عاقل بدانند)
38. گمراه بودن و راه كج رفتن را هدايت بشمارند.
39. بيان را كورى بدانند (اگر به وسيله بيان ، حقايقى گفته شود كه به نظر آنها خوش نيايد بگويند اين شخص كور است و واقعيت دنيا را نمى بيند).
40. و خموشى را بى خردى بدانند.
41. دانشمند اگر بخواهد از علم خويش به نفع خود و جامعه حرف بزند او را جاهل و عملش را نادانى بدانند.
42. نشانه ها بسيار شود و علامتها يكى پس از ديگرى ظاهر گردد.
43. تحقيق نكرده سخنان دور از حقيقت بگويند (مردم را متهم كنند و بدون دليل آبروى بندگان خدا را بريزند).
44. آسياى مرگ بر سر جامعه بچرخد (جنگهاى خانمانسوز به راه بيندازند و افراد بيگناه را قتل عام كنند، مانند بمباران مناطق مسكونى و غير نظامى و..).
45. مردم از نظر بينش و ديد قلبى كور شوند و حقايق را نبينند (مانند جناياتى كه از زمامداران خود مى بينند و در عين حال مى گويند خوب است ).
46. كارهاى ناپسند بر اعمال خوب غلبه پيدا كند (مردم طرفدار كارهاى بد شوند).
47. محبت نسبت به يكديگر وصله رحم از دلهاى مردم برداشته شود.
48. تجارت و بازرگانى زياد شود و مردم كارهاى باطل و ناچيز را نيكو بدانند.
49. جان خود را به يكديگر به خاطر شهوتهاى زيادى كه دارند، بذل كنند.
50. كارهاى بزرگ را آسان شمارند (نظير جنگ با دولتهاى بزرگ ).
51. از پوشيدن پوستهاى حيوانات حرام گوشت (يا ذبح شرعى نشده ) باكى نداشته باشند.
52. جامه هاى نرم و زيبا و نازك بپوشند (و بدن آنها از روى لباس پيدا باشد).
53. رغبت به دنيا پيدا كنند و آن را بر آخرت مقدم بدارند (اعمال بد مردم گواه اين مطلب است ).
54. رحم از دلهاى همه مردم برود (اعم از زمامدار، تاجر، كاسب ، زن ، شوهر و غير آنها).
55. فساد جنبه عمومى پيدا كند (خواهى نشوى رسوا همرنگ جماعت شو).
56. قرآن را به بازى بگيرند (از نام آن و آياتش به نفع اهداف شوم خود سوء استفاده كنند).
57. اموال بيت المال (وجوه شرعيه ) را مال شخصى خود بدانند يا حقوق شرعيه مال خود را ندهند و بگويند مال خودمان است .
58. مسكرات را با تغيير نام حلال بدانند.
59. در وقت دادن زكات مال خود خيانت كنند (كم بدهند يا جنس نامرغوب عرضه كنند).
60. ربا را به نام خريد و فروش و اجاره دادن محلى از مقروض بگيرند.
61. در فسق و فجور مردها با مردها و زنها با زنها برابرى كنند.
62. به نافرمانى از خداوند (گناه كردن ) مباهات كنند.
63. دلهاى مردم پر از تكبر و نخوت شود و ظلم و جور در پادشاهان و نادانى در مردم (زير بار ظلم رفتن ) ظاهر شود.
64. در چنين وضعى ديندار بايد دين خود را بردارد و از اين طرف به آن طرف و از اين قله كوه به آن قله و از اين دره به دره ديگر برود تا سلامت دين داشته باشد.
65. از اسلام باقى نماند جز اسمى و از قرآن باقى نماند جز رسمى (قرآن در دلها كهنه شود و فقط اسم و رسمى از آن باقى بماند).
66. قرآن بخوانند در حالى كه از گلوگاه و استخوان ترقوه و گردن نگذرد و از وعده هاى خداوندى و وعيدهاى آن عملا در ميان مردم خبرى نباشد و از خداوند نترسند و به ياد او نباشند و از ناسخ و منسوخ قرآن بى خبر باشند.
67. در اين حالات مساجدشان آباد باشد اما دلهاشان از تقوا و ايمان تهى .
68. علما و دانشمندان آن زمان بدترين مردم روى زمين باشند و تمام فسادها و فتنه ها از ناحيه آنها برخيزد و بازگشت همه آنها (فتنه ها) به سوى خود ايشان است .
69. مردم خيّر و نيكوكار و مراكز خير از بين برود اما اهل شر و فساد بمانند.
70. مردم به خداوند عالم در كارهايشان بى اعتنا باشند و اعمالشان از روى تحقيق نباشد.
71. تنها محبوب مردم دينار و درهم باشد (ثروت دنيا از هر راهى كه بيايد، حلال يا حرام ، مانعى نداشته باشد).
72. هر قدر ثروتشان زياد شود باز بگويند فقيريم .
يا حذيفه قد ذهبت الدنيا او كانك بالدنيا لم تكن قلت فداك ابى و امى يا رسول الله فهل من علامة يستدل بها على ذلك قال نعم يا حذيفة احفظ بقلبك و انظر بعينك و اعقد بيدك اذا ضيعت امتى الصلواة و اتبعت الشهوات و كثر الخيانات و قلت الامانات و شربوا القهوات و اظلم الهوى و غار الماء و اغبرت الافق و خيفت الطرق و تشاتم الناس و فسدوا و فجرت الباعة و رفضت القناعة و ساءت الظنون و تلاشت السنون و كثرت الاشجار و قلت الثمار و غلت الاسعار و كثرت الرياح و تبينت الاشراط و ظهر اللواط و استحسنوا الخلف و ضاقت المكاسب و قلت المطالب و استمروا بالهوى و تفاكهوا بينهم بشتيمة الاباء و الامهات و اكلوا الربا و فشا الزنا و قل الرضا و استعملوا السفهاء و كثرت الخيانة و قلت الامانة و ذكى كل امرء نفسه و عمله و اشتهر كل جاهل بجهله و زخرفت جدران الدور و رفع بناء القصور و صار الباطل حقا و الكذب صدقا و الصحة عجزا و اللؤ م عقلا و الضلالة هدى و البيان عمى و الصمت بلاهة و العلم جهالة و كثرت الايات و تتابعت العلامات و تراجموا بالظنون و دارت على الناس رحى المنون و عميت القلوب و غلب المنكر المعروف و ذهب التواصل و كثرت التجارات و استحسنوا البطالات و تهادوا انفسهم بالشهوات و تهاونوا بالمعضلات و ركبوا جلود النمور و اكلوا الماءتور و لبسوا الحبور و آثروا الدنيا على الاخرة و ذهبت الرحمة من القلوب و عم الفساد و اتخذوا كتاب الله لعبا و مال الله دولا و استحل الخمر بالنبيذ و النجش بالزكوة و الربا بالبيع و تكافاء الرجال بالرجال و النساء بالنساء و صارت المباهات فى المعصية و الكبر فى القلوب والجور فى السلاطين و السفاهه فى سائر الناس فعند ذلك لا يسلم لذى دين دينه الا من فر بدينه من شاهق الى شاهق و من واد الى واد و ذهب الاسلام حتى لايبقى الا اسمه و اندرس القران من القلوب حتى لايبقى الا رسمه يقرؤ ن القرآن لا يجاوز تراقيهم لا يعلمون بما فيه من وعد ربهم و وعيده و تحذيره و تنذيره و ناسخه و منسوخه فعند ذلك تكون مساجدهم عامرة و قلوبهم خاربة من الايمان علمانهم شر خلق الله على وجه الارض منهم بدت الفتنة و اليهم تعود و يذهب الخير و اهله و يبقى الشر و اهله و يصير الناس بحيث لايعباء الله بشى ء من اعماله قد حبب اليهم الدينار و الدارهم حتى ان الغنى ليحدث نفسه بالفقر
يـعـنـى : حـكـومـت درخـشـان و شـكـوهـبـار قـائم مـا، نـوزده سال و چند ماه خواهد بود.
2 - و در بيان ديگرى مى فرمايد:
((يملك القائم عليه السلام تسع عشرة سنة و اءشهرا.))
يـعـنى : قائم عليه السلام حدود نوزده سال و چند ماهى پس از قيام جهانى اش حكومت خواهد كرد.
3 - جـابـر بـن يزيد جعفى از حضرت باقر عليه السلام پرسيد كه : ((سرورم ! قائم عـليـه السـلام در روزگـار خـويـش چـه مـدت بـه تـدبير امور و تنظيم شئون امت و حكومت عادلانه جهانى مى پردازد؟))
حـضـرت فـرمـودنـد: ((از روز قـيـام او تـا رحـلتـش ، حـدود نـوزده سال ، فاصله است
روشن است كه اين روايت با دو روايت رسيده از امام صادق عليه السلام تناقض و تضادى نـدارد. چـرا كـه طـبق رواياتى كه در بخش ظهور آمد، قيام جهانى آن حضرت اندكى پس از ظـهـورش خواهد بود و قيام و ظهورش برخلاف پندار بسيارى در دو مرحله خواهد بود، نه يك مرحله
2ـ مـحـمـد بـن يـوسـف كـنـجـى شـافـعـى از ديـگـر عـلمـاى بـزرگ اهل سنت است او در كتاب خويش مى نويسد:
((حـضـرت مـهـدى عـليه السلام فرزند جناب حسن عسكرى عليه السلام است . آن وجود گـرانـمـايـه ، زنـده و در اوج سـلامـت و طـراوت از زمـان غـيـبـت خويش تاكنون در اين جهان زندگى مى كند....))
3ـ مـحـمـد بـن احـمـد مـالكـى مـعـروف بـه ابـن صـبـاغ نـيـز از عـلمـاى اهل سنت است و در كتاب خويش در باب دوازدهم مى نويسد:
((ابـوالقـاسـم ، مـحـمـد، حـجت ، فرزند حضرت حسن عسكرى عليه السلام است . او در شهر سامرا و در نيمه شعبان 255 هجرى ديده به جهان گشوده است
4ـ از ديـگـر عـلمـاى آنان سبط ابن جوزى حنفى است او در كتاب خويش در مورد فرزندان حضرت عسكرى در بخشى تحت عنوان فصل فى ذكر الحجة المهدى مى نويسد:
((او نـام بـلنـد آوازه اش مـحـمـد، فـرزنـد حـسـن عـسـكـرى عليه السلام است و كنيه اش ابـوالقـاسـم مـى باشد. او را: الخلف الحجة ، صاحب الزمان ، القائم المنتظر نيز خوانده اند و آن حضرت آخرين امامان است
5ـ احـمـد بـن حـجـر عالم ديگرى از اهل سنت است او در كتاب خويش به هنگام بحث در مورد شخصيت حضرت عسكرى عليه السلام مى نويسد:
((او جـز فـرزنـدش ابـوالقـاسـم مـحمدالحجة ، فرزندى به يادگار ننهاد و فرزند گرانمايه اش ، به هنگامه شهادت پدر، پنج ساله بود، اما خداوند حكمت و بينشى ژرف و اعجازآميز به او ارزانى فرمود
6ـ از عـلمـاى ديگر اهل سنت شبراوى شافعى است . او در مورد ولادت دوازدهمين امام نور در كتاب خويش مى نويسد:
((امـا يـازدهـم ، ((حسن خالص ))
است كه به لقب عسكرى معروف است و او را شرافت همين بس كه امام مهدى عليه السلام از فرزندان گرانمايه اوست ....))
آنگاه مى افزايد: ((امام مهدى عليه السلام فرزند حضرت عسكرى عليه السلام است و در شـهـر تـاريـخـى سـامـرا در پـانـزدهـم شـعـبـان بـه سال 255 هجرى ديده به جهان گشوده .))
7ـ عبدالوهاب شعرانى عالم ديگر اهل سنت در كتاب خويش تحت عنوان ، نشانه هاى نزديك شـدن رسـتـاخـيـز از جـمـله قـيام و ظهور حضرت مهدى عليه السلام را مى نويسد. آنگاه مى افزايد:
((امام مهدى عليه السلام از فرزندان امام حسن عسكرى عليه السلام است و در پانزدهم شـعـبـان بـه سـال 255 بـدنـيـا آمـده و او زنـده و بـاقـى اسـت تـا طـبـق روايات رسيده از پـيـامـبـر(ص ) بـا حـضرت عيسى عليه السلام كه به هنگامه ظهور او از آسمان فرود مى آيد، ديدار كند
8ـ از عـلمـاى ديـگر اهل سنت عبدالله بن محمد مطيرى شافعى است . او در كتاب خويش پس از از يـادآورى نـام بلند آوازه امامان معصوم عليهم السلام تا حضرت عسكرى عليه السلام مى نويسد:
((فـرزنـد حضرت عسكرى عليه السلام امام مهدى ، دوازدهمين امامان است . نام او محمد و قائم است و به مهدى عليه السلام نيز شهرت دارد....))
9ـ سـراج الدين رفاعى از ديگر دانشمندان اسلامى است . او در كتاب خويش در اين مورد مى نگارد:
((امـا، يـازدهـمـيـن امـام ، حـضـرت حـسـن عـسكرى عليه السلام پس از خويش ، فرزندش حضرت مهدى را بر جاى نهاد و او جانشين پدر و دوازدهمين امام است
10ـ استاد بهجت افندى در كتاب خويش از جمله مى نويسد:
((امـام مـهـدى عـليـه السـلام در پـانـزدهـم شـعـبـان سال 255 هجرى ديده به جهان گشود و مادرش نرجس بود
11ـ عـالم ديـگـر اهـل سنت حافظ محمد بن محمد حنفى نقشبندى در كتاب خويش در اين رابطه مى نويسد:
((حـضـرت عـسكرى عليه السلام يازدهمين امام است و فرزند گرانمايه اش ((محمد)) نـزد يـاران و دوسـتـداران راسـتـيـن خـانـدان وحـى و رسـالت مـشـخـص و مـعـلوم بـود. او در سال 255 هجرى در پانزدهم شعبان ديده به جهان گشود
ايـن مطلب را از جمله بانوى بزرگ و مورد اعتماد ((حكيمه )) دختر، امام جواد عليه السلام آورده است .
12ـ سـليـمـان قـنـدوزى حـنـفى از ديگر دانشمندان اسلامى است . او در كتاب خويش ضمن تـرسـيـم ولادت حـضـرت مـهـدى عـليه السلام از بانو حكيمه ، دخت گرانقدر حضرت جواد عليه السلام به همان صورت كه در كتابهاى معتبر شيعه آمده است ، مى افزايد:
((ايـن روايـت و ايـن گـزارش از ديـدگاه علما و شخصيتهاى مورد اعتماد اسلامى ، محقق و مـسـلم اسـت كـه ولادت ((قـائم آل مـحـمـد)) پـانـزدهـم شـعـبـان بـه سـال 255 هـجرى رخ داد و آن حضرت در شهر تاريخى سامرا و در حيات پدرش ديده به جهان گشود
13ـ شبلنجى شافعى دانشمند ديگر اهل سنت در كتاب خويش در اين مورد مى نوسيد:
((رحـلت حـضـرت عـسـكـرى عـليـه السـلام روز جـمـعـه هـشـتـم ربـيـع الاول بـه سـال 260 هـجرى بود و از خود فرزندى گرانمايه بر جاى نهاد كه نام او را محمد نهاده بود.))
14ـ دانـشـمـنـد ديـگـر اهـل سنت ابن خلكان است . او در كتاب خود پيرامون امام عصر عليه السلام مى نويسد:
((ولادت آن گـرانـمـايـه ، پـانـزدهـم شـعـبـان بـه سـال 255 هـجـرى بـود و هـنـگامى كه پدرش جهان را بدرود گفت : آن حضرت پنج ساله بود و مادرش نرجس نام داشت
15ـ عالم ديگر اهل سنت ابن الخشاب در اين مورد مى نويسد:
((فرزند و جانشين شايسته كردار حضرت عسكرى عليه السلام حضرت مهدى بود كه او را ((الخـلف الصـالح )) نـيـز مـى گـفـتـنـد. او همان صاحب الزمان است و به نام مقدس ((مهدى )) نيز شهرت دارد
16ـ عـبـدالحـق دهـلوى نـيـز از دانـشمندان اسلامى است . او در كتاب خود، در مورد زندگى امامان نور عليه السلام دراين رابطه مى نويسد:
((ابـو مـحـمـد حـضـرت حـسـن عـسـكـرى عـليـه السـلام يـازدهمين امام نور است و فرزند گرانمايه اش محمد(ص ) نزد ياران و دوستداران مورد اعتماد شناخته شده است .))
آنـگـاه مى افزايد: ((خلف صالح ، از فرزندان حضرت عسكرى عليه السلام همان صاحب الزمان است .))
17ـ محمد امين بغدادى سويدى در ولادت امام عصر عليه السلام مى نويسد:
((حـضـرت مـهـدى عـليـه السـلام بـه هـنـگـامـه رحـلت پـدر گـرانـمـايـه اش ، نـه سال داشت
18ـ مورخ بزرگ اهل سنت ابى الوردى در تاريخ خود آورده است كه :
((مـحـمـد، فـرزنـد حـضـرت عـسـكـرى عـليـه السـلام در سال 255 هجرى بدنيا آمد...))
از جمله مباحث مورد نقد در این کتاب، مطالبی است که در فصل "آزمون امام از یاران خاص و امت اسلامی" مطرح شده است.
در بخشی از این فصل شهید صدر حدیثی را مطرح کرده و در ادامه به بیان و تفسیر حدیث طبق برداشت خود پرداخته است. ایشان در این برداشت از لغزش 301 نفر از این یاران خاص و سرکشی آنان برضد امام مهدی (ع) و در نهایت کشته شدنشان به دست حضرت خبر می دهد! هر چند خود نویسنده نیز در ادامه با ذکر دلایلی این روایت را قابل مناقشه دانسته، آن را نمی پذیرد، اما به نظر می رسد، این بخش از کتاب نیاز به نقد و بررسی بیشتری دارد.
در راستای این نقد، ابتدا روایت مذکور را مطرح کرده و توضیحات نویسنده درباره روایت را می آوریم. پس از آن به نقد مطالب مطرح شده پرداخته و دلایل نویسنده و دلایلی دیگر را در رد این مطلب خواهیم آورد. سپس به ارائه ی برداشتی دیگر از روایت پرداخته، خاستگاه احتمالی برداشت شهید صدر را بررسی کرده و در پایان سخنی را درباره مجموعه ی ارزشمند "موسوعة الامام المهدی" عرض خواهیم کرد، انشاءالله.
متن روایت
علامه مجلسی به سند خود از مفضل بن عمر نقل کرده است که حضرت صادق (ع) فرمود:
کأنیّ أنظر إلی القائم علی منبر الکوفة و حوله أصحابه ثلاثمائة و ثلاثة عشر رجلاً عدّة أهل بدر. و هم أصحاب الألویة و هم حکّام الله علی خلقه. حتّی یستخرج من قبائه کتاباً مختوماً بخاتم من ذهب، عهد معهود من رسول الله (صلی الله علیه و آله) فیجفلون عنه إجفال الغنم. فلا یبقی منهم إلّا الوزیر و أحد عشر نقیباً، کما بقوا مع موسی بن عمران (علیه السلام). فیجولون فی الأرض فلایجدون عنه مذهباً، فیرجعون إلیه. و إنّی أعرف الکلام الذی یقوله لهم، فیکفرون به.
گوییا قائم را بر منبر کوفه می بینم در حالی که گرد او را به شمار یاران پیامبر در جنگ بدر، سیصد و سیزده نفر فرا گرفته اند. آنها صاحبان پرچم ها و حکمروایان خداوند بر مردم اند. آنگاه از میان قبایش کتابی ممهور به مهری طلایی را که از پیمان های پیامبر (ص) است، بیرون خواهد آورد. در آن هنگام آنها همچون گوسفندان از نزد او می گریزند و جز یک وزیر و یازده نقیب باقی نمی ماند همان طور که (همین تعداد) برای موسی (ع) باقی ماند. آنها در زمین می گردند اما راهی جز بازگشت به سوی او نمی یابند پس به سوی او بازمی گردند و من به آن سخنی که قائم به آنها می گوید و آنها به سبب آن کفر می ورزند، داناترم.
برداشت نویسنده از روایت
شهید صدر در توضیح این روایت اینطور می نویسد:
یاران امام (ع) در مناطق مختلف جهان، به مدد آشنایی با احکام اسلامی و آموزه های دینی که با روشهای مختلفی آنها را استنباط می نمایند، به فعالیت های متعارف خود تا زمانی که روایت آن را مشخص نکرده است، ادامه می دهند. این کارها و اقدامات در حقیقت از بزرگترین تجربه ها و مهم ترین آزمون هایی است که با آن روبرو می شوند تا جایی که می توان گفت هر چند آنها با موفقیت از آزمایش های دوران پیش از ظهور و نیز مرحله فتح جهانی عبور کرده اند؛ ولی هیچگاه با چنین آزمون های خطیری دست و پنجه نرم نکرده اند.
در این میان به تدریج نقاط ضعف آنها آشکار شده و ناتوانیشان در اداره جامعه و اجرای عدالت چهره می نماید تا آنجا که در صورت ادامه این وضع، کلیت عدالت در سطح جهان در معرض خطر قرار می گیرد.
در این موقع حضرت صاحب الامر (ع) آنها را از مناطق مختلف جهان فرا می خواند و در نشستی عمومی با ایشان، از میان قبای خود نامه ای بیرون می آورد که با نقشی طلایی مهر شده و همان طور که در روایت آمده پیمان نامه ای از جانب رسول خدا (ص) است که امام (ع) آنها را از محتوای آن آگاه می سازد.
در روایت به محتوای این عهدنامه اشاره نشده است زیرا از سطح فکری مردم عصر صدور آن بالاتر می باشد. ولی هر چه هست مسئولیت آنها را مضاعف ساخته و بر ضرورت پایبندی به عدالت به طور دقیق و بدون تسامح تاکید می نماید.
بدین ترتیب نقاط ضعف آنان که در طی فعالیت های اجرایی با آن درگیر بوده اند آشکار می گردد. در این روایت آمده است آنها محتوای عهدنامه را نمی پذیرند و بدین ترتیب علیرغم موفقیت در تمام آزمایش های گذشته، در این آزمایش دچار شکستی سخت و خفت بار خواهند شد.
بیشتر یاران خاص حضرت طعم شکست را خواهند چشید مگر دوازده نفر از آنان که از امام (ع) پیروی خواهند کرد و به پیمان نامه ها و آموزه های او پایبند خواهند ماند. در نتیجه پس از کسر این تعداد از سیصد و سیزده نفر، شمار کسانی که از دستور امام سرپیچی می کنند، سیصد و یک نفر خواهد بود.
ای کاش آنها از نزد امام (ع) فرار کرده و ترک دیار می کردند تا برای عبادت به گوشه ای پناه ببرند یا آن که به کارهای خیریه بپردازند اما متاسفانه آنها به قصد یارگیری به مناطق مختلف جهان سفر می کنند تا جبهه ای ضدمهدوی را تشکیل دهند یا اگر بتوانند طرح قتل امام (ع) را بریزند. ولی در این کار ناکام می مانند زیرا عدالت و درستی بینش و اندیشه مهدوی آن چنان در دل ها و خردهای مردمان ریشه دوانیده که آنها همگی از روی ایمان و یا ترس، از حضرت مهدی (ع) پیروی خواهند کرد. در این باره در برخی روایات سخن رفته است.
مردم پس از آنکه از اهداف انحرافی آنها مطلع شدند، از اطراف آنها پراکنده می شوند و تنهایشان خواهند گذاشت.
آنها مدتی پس از این ماجرا تصمیم می گیرند به نزد امام (ع) بازگشته، از او پوزش بطلبند و خود را از مجازات او برهانند. اما هیهات که چنین شود. آنها در منطق دولت مهدوی سزاوار مرگ هستند و از این رو امام و پیشوای کل در برابرشان حاضر شده و سخنانی را به آنها یادآوری نماید که حدیث شریف به آن اشاره ای نکرده اما نتیجه آن را که انکار امام (ع) توسط آنهاست بیان نموده است و در اینجاست که امام (ع) ناچار می شود فرمان کشتن همه ی آنها را صادر کند.
دلایل مخالفت با برداشت آیت الله صدر
اولین و محکم ترین دلیل ما برای مخالفت با این برداشت، ذکر مطالبی است که در متن صریح روایت نیامده اما نویسنده آن را در برداشت خود بیان کرده است.
ایشان پس از بیان سرپیچی یاران امام (ع) از فرمان آن حضرت، بیان می دارند که یاران امام به قصد تشکیل جبهه ای ضد مهدوی و یا حتی قتل امام (ع) اقدام به یارگیری از مردم جهان می کنند!
اما در عملی نمودن طرح شوم خود موفق نشده و نمی توانند مردم آگاه را با خود همراه کنند. به همین دلیل برای رهایی از مجازات نزد امام می آیند تا از آن حضرت پوزش بطلبند، امام مطلبی را به آنها می گوید و آنها دوباره سرپیچی می کنند و امام ناچار به اعدام آنها می شود!!!
سوال ما این است که، این داستان عجیب از کجای روایت برداشت شده است؟
در کدام قسمت از روایت مذکور صحبت از "جبهه ی ضد مهدوی" و "تصمیم یاران حضرت، به قتل ایشان" شده است؟
در کدام بخش روایت صحبت از بازگشت آنان به خاطر رهایی از مجازات! (و نه به خاطر پشیمانی و توبه) شده است؟
در کدام قسمت بیان شده که امام فرمان کشتن آنها را صادر می کند؟
روشن است که در هیچ یک از بخش های روایت مذکور ما چنین مواردی را نمی بینیم.
پس این برداشت نویسنده از کجا حاصل شده است؟ در ادامه و پس از بیان کامل دلایل مخالفت با این برداشت به خاستگاه احتمالی این برداشت پرداخته و در مورد آن توضیحاتی ارائه خواهیم داد.
دلایل شهید صدر در رد این برداشت
همانطور که در ابتدای مقاله عرض کردیم؛ خود نویسنده نیز پس از بیان این برداشت با ذکر دلایلی آن را نپذیرفته و روایت را قابل مناقشه می داند. خلاصه ی دلایل ایشان بدین شرح است:
دلیل اول) بر اساس معیارهای ما در کتاب حاضر، این حدیث شریف به تنهایی برای اثبات تاریخی کافی نیست و قراین کلی که از آن برداشت نموده و ضمیمه ی آن ساختیم، هرچند محتوای آن را تایید می نماید ولی در حقیقت امکان وقوع آن را تایید می کند نه اثبات وقوع آن را.
دلیل دوم) کنار رفتن این افراد از مناصب حکومتی، موجب اخلال در دولت جهانی خواهد شد، زیرا مدت کوتاهی که از استقرار حکومت مهدوی می گذرد برای تربیت افراد شایسته ای که جایگزین آنها شوند کافی نیست و مناصب حکومت جهانی از افراد شایسته خالی خواهد ماند.
دلیل سوم) چگونه می توان این مخلصان را مرتد و کافر دانست؛ در حالیکه مردم به همت همینان به حقانیت امام پی برده اند؟
اخباری وجود دارد که از همراهی و دوستی امام با برخی افراد که ایشان را حقیقتا می شناخته اند حکایت می کند. عده ای دیگر نیز که به شرف ملاقات نایل آمده اند، پس از پایان دیدار و جدایی از امام (ع) ایشان را شناخته اند.
پس این مخلصان که هم عصر با دوره ظهورند، امام (ع) را در زمان غیبت می شناخته اند و چه بسا برخی از آنها با او ارتباط داشته اند.(1) در نتیجه بعید نیست که اینان آموزه هایی را از امام (ع) فراگیرند که آنها را برای پذیرش مسئولیت های سترگ پس از ظهور آماده سازد.
بدین ترتیب آنها یقین دارند که این شخص، همان مهدی منتظر (ع) است و در این باره شکی به خود راه نمی دهند.
بدین ترتیب می توان مطمئن شد آنها در مدت مسئولیت خود در دولت عدل جهانی، استقامت و پایداری خواهند ورزید؛ به ویژه آنکه دانستیم روش امام (ع) هدایت و اصلاح کارهای آنهاست. بدین ترتیب محتوای این روایت که از ارتداد آنها خبر می داد، شایستگی اثبات تاریخی را ندارد.
(1): این مطلب که تمامی 313 تن، امام را در دوره ی غیبت دیده و ایشان را می شناسند و احیانا با ایشان ارتباط دارند، محل گفتگوست و نمی توان این مطلب را با قاطعیت بیان کرد.
دلایلی دیگر بر رد برداشت مذکور
علاوه بر دلایل نویسنده ی شهید، می توان موارد دیگری را نیز در رد این برداشت مطرح کرد. مهم ترین این دلایل را می توان در تمجیدات فراوانی که در آیات و روایات از 313 یار امام مهدی (ع) شده است، جست. در ادامه نمونه هایی از این دست ذکر خواهد شد:
1) امام جواد (ع) فرمود: جمع می شوند به نزد او اصحاب او به عدد اهل بدر سیصد و سیزده تن، و این است قول خداوند:
«أینَما تَکُونوا یَأتِ بِکُمُ اللهُ جَمیعاً اِنَّ اللهَ عَلی کُلِّ شَیءٍ قَدیرٌ»(بقره:148)
«هر کجا باشید خداوند شما را جمیعا می آورد، زیرا که او بر هر چیز قادر است»...
(معجم احادیث الامام المهدی (ع): 5/39 ح 1460، بحار: 51/157 ب 9 ح 4-52/283 ب 26 ح 10)
2) امام باقر (ع) فرمود: ...گروهی از آنان شبانگاه از بسترشان ناپدید شده و بامدادان در مکه بسر برند و گروهی روزهنگام در حال حرکت در ابرها دیده شوند. پرسیدم فدایت شوم کدام دسته از نظر ایمان برتر و بالاترند؟ فرمود: آن گروه که به هنگام روز در ابر حرکت کنند. (بحار:52/368)
3) امام صادق (ع) می فرماید: یاران صاحب الامر برای او محفوظند، حتی اگر تمام مردم از دنیا بروند، خداوند یاران مهدی را خواهد آورد و خدای سبحان این آیه را در شأن آنها فرمود: «اگر اینان (کفار قریش) بدین امور کفر بورزند بی تردید ما گروهی را گمارده ایم که هرگز بدان کافر نباشند» (انعام/89) و نیز در حقشان فرمود: «بزودی خداوند گروهی را خواهد آورد که آنها را دوست دارد و آنها نیز دوستدار وی هستند، آنان نسبت به مومنان متواضع و در مقابل کافران سرسخت اند.» (بحار: 52/370)
4) امام جواد (ع) فرمود: برای قائم گنجهایی است نه از طلا و نه از نقره، اسبهایی است قوی هیکل و مردانی است با علامت، خداوند ایشان را از شهرهای دور جمع می کند به عدد اهل بدر سیصد و سیزده تن و با آن حضرت صحیفه ای است مهر شده که در وی شماره ی اصحاب او با اسامیشان و شهرهاشان و طبایعشان و زیِّ شان و کنیه و لقبشان مسطور است، مردانی هستند رنجکش و با جدیت در طاعت او. (عیون اخبارالرضا (ع): 1/63 ب 6 ح 29، بحار:52/310-311ب27ح4)
5) امام صادق (عليه السلام) فرمودند:مردانى كه دلهاشان بسان پاره ى آهن است. در ايمانشان به خدا و وعده ى او ذرّه اى ترديد ندارند و باور آنان از كوه سخت تر است . . . ايشان در فرمانبردارى از سالار خويش مطيع تر از كنيز نسبت به مولاى خود مى باشند. آنان بسان چراغهاى روشنگرند . . . دلهايشان بسان مشعلهاى پر نور است. (بحار الانوار:52/308)
به نظر می رسد متن روایات به قدر کافی گویاست. لذا در توضیح به همین مقدار کفایت می کنیم که با توجه به این موارد، یاران خاص امام کسانی اند که آیه ای در شان گردهم آیی معجزه آمیزشان در هنگام ظهور نازل شده و در آیاتی دیگر صراحتا از اینکه هرگز کافر نخواهند شد و خدا را دوست دارند و خدا نیز آنان را دوست دارد صحبت به میان آمده است.
در احادیث از آنان به عنوان یاران محفوظ و گنج های امام مهدی (ع) یاد شده که نه تنها به خدا و وعده ى او ذرّه اى ترديد ندارند بلکه چراغهاى روشنگرند برای امت و در اطاعت از امام زمان جدیت دارند.
با چنین تعاریف صریحی در وصف قوت ایمان و ولایت پذیری این بزرگواران که گفته شده در فرمانبردارى از سالار خويش مطيع تر از كنيز نسبت به مولاى خود مى باشند، هیهات که بخواهند سر به شورش و طغیان بردارند و اقدام به یارگیری برای قتل حضرت کنند!
آنچه که گفتیم دلایل روایی-عقلی بود اما دلایل صرفا عقلی نیز برای رد این مساله وجود دارد.
اول اینکه چگونه ممکن است جمع کثیری از افرادی که آنقدر بصیرت داشته اند که در پیش از ظهور و در اوج تاریکی های فتنه و بدون حضور امام راه هدایت را شناخته اند، مدت کوتاهی پس از ظهور و با وجود بهره گیری از حضور آن حضرت و پایان فتنه های تاریک، بصیرت خود را از دست بدهند؟
زمانی که همه ی مردم غرق در گمراهی و جهل بودند آنان راه هدایت را شناختند و در این راه به مقامی رسیدند که موفق به حضور در مسجدالحرام در لحظه ی ظهور شده و اولین مدافعان و بیعت کنندگان با امام مهدی (ع) گشتند.
اینان همان کسانی بودند که امام مهدی (ع) را در نجات مردم از گمراهی و طاغوت یاری دادند و چراغ های روشنگر امت و حکمروایان خدا بر مردم گشتند.
حال چگونه است که در آزمون الهی این چراغ های روشنگر کافر می شوند، اما مردمی که با نور همین مشعل های فروزان هدایت شده اند اندکی از راه راست منحرف نمی شوند؟! در حالیکه انتظار می رود آزمونی که چنین مومنان بزرگی را که به استناد روایات قلب هایشان همچون پاره های آهن است، می لغزاند، به طریق اولی عامه ی مردم را گمراه کند و در برابر امام مهدی (ع) قرار دهد.
دلیل دوم اینکه اگر این برداشت صحیح باشد، پس از ظهور مردم به 313 یاور امام مهدی (ع) به چشم خائنانی بالقوه می نگرند که روزی 301 تن از آنها با امام خود دشمنی خواهند کرد و با این نگرش، از همان ابتدای امر کسی از آنها پیروی نخواهد کرد.
به این ترتیب و با این همه هزینه و خسارت دنیا و آخرتی که برای یاران خاص حضرت متصور است؛ قطعا هیچ مومنی آرزو نخواهد کرد که جزو این گروه باشد و ترجیح می دهد عضوی عادی از امت اسلامی باشد و ایمان خود را حفظ کند تا اینکه جزو یاران خاص حضرت باشد و روزی گمراه شده و با آن حضرت مقابله کند.
بنابراین تنها گذاشتن آن حضرت و خالی کردن اطرافش عاقبت بخیری بیشتری را برای فرد مومن تضمین می کند تا دست بیعت دادن با امام و یاری کردن او!!!
با توجه به تمام این دلایل می بینیم که چنین برداشتی از روایت مذکور صحیح نیست.
اما برداشت صحیح از روایت چیست؟
برداشتی متفاوت از روایت لغزش 313 تن
قبل از بیان این برداشت لازم به ذکر است که مطالب این مقاله با چشم پوشی از صحت و سقم روایات مطرح می شود و بنای ما بر صحت این روایات است. بر کسی پوشیده نیست که بررسی صحت اینگونه روایات بر عهده دانشمندان علوم حدیث است و همچنین بدیهی است که در صورت نادرست بودن این احادیث نیازی به این همه تفسیر و توجیه نخواهد بود.
بنابر این در برداشتی متفاوت می توان گفت؛ این روایت ممکن است صحیح باشد و به وقوع بپیوندد، اما نه به آن شکل دهشتناکی که در کتاب تاریخ پس از ظهور به تصویر کشیده شده است.
اعتقاد ما بر این است که دنیا محل ابتلا و امتحان است و این امتحان همه را در بر می گیرد. از بزرگترین پیامبران الهی تا ضعیف ترین بندگان ایمانی در معرض ابتلا و امتحانند و هیچکس از این قاعده مستثنی نیست.
مطمئنا یاران امام نیز با توجه به سطح ایمانی بالایشان در معرض ابتلائاتی قرار خواهند گرفت و حتی شاید لغزش هایی داشته باشند.
در کتاب "عصر ظهور" استاد کورانی، در فصل "آغاز نهضت ظهور مقدس" و تحت عنوان "اجتماع یاران حضرت" آمده است:
در روایت آمده که اصحاب حضرت به آزمایش هایی آزموده می شوند که یاران پیامبران الهی گذشته بدان آزموده شدند. در این زمینه امام صادق (ع) فرمود:
یاران موسی به آب نهری آزمایش شدند. همان آزمایشی که در قرآن به آن اشاره شده «إن الله مبتلیکم بنهر؛ البته خداوند شما را به نهر آبی آزمایش خواهد کرد» یاران قائم نیز در معرض چنین آزمایشی قرار خواهند گرفت. (بحار:52/332)
همچنین در فصل دوم از بخش چهارم کتاب "مهدی منتظر" تالیف آیت الله محمد جواد خراسانی ذیل عنوان "اصحاب و انصار آن حضرت از مردم زمان" پیرامون 313 تن آمده است:
آنها اشخاصی هستند فوق العاده در همان عصر ظهور نه فوق العاده ی همه ی اعصار... از اخبار می توان استفاده کرد که ایشان چنان نیستند که سرآمد همه اهل زمانها و دوران ها باشند.
مفضل به حضرت صادق (ع) عرض کرد:
«قربانت شوم مومنی در روی زمین غیر ایشان نیست؟»
فرمود: «چرا و لکن ایشان قُوّام و نجباء و قضاة و حکّام و فقهاء در دین هستند.»
و فرمود:«عدد ایشان و شهرها و محله هاشان در کتابی نوشته شده و محفوظ است.»
و خواهد آمد که آن حضرت در کوفه نطقی خواهد کرد و آن سیصد و سیزده نفر از دور او پراکنده می شوند و ایشان را شکی عارض می شود، باز دوباره برمی گردند، پس چنان نیستتند که هیچکس مانند ایشان نباشد.
و در فصل سوم از همان بخش تحت عنوان حرکت به کوفه و مسجد کوفه و عملیات آن حضرت در کوفه در توضیح همین روایت لغزش 313 تن آمده است:
کفر طاعت است و این تعجب ندارد، زیرا که مادون عصمت در هر حدی باشد لغزش برای او هست و تحمل سر خدا و امر خدا را ندارد.
اما این لغزش و کفر لزوما به سقوط و معارضه و مقابله با امام (ع) منجر نخواهد شد بلکه به احتمال زیاد سبب پشیمانی و توبه یاران حضرت می شود. همانطور که در روایت هم به آن اشاره شده که؛ آنها در زمین می گردند اما راهی جز بازگشت به سوی او نمی یابند پس به سوی او بازمی گردند.
آری؛ آنها پس از ترک امام در زمین می گردند اما قانونی متین تر از حکم خدا نیافته و امامی هدایت یافته تر و هدایت گرتر از بقیة الله (ع) نمی یابند. به همین خاطر از کفر و اِعراض خود پشیمان شده و پوزش خواه و منیب؛ با چشمانی گریان به سوی امام خود بازمی گردند که ...سُبحانَکَ إِنّی کُنتُ مِنَّ الظّالِمین.
و هیهات که امام آغوش خود را بر روی یارانش نگشاید. یارانی که در دوران غیبتش در ندبه های سحر خود، در میان بغض های شکسته شان ناله ها کردند که أَيْنَ وَجْهُ اللَّهِ الَّذى إِلَيْهِ يَتَوَجَّهُ الْأَوْلِياءُ و بامدادان عهدها بستند که لا اَحُولُ عَنْها وَ لا اَزُولُ اَبَداً. اَللّهُمَّ اجْعَلْني مِنْ... الْمُمْتَثِلينَ لاَوامِرِهِ وَ المُحامينَ عَنْهُ.همان ها که چشم انتظار ظهورش سختی ها به جان خریدند و ملامت ها شنیدند اما در عشق به امام خود ذره ای تردید نکردند.
هیهات که امام(ع)، اشک توبه و عرق شرم را از صورتشان نزداید حال آن که آنها بودند که در هنگامه ی ظهور و در آن هنگام که امام فرمودند الا یا اهل العالم انا الامام القائم، دست در دست یکدیگر دادند و امام را همچون نگینی در میان گرفتند و سینه سپر کردند تا اگر خنجر کین قریشیان برای خاموش کردن آخرین نور خدا از نیام بیرون شد، نخست قلب عاشق آنها را بشکافد.
هیهات که آن حضرت با یاران پشیمان خود همان معامله ای را بکند که با منافقان معاند و کفار گردنکش می کند چرا که امام (ع) پدر مومنان است و از خودشان نسبت به آنها مهربان تر و دلسوزتر است. چنین پدر مهربانی هرگز به قتل فرزندان پشیمانش رضایت نخواهد داد.
خاستگاه احتمالی برداشت شهید صدر از روایت
اما چه چیزی باعث شده شهید صدر چنین برداشتی از روایت داشته باشد؟ دو احتمال برای خ
برخی شنیدهها از ورود سریال 4400 به فهرست آثاری که به زودی دوبله خواهند شد حکایت دارد. «4400» عنوان سریالی است طولانی و ساخت آمریکا که دارای اپیزود های متعددی است. این مجموعه که در بخش فیلمهای "ماورایی"، "جادویی" و " آخرالزمانی" قابل دسته بندی است اخیراً در حال بازبینی، ترجمه و آماده سازی برای پخش در شبکههای رسمی است.
به گزارش خبرنگار فرهنگی مشرق، برخی شنیدهها از ورود سریال 4400 به فهرست آثاری که به زودی دوبله خواهند شد حکایت دارد. «4400» عنوان سریالی است طولانی و ساخت آمریکا که دارای اپیزود های متعددی است. این مجموعه که در بخش فیلمهای "ماورایی"، "جادویی" و " آخرالزمانی" قابل دسته بندی است اخیراً در حال بازبینی، ترجمه و آماده سازی برای پخش در شبکههای رسمی است.
براي روشن شدن اين پرسش بايد محل سكونت امام زمان - عليه السلام - در چهار دوران به اختصار بررسي شود:
1. دوران پدر
بدون شك محل ولادت امام مهدي - عليه السلام - شهر سامرا است. او پس از ولادت تا هنگام شهادت امام حسن عسكري - عليه السلام - در سامرا و نزد پدرش ميزيست. حكيمه خاتون، دختر امام جواد - عليه السلام - بارها امام عصر - عج الله فرجه الشريف - را در خانه امام عسكري - عليه السلام - مشاهده كرد. برخي از ياران امام مانند احمد بن اسحاق نيز وي را همان جا ديدهاند. امام در يكي از ملاقاتهايش با ابن اسحاق از جاي برخاست؛ وارد حجره شد و در حالي كه فرزندش را بر شانه قرار داده بود، بيرون آمد. (1)
روزي يعقوب بن منقوش پرسيد: مولاي من، چه كسي امام است؟ فرمود: پرده را كنار بزن... او چنان كرد امام عصر - عج الله فرجه الشريف - را ديد. مهدي - عليه السلام - از پس پرده برون آمد و بر زانوي پدر نشست. (2)
امام عسکري، در دقايق پاياني عمر، به عقيد خادم فرمود: وارد اتاق شو و كودكي كه در حال سجده است، نزد من آور... (3). اين روايات گواهي ميدهد امام مهدي - عج الله فرجه الشريف - در حال حيات پدر در شهر سامرا و در خانه وي زندگي ميكرد؛ اگر چه امام عسكري او را از نظرها پنهان ميداشت.
2. غيبت صغرا
امام در دوران 74 ساله غيبت صغرا، احتمالا در عراق زندگي ميكرد؛ زيرا چهار نايب خاصي كه با وي رابطه مستقيم داشتند، در بغداد به سر ميبردند. آنها نامههاي مردم را به وي ميرساندند و پاسخ دريافت ميكردند. امام صادق - عليه السلام - ميفرمايد: براي حضرت قائم دو غيبت است: يكي كوتاه و ديگري طولاني. در غيبت اول، كسي جز خواص شيعيان وي، جايگاهش را نميداند. (4) به احتمال قوي نايبان خاص آن حضرت، مصداق خواص به شمار ميآمدند.
3. غيبت كبرا
درباره محل اقامت امام در دوران غيبت كبرا نميتوان به طور دقيق به محلي خاص اشاره كرد. امام صادق - عليه السلام - به ابوبصير فرمود: نيكوترين منزل مدينه است. (5) علامه مجلسي نيز ميگويد: همين جمله دلالت ميكند آن حضرت غالبا در مدينه و اطراف آن به سر ميبرد. (6)
امام باقر - عليه السلام - هم به كوه «ذي طوي» اشاره فرموده است؛ (7) اما بايد گفت هيچ كس به محل دقيق سكونت امام مهدي - عليه السلام - راه پيدا نميكند؛ زيرا امام عصر به ابراهيم بن مهزيار فرمود: پدرم از من پيمان گرفته در سرزميني پهناور و دوردست زندگي كنم تا از نيرنگهاي گمراهان و متمردان امت تازه به دوران رسيده و گمراه، نهان و مصون باشم. اين پيمان مرا بر فراز تپههاي بلند و ريگزارها و سرزمينهاي مورد اطمينان افكنده است. (8)
برخي احتمال ميدهند امام در يكي از جزاير دوردست كه با كشور مغرب چندان فاصله ندارد و به جزيره خضرا معروف است، به سر ميبرد. گروهي نيز با منطبق دانستن اوصاف اين جزيره با مثلثبرمودا، آن مكان را محل سكونت امام زمان - عجل الله فرجه الشريف - ميدانند؛ زيرا به رغم تلاشهاي فراوان تا كنون كسي به كشف اسرار اين مثلث توفيق نيافته است. بيترديد اين نظر نادرست مينمايد. (9)
به استناد برخي از روايات، امام عصر - عجل الله فرجه الشريف - در زمان غيبت كبرا در همه جا حضور مييابد، و يوسف وار به طور ناشناس ميان مردم رفت و آمد ميكند. هيچ كس وي را نميشناسد تا وقتي خداوند به او اجازه دهد خود را معرفي كند؛ چنانچه به يوسف صديق اجازه داد خود را به برادرانش بشناساند. (10)
بر اساس روايت امام صادق - عليه السلام - ، يكي از جاهايي كه امام عصر - عج الله فرجه الشريف - حضور مييابد، صحراي عرفات در ايام حج است.
عبيد بن زراره گفت: از امام صادق - عليه السلام - چنين شنيدم: زماني فرا رسد كه مردم امام خود را نبينند. او در روزهاي حج مردم را ميبيند ولي مردم او را نميبينند. (11)
محمد بن عثمان، يكي از نواب اربعه، نيز در اين باره ميگويد: والله ان صاحب هذا الامر يحضر الموسم كل سنة فيري الناس و يعرفهم و يرونه و لايعرفونه؛ به خدا سوگند، صاحب اين امر همه ساله در مراسم حجحضور پيدا ميكند. مردم را ميبيند و ميشناسد؛ ولي مردم - با اينكه او را ميبينند - نميشناسند. (12)
4. عصر ظهور
امام زمان، هنگام ظهور در مسجد سهله (13) اقامت خواهد كرد. دهها هزار پيامبر در اين مسجد نماز گزاردهاند و محل سكونت بزرگاني چون حضرت ابراهيم و ادريس و خضر بوده است. (14) امام صادق - عليه السلام - به ابوبصير فرمود: اي ابامحمد، گويا حضرت قائم را در مسجد سهله ميبينم كه با زن و فرزندانش در آن مستقر ميگردد.
ابوبصير پرسيد: آيا مسجد سهله خانهاش خواهد بود؟
حضرت فرمود: آري، اين مسجد منزل حضرت ادريس است. خداوند هيچ پيامبري را برنينگيخت مگر آن كه در اين مسجد نماز گزارد. هر كس در اين مسجد بماند، مانند آن است كه در خيمه رسول خدا اقامت كرده است. هيچ مرد و زن مؤمني نيست مگر آن كه دلش به سوي آن مسجد پر ميكشد. روز و شبي نيست مگر آن كه فرشتگان به اين مسجد پناه ميبرند و در آن به عبادت خداوند ميپردازند. (15)
ناگفته نماند، هم اكنون در سه گوشه اين مسجد سه مقام، با اعمال ويژه، واقع شده است. كه اين مقامها به حضرت ابراهيم و ادريس و خضر منسوبند.
.:: جمعه های بیقراری ::.
جـمــعــه هـا طـبــع مـن احــساس تــغـزل دارد
نــاخــودآگـاه بــه سمـت تـــو تـمایـل دارد
بی تو چنــدیـــست که در کار زمــیـن حــیرانم
مانـده ام بی تـو چرا باغـچه ام گـل دارد
شایـد ایـن باغــچه ده قـرن به اســتقبــالت
فــرش گسـتـرده و در دســت گلایــل دارد
تا به کی یکسره یکریز نباشی شب و روز
مــاه مخــفـی شــدنـش نـیــز تـعــادل دارد
کودکی فـال فروش است و به عشــقـت هـر روز
می خـــرم از پــسرک هـر چه تـفــال دارد
یــازده پـله زمــین رفـت بــه سـمــت مــلکوت
یــک قـدم مانــده زمـیـن شــوق تکامـل دارد
هـیــچ سـنگی نـشـــود سـنگ صـبورت، تـنـــها
تکیـــه بــر کــعـبــه بــزن، کـعــبه تــحـمــل دارد ...
صحبت كردن از حضرت مهدي(ع) و نشانه هاي ظهور ايشان در واقع صحبت كردن از حوادثي است كه بناست در آينده اتفاق بيفتد و لذا بجاست كه از خود بپرسيم: اگر در مورد احاديث نقل شده در اين زمينه بررسي اسناد صورت گرفت و مطمئن شديم كه آنها از معصوم(ع) صادر شده است، آيا مي توان مطمئن بود كه حتماً همة آن حوادث آن گونه كه در روايات شريف ما آمده اند وقوع يابند؟ پاسخ به اين پرسش در كتب عقيدتي و فلسفي تحت عنوان «بداء» داده مي شود كه طي اين بخش از مطالب به آن مي پردازيم.
«بداء» در لغت به معناي ظهور و روشن شدن پس از مخفي بودن چيزي است و اصطلاحاً به روشن شدن چيزي پس از مخفي بودن از مردم اطلاق مي شود؛ بدين معنا كه خداوند متعال بنا بر مصلحتي، مسئله اي را از زبان پيامبر يا ولي اي از اولياي خويش به گونه اي تبيين مي كند و سپس در مقام عمل و ظهور و بروز، غير آن را به مردم نشان مي دهد. در قرآن آمده است:
خداوند هر چه را بخواهد محو يا اثبات مي كند در حالي كه ام الكتاب نزد اوست و خود مي داند عاقبت هر چيزي چيست.1
و در آيه اي ديگر: و بدالهم سيّئات ما كسبوا.2
بدي هايي را خود كسب كرده بودند و براي آنها مخفي بود برايشان نمايان شد.
يا: ثمّ بدالهم من بعد ما رأؤا الآيات.3
پس از آنكه نشانه ها را ديدند حقيقت امر بر آنها روشن شد.
اين ظهور پس از خفا، تنها براي انسان رخ مي دهد و در مورد
خداوند متعال ابداً صدق نمي كند وگرنه لازمه اش اين است كه خداوند نسبت به آن موضوع جهل داشته باشد كه اين امر محالي است. خداوند، چنانكه قرآن كريم مي فرمايد به همه چيز آگاه و داناست 4 و نسبت به همه چيز در همة زمان ها و مكان ها چه حاضر باشند و چه غايب، چه موجود باشند و چه فاني و چه در آينده به وجود بيايند، علم حضوري دارد. قرآن كريم در اين زمينه مي فرمايد:
هيچ چيزي در آسمان و زمين از نظر خداوند متعال مخفي نمي شود.5
از همين روست كه مسئلة بداء و ظاهر كردن آن امر مخفي به خداوند نسبت داده مي شود:
و بدالهم من الله مالم يكونوا يحتسبون.6
خداوند آنچه را گمان نمي كردند، براي آنها ظاهر كرد.
براساس آية:خداوند چيزي را كه از آنِ مردمي است دگرگون نكند تا آن مردم خود دگرگون شوند.7
و با استفاده از ديگر آيات و روايات مي توان چنين برداشت كرد كه برخي اعمال حسنه نظير: صدقه، احسان به ديگران، صلة رحم، نيكي به پدر و مادر، استغفار و توبه، شكر نعمت و اداي حقّ آن و... سرنوشت شخص را تغيير داده و رزق و عمر و بركت زندگي اش را افزايش مي دهد، همان طور كه اعمال بد و ناشايست اثر عكس آن را بر زندگي شخص مي گذارد.
پيش از شرح اين عبارت كه بداء در حقيقت ظاهر شدن چيزي است كه از ناحية خداوند متعال براي مردم مخفي و براي خودش مشخص بود، لازم است يادآور شويم كه خداوند متعال بنا بر آيات قرآن دو لوح دارد:
الف) لوح محفوظ
لوحي كه آنچه در آن نوشته مي شود؛ پاك نشده و مقدّرات آن تغيير نمي يابند؛ چون مطابق با علم الهي است:
بَل هُوَ قُرآنٌ مَجيدٌ في لَوحٍ مَحفوظٍ.8
بلكه آن قرآن مجيدي است كه در لوح محفوظ ثبت گرديده است.
ب) لوح محو و اثبات
بنا بر شرايط و سنني از سنت هاي الهي، سرنوشت شخص يا جرياني به شكلي خاص مي شود، با از بين رفتن آن سنت ها يا مطرح شدن سنت هاي جديد سرنوشت آن شخص يا آن جريان تحت الشعاع سنت هاي جديد قرار مي گيرد. به عنوان مثال بناست كه شخص در سن 20 سالگي فوت كند امّا به واسطة صلة رحم يا صدقه اي كه مي دهد، 30 سال به عمرش اضافه مي شود و تا 50 سالگي زنده مي ماند يا به عكس، آن شخص بناست 50 سال عمر كند به واسطة گناه كبيره اي خاص، 30 سال از عمرش كاسته مي شود در همان 20 سالگي مي ميرد. كه البته خداوند متعال از اوّل مي دانست كه بناست اوّلي 50 سال و دومي 20 سال عمر كند ولي براي روشن شدن اين سنت هاي الهي مطلب به اين شكل از زبان پيامبران يا اولياي الهي(ع) بيان مي شود.
در قرآن كريم هم آمده است:
يمحوا الله ما يشاء و يثبت و عنده امّ الكتاب.9
يا اين آيه:
آنگاه مدتي را [براي شما عمر] مقرّر داشت و اجل حتمي نزد اوست.10
با توجه به اين دو لوح و مطالبي كه تا به حال به آنها پرداختيم، اين پرسش به ذهن مي رسد كه: آيا ظهور حضرت مهدي(ع) و نشانه هايي كه براي آن بيان شده است، در لوح محفوظ اند يا محو و اثبات. به عبارت ديگر آيا ممكن است اصلاً مسئله اي به نام ظهور ايشان تا آخر عمر بشريت و هستي اتفاق نيفتد يا ظهور بدون تحقّق نشانه ها رخ دهد يا همة نشانه ها بايد رخ دهند؟ در پاسخ به اين پرسش بايد نشانه هاي ظهور را به دو دسته تقسيم كنيم:
1. امور و علايم مشروط
2. امور و علايم حتمي. آنگونه كه امام باقر(ع) امور را به موقوفه و حتميه11 و امام صادق(ع) به حتمي12 و غير حتمي تقسيم كرده اند. مسئلة بداء هم در چهار زمينه با موضوع ظهور حضرت مهدي(ع) ارتباط مي يابد:
1. نشانه هاي مشروط و غير حتمي ظهور
جز نشانه هايي كه صراحتاً در احاديث به حتمي بودن آنها اشاره شده است، بقية نشانه هاي ظهور همگي از امور موقوفه به شمار مي روند، چنانكه بزرگاني مانند شيخ مفيد، شيخ صدوق و شيخ طوسي بدان تصريح كرده اند. بدين معنا كه به جز نشانه هاي حتمي ظهور بقية آنها بنا بر مشيت و ارادة الهي ممكن است دچار تغيير و تبديل، تقدّم يا تأخّر شوند. به عبارت ديگر آنها از جمله امور لوح محو و اثبات به حساب مي آيند و ممكن است با تغيير و تبديل در شرايط آنها و عوض شدن علل رخ دادن آنها به گونة ديگري پديد آيند يا اصلاً رخ ندهند. البته بسياري از رويدادهايي كه در احاديث ما به آنها اشاره شده است تا كنون اتفاق افتاده اند و دچار بداء در اصل تحقّق خويش نشده اند.
مثلاً اگر در حديث به نزول بلايي (مشروط) اشاره شده باشد به واسطة توسل و استغفار مؤمنان و مسلمانان ممكن است در نزول آن تأخير رخ دهد يا اصلاً چنين بلايي به جهت عظمت عمل صالح ايشان نازل نشود يا اينكه با برخي اعمال صالح يا ناصالح ظهور حضرت را دچار تعجيل يا تأخير كنند.
شايد بتوان علت بيان چنين اخباري را اين دانست كه اگر مسئله به اين شكل تبيين نمي شد، مؤمنان هم از احتمال حدوث آن حادثه باخبر نمي شدند و بدان مبتلا مي گشتند امّا پس از صدور حديث از ناحية معصوم(ع) و آگاه شدن مؤمنان و مسلمانان از آن، با دعا و توسل و استغفار از پديد آمدن چنان حادثة ناگواري ممانعت به عمل آورند يا سبب حدوث اتفاقي خوشايند شوند. البته فراموش نكنيم كه عكس اين مطلب هم كاملاً صادق است به اين معنا كه شخص معصوم(ع) با اعلام نزول بلا و علّت آن، حجت را بر مردم تمام مي كنند كه شما با وجود آنكه مي توانستيد، آن بلا را از خويش دفع نكرديد يا فلان خير را به سوي خويش جلب ننموديد و از همين روست كه روايت شده است:
خداوند متعال، به چيزي مثل بداء عبادت نشده است.13
2. علايم ظهور و امور حتمي
پنج مورد از نشانه هاي ظهور در بسياري از روايات كه از حدّ تواتر گذشته است؛ از جمله نشانه هاي حتمي ظهور برشمرده شده اند:
خروج سيّد خراساني و يماني، نداي آسماني مبني بر حقّانيت حضرت مهدي(ع)، شهادت نفس زكيّه و فرو رفتن سپاهيان سفياني در منطقة بيداء (بيابان بين مدينه و مكّه).14
اين نشانه هاي پنج گانه را احاديث از علايم حتمي شمرده و هيچ گونه احتمال بدايي در مورد تحقّق آنها نداده اند وگرنه خلاف حتمي بودن آنها مي شد. اين نشانه ها شديداً با مسئلة ظهور ارتباط داشته و همگي مقارن ظهور رخ خواهند داد ان شاءالله. بزرگواراني چون مرحوم آيت الله خويي در پاسخ به نويسندة كتاب سفياني و علامات ظهور15، علّامه سيّد جعفر مرتضي عاملي، در كتاب خويش و شيخ طوسي، در غيبت خويش16 نسبت به اين موضوع تصريح و اذعان كرده اند كه:
هر چند بنابر تغيير مصلحت ها با تغيير شروط اخباري كه به حوادث آينده مي پردازند، ممكن است دچار تغيير و تبديل شوند؛ جز آنكه روايت تصريح كرده باشد كه وقوع آن جريان حتمي است كه (با توجه به اعتماد ما به معصومين(ع)) ما هم يقين به حدوث آنها در آينده پيدا مي كنيم و قاطعانه مي گوييم در آينده چنين خواهد شد.17
اشكال اساسي كه به اين نظر گرفته مي شود؛ متكي به حديثي است كه نعماني در كتاب خويش آورده است كه: ابوهاشم داوود بن قاسم جعفري گفته است: نزد امام جواد(ع) بوديم و صحبت از حتمي بودن آمدن سفياني شد، از آن حضرت پرسيدم: آيا در مورد امور حتمي هم بداء رخ مي دهد؟ فرمودند: آري. گفتم: مي ترسم در مورد خود حضرت مهدي(ع) بداء رخ دهد. حضرت فرمودند:
ظهور حضرت مهدي(ع) وعدة الهي است و خداوند خلف وعده نمي كند.18
علّامه مجلسي، هم در بحارالانوار پس از نقل اين حديث اين
توضيح را اضافه كرده اند كه:
شايد محتوم، معاني مختلفي داشته باشد كه با توجه به اختلاف در تعاريف ممكن است در مورد برخي از آنها بداء رخ بدهد. مضاف بر اينكه شايد منظور از بداء در مورد خصوصيات آن حادثة محتوم و حتمي باشد و نه اصل تحقّق آن، كه مثلاً پيش از زوال حكومت بني عباس سفياني جنبش هاي خويش را آغاز مي كند.19
اين فرضيه چندان قابل قبول نيست؛ زيرا در صورت پذيرفتن آن، چه فرقي بين حتمي و غير حتمي خواهد بود؟ مضاف بر اينكه روايت مورد بحث ما از حيث سند، ضعيف است.20 در ضمن نمي توان از آن همه حديث و روايتي كه به شدت بر حتمي بودن اين پنج نشانه و امتناع احتمال رخ دادن بداء در آنها تأكيد مي كنند، چشم پوشي كرد و به احاديث انگشت شماري از اين دسته تمسك نمود؛ چون ممكن است در شرايط خاصي (به فرض قوت و اعتبار سندي آنها) معصوم(ع) مجبور شده باشند از روي تقيه، چنين سخني بگويند.
عبدالملك بن اعين گويد: به امام باقر(ع) در مورد حضرت مهدي(ع) گفتم: مي ترسم كه زود بيايند و سفياني نباشد. حضرت فرمودند:
والله نه. سفياني از حتمياتي است كه حتماً خواهد آمد.21
امور يا موقوفه اند يا حتميه كه سفياني از دستة حتمياتي است كه حتماً خواهد بود.22
يا امام صادق(ع) فرمودند:
از حتمياتي كه پيش از قيام حضرت مهدي(ع) خواهند بود اينهاست: شورش سفياني، فرو رفتن در بيداء، شهادت نفس زكيّه و منادي كه از آسمان ندا در دهد.23
حمران بن اعين از امام باقر(ع) راجع به آية:
ثمّ قضي اجلاً و اجلٌ مسمّي عنده؛24
مي پرسد. حضرت مي فرمايند:
دو اجل وجود دارد: محتوم و موقوف.
- محتوم چيست؟
- جز آن نخواهد شد.
- و موقوف؟
- مشيت الهي در رابطة آن جاري مي شود.
- اميدوارم كه سفياني جزء موقوف ها باشد.
- والله كه نه و از محتومات است. 25
3. بداء و قيام حضرت مهدي(ع)
ظهور حضرت حجت(ع) از اموري است كه در اسلام نسبت به آنها به شدت تأكيد شده و در حتميت آن ذره اي شك و شبهه وجود ندارد. پيش از اين گفتيم كه در آياتي نظير آية 55 سورة نور، خداوند متعال به مؤمنان وعده داده است كه فرمانرواي زمين گردند و بر آن سيطره يابند كه چنين واقعه اي در تمام طول تاريخ تا كنون اتفاق نيفتاده است و از آنجا كه « ان الله لا يخلف المعياد»26 و خداوند در وعدة خويش تخلف نمي كند، در آينده اي دور يا نزديك حتماً چنين اتفاقي خواهد افتاد. ان شاء الله.
علاوه بر اينكه در موارد بسياري رسول مكرم اسلام(ص) و معصومين(ع) شديداً تأكيد نموده اند كه:
حتي اگر از عمر هستي بيش از يك روز باقي نمانده باشد، خداوند آن قدر اين روز را طولاني مي كند كه حضرت مهدي(ع) ظهور كرده و جهان را مملو از قسط و عدل گردانند.27
4. تعيين زمان ظهور حضرت مهدي(ع)
بسياري از روايات، ما را از توقيت (مشخص كردن زمان ظهور) يا تعيين محدودة زماني براي ظهور حضرت به شدت نهي كرده اند و شيعيان را امر كرده اند كه هر كه را چنين كرد تكذيب كنند و دروغ گو بشمارند؛ زيرا اين مطلب در زمرة اسرار الهي است و كسي آن را نمي داند؛ امام صادق(ع) به محمدبن مسلم فرمودند:
محمد! اگر كسي وقتي از جانب ما براي ظهور حضرت مهدي(ع) نقل كرد، از تكذيب كردن او نترس! چرا كه ما براي احدي تعيين وقت نمي كنيم.28
وقتي فضيل از امام باقر(ع) مي پرسد كه آيا اين مسئله وقت مشخص دارد؟ حضرت سه مرتبه مي فرمايند: «آنها كه وقت تعيين مي كنند دروغ مي گويند».29 يكي از ياران امام ششم(ع) به ايشان عرضه مي دارد: اين مسئله اي كه چشم انتظارش هستيم كي خواهد آمد؟ حضرت مي فرمايند:
اي مهزم! آنها كه وقت تعيين كنند دروغ مي گويند، آنها كه عجله كنند هلاك مي شوند و آنها كه تسليم امر خداوند باشند نجات مي يابند و به سوي ما باز مي گردند.30
آنگونه كه از احاديث برمي آيد، ظهور حضرت حجت(ص) از جمله اموري است كه خداوند متعال آن را از مردم پنهان نموده است و هر زمان كه خداوند تبارك و تعالي اراده كنند و شرايط و علل فراهم و مناسب باشد؛ زمين را از بركات وجودي آن امام همام(ع) بهره مند خواهند نمود.
البته نهي از تعيين وقت، شامل نشانه هاي حتمي ظهور نمي شود؛ چرا كه خود معصومين(ع) در اين موارد به فاصلة زماني ميان حدوث آن نشانة حتمي و ظهور حضرت اشاره كرده اند كه مثلاً از ابتداي شورش سفياني تا قيام حضرت بيش از 9 ماه طول نخواهد كشيد يا مثلاً 15 روز پس از شهادت نفس زكيّه حضرت در مكه ظهور مي كنند. وليكن ديگر نشانه ها حداكثر به اين اشاره مي كنند كه ظهور آن وجود مقدس نزديك شده است و نه بيش از اين. چنانكه ديديم برخي از نشانه هاي ظهور قرن هاست كه اتفاق افتاده اند و گذشته اند و هنوز ظهور رخ نداده است. كه البته به جهت ايجاد اميد در دل شيعيان مبني بر نزديك شدن ظهور معصوم(ع) از آن به عنوان نشانة قيام حضرت صاحب(ع) ياد كرده اند.
ضمناً اگر بنا بود زمان ظهور مشخص شود و همگان بدانند كه ايشان بناست چه زماني قيام جهاني خويش را آغاز كنند؛ ستمگران و ظالمان تمام عِدّه و عُدّه خويش را براي آن روز مهيا و آماده مي كردند ـ كه به خيال خام و واهي خود ـ آن نور الهي را خاموش كنند و نگذارند عدالت را در جهان گسترش دهند و مؤمنان و مستضعفاني هم كه قرن ها با حدوث اين حادثة عظيم و بزرگ فاصله داشتند مبتلا به يأس و كسالت و خمودي مي شدند حال آنكه قرن هاست بسياري در انتظار آن يار غايب از نظر، ديده ها را خون بار كرده و هر صبح و شام دست دعا به تعجيل در فرج ايشان برداشته اند و اميد دارند كه در زمرة ياران و ياوران ايشان باشند. مشخص نبودن زمان ظهور خواب از چشم هاي ستمگران ربوده و هر صبح و شام از اين هراسناكند كه شايد آن عزيز مقتدر امروز ظهور كند و پايه هاي حكومت شيطاني شان را درهم شكند.
به اميد آنكه آن روز را ببينيم و از ياوران حضرتش باشيم. ان شاءالله.
تعداد صفحات : 2