loading...
didaryar
علی بازدید : 17 یکشنبه 21 فروردین 1390 نظرات (0)
كه قائم از اهل بيت مرا درك كنند و اقتداى به آن حضرت مى كنند (فرمانبردارى ) پيش از قيامش ، دوستان او را دوست مى دارند و با دشمنانش دشمن اند و از آنها تبرا مى جويند و ائمه معصومين قبل از آن حضرت را دوست مى دارند. اينان رفقاى من و دوستان من و بهترين افراد امت من در نزد من بلكه بهترين مخلوقات خداوند براى من هستند (گوارا باد بر صاحبان اين نعمت (ولايت ) ).
حذيفه مى گويد: ديدم رسول معظم اسلام صلى الله عليه و آله پرده كعبه را گرفته و گريه مى كند. عرض كردم يا رسول الله ! چه چيز شما را به گريه آورده است ؟

اى حذيفه ! دنيا از بين رفته يا مثل اينكه تو در اين دنيا نبودى . عرض كردم پدر و مادرم به قربانت باد! آيا علائمى هست كه دال بر وقوع چنين وضعى در دنيا باشد؟ فرمودند: آرى - اى حذيفه ! - مطالبى كه مى گويم به قلبت بسپار و با چشمت ببين و با انگشتانت شماره كن :
1. وقتى كه امت من نماز را ضايع كنند.
2. از شهوات پيروى كنند.
3. خيانت در ميان مردم زياد شود.
4. امانت و امانتدارى كم شود.
5. مشروبات الكلى بنوشند.
6. فضا تاريك شود (ممكن است به خاطر آلودگى فضا به معصيت يا دود ناشى از بنزين و غيره باشد).
7. به واسطه خشكسالى ، آب قناتها و چاهها كم مى شود - كما اينكه الان شده است -.
8. آسمان و اين فضاى لايتناهى غبارآلود شود (ممكن است كنايه از ظلمهاى جهانى باشد مانند جنگهاى جهانى از قبيل دو جنگ اول و دوم و جنگهاى پراكنده ).
9. امنيت از راههاى زمينى و هوايى برداشته شود (نظير هواپيما ربايى ، آدم دزدى ).
10. و مردم همديگر را سب و لعن كنند.
11. خانواده ها در دامن فساد سقوط كنند (مانند بى حجابى ، رقاصى ، قمار و غيره ).
12. مردم در زندگى گرفتار تجملات و مدپرستى شوند و سرانجام قناعت و ميانه روى متروك گردد.
13. افراد جامعه نسبت به يكديگر بدبين شوند و سوءظن و عدم اعتماد بر جامعه سايه افكند.
14. سالهاى دنيا پست و خوار شود.
15. درختكارى زياد شود و محصولها اندك شود.
16. قيمتها بالا رود (نرخ اجناس مورد لزوم به طور سرسام آورى بالا برود تا جايى كه زندگى را تبديل به جهنم سوزان كند).
17. بادها زياد شود (طوفانها و تندبادها مرتبا در دنيا زيانهاى سنگين جانى و مالى به بار آورد).
18. پرده از روى باطن مردم برداشته شود (و جنايتكاران و دنياپرستان و جاه طلبان شناخته شوند، يا بدان آشكار شوند يا علائم ظاهر شوند).
19. عمل شنيع لواط علنى شود (كما اينكه در انگلستان با گذراندن قانونى از تصويب مجلس لواط بلامانع شده است ).
20. خلاف ، پسنديده شود.
21. تجارت و كاسبى دچار سختى و تنگى شود و اشياء مورد درخواست كم شود.
22. تمام برنامه ها را با كمال گستاخى و خودسرى بر مبناى هواى نفس (دلم مى خواهد) پياده كنند.
23. ناسزا و فحش دادن به پدر و مادران را وسيله سرگرمى و مزاح قرار دهند.
24. آشكارا ربا بخورند و كوچكترين ترسى از خداوند نداشته باشند.
25. بى عصمتى و زنا در ميان مردم رواج پيدا كند (مراكز خودفروشى و زنا در دنيا با ابعاد گسترده اى بالاترين شاهد ماست ).
26. خشنودى و راضى بودن از زندگى و برنامه آن بسيار كم شود.
27. افراد سفيه و نادان زمام امور را به دست گيرند.
28. خيانت به انواع و اقسام مختلف در ميان همه طبقات زياد شود.
29. امانت را بى اهميت بدانند و به آن بى اعتنا باشند و افراد امين كم شوند.
30. افراد از اخلاق و كار خويش تعريف كنند.
31. نادانها به دليل نادانى خويش مشهورند.
32. مردم خانه هاى خود را بيارايند و ديوارهاى آن را زينت دهند.
33. قصرها و خانه ها بلند ساخته شود (مانند ساختمانهاى چندين طبقه اى كه آسايش و امنيت را از همسايه ها سلب مى كند.)
34. باطل را به لباس حق جلوه دهند.
35. زشتى دروغ از بين برود بحدى كه لباس راستى بر آن بپوشانند.
36. اگر كسى در كارش صحت عمل داشته باشد او را ضعيف بدانند.
37. پستى و لئامت و سرزنش يكديگر را به حساب عقل بگذارند (صاحبش را عاقل بدانند)
38. گمراه بودن و راه كج رفتن را هدايت بشمارند.
39. بيان را كورى بدانند (اگر به وسيله بيان ، حقايقى گفته شود كه به نظر آنها خوش نيايد بگويند اين شخص كور است و واقعيت دنيا را نمى بيند).
40. و خموشى را بى خردى بدانند.
41. دانشمند اگر بخواهد از علم خويش به نفع خود و جامعه حرف بزند او را جاهل و عملش را نادانى بدانند.
42. نشانه ها بسيار شود و علامتها يكى پس از ديگرى ظاهر گردد.
43. تحقيق نكرده سخنان دور از حقيقت بگويند (مردم را متهم كنند و بدون دليل آبروى بندگان خدا را بريزند).
44. آسياى مرگ بر سر جامعه بچرخد (جنگهاى خانمانسوز به راه بيندازند و افراد بيگناه را قتل عام كنند، مانند بمباران مناطق مسكونى و غير نظامى و..).
45. مردم از نظر بينش و ديد قلبى كور شوند و حقايق را نبينند (مانند جناياتى كه از زمامداران خود مى بينند و در عين حال مى گويند خوب است ).
46. كارهاى ناپسند بر اعمال خوب غلبه پيدا كند (مردم طرفدار كارهاى بد شوند).
47. محبت نسبت به يكديگر وصله رحم از دلهاى مردم برداشته شود.
48. تجارت و بازرگانى زياد شود و مردم كارهاى باطل و ناچيز را نيكو بدانند.
49. جان خود را به يكديگر به خاطر شهوتهاى زيادى كه دارند، بذل كنند.
50. كارهاى بزرگ را آسان شمارند (نظير جنگ با دولتهاى بزرگ ).
51. از پوشيدن پوستهاى حيوانات حرام گوشت (يا ذبح شرعى نشده ) باكى نداشته باشند.
52. جامه هاى نرم و زيبا و نازك بپوشند (و بدن آنها از روى لباس پيدا باشد).
53. رغبت به دنيا پيدا كنند و آن را بر آخرت مقدم بدارند (اعمال بد مردم گواه اين مطلب است ).
54. رحم از دلهاى همه مردم برود (اعم از زمامدار، تاجر، كاسب ، زن ، شوهر و غير آنها).
55. فساد جنبه عمومى پيدا كند (خواهى نشوى رسوا همرنگ جماعت شو).
56. قرآن را به بازى بگيرند (از نام آن و آياتش به نفع اهداف شوم خود سوء استفاده كنند).
57. اموال بيت المال (وجوه شرعيه ) را مال شخصى خود بدانند يا حقوق شرعيه مال خود را ندهند و بگويند مال خودمان است .
58. مسكرات را با تغيير نام حلال بدانند.
59. در وقت دادن زكات مال خود خيانت كنند (كم بدهند يا جنس نامرغوب عرضه كنند).
60. ربا را به نام خريد و فروش و اجاره دادن محلى از مقروض بگيرند.
61. در فسق و فجور مردها با مردها و زنها با زنها برابرى كنند.
62. به نافرمانى از خداوند (گناه كردن ) مباهات كنند.
63. دلهاى مردم پر از تكبر و نخوت شود و ظلم و جور در پادشاهان و نادانى در مردم (زير بار ظلم رفتن ) ظاهر شود.
64. در چنين وضعى ديندار بايد دين خود را بردارد و از اين طرف به آن طرف و از اين قله كوه به آن قله و از اين دره به دره ديگر برود تا سلامت دين داشته باشد.
65. از اسلام باقى نماند جز اسمى و از قرآن باقى نماند جز رسمى (قرآن در دلها كهنه شود و فقط اسم و رسمى از آن باقى بماند).
66. قرآن بخوانند در حالى كه از گلوگاه و استخوان ترقوه و گردن نگذرد و از وعده هاى خداوندى و وعيدهاى آن عملا در ميان مردم خبرى نباشد و از خداوند نترسند و به ياد او نباشند و از ناسخ و منسوخ قرآن بى خبر باشند.
67. در اين حالات مساجدشان آباد باشد اما دلهاشان از تقوا و ايمان تهى .
68. علما و دانشمندان آن زمان بدترين مردم روى زمين باشند و تمام فسادها و فتنه ها از ناحيه آنها برخيزد و بازگشت همه آنها (فتنه ها) به سوى خود ايشان است .
69. مردم خيّر و نيكوكار و مراكز خير از بين برود اما اهل شر و فساد بمانند.
70. مردم به خداوند عالم در كارهايشان بى اعتنا باشند و اعمالشان از روى تحقيق نباشد.
71. تنها محبوب مردم دينار و درهم باشد (ثروت دنيا از هر راهى كه بيايد، حلال يا حرام ، مانعى نداشته باشد).
72. هر قدر ثروتشان زياد شود باز بگويند فقيريم .

يا حذيفه قد ذهبت الدنيا او كانك بالدنيا لم تكن قلت فداك ابى و امى يا رسول الله فهل من علامة يستدل بها على ذلك قال نعم يا حذيفة احفظ بقلبك و انظر بعينك و اعقد بيدك اذا ضيعت امتى الصلواة و اتبعت الشهوات و كثر الخيانات و قلت الامانات و شربوا القهوات و اظلم الهوى و غار الماء و اغبرت الافق و خيفت الطرق و تشاتم الناس و فسدوا و فجرت الباعة و رفضت القناعة و ساءت الظنون و تلاشت السنون و كثرت الاشجار و قلت الثمار و غلت الاسعار و كثرت الرياح و تبينت الاشراط و ظهر اللواط و استحسنوا الخلف و ضاقت المكاسب و قلت المطالب و استمروا بالهوى و تفاكهوا بينهم بشتيمة الاباء و الامهات و اكلوا الربا و فشا الزنا و قل الرضا و استعملوا السفهاء و كثرت الخيانة و قلت الامانة و ذكى كل امرء نفسه و عمله و اشتهر كل جاهل بجهله و زخرفت جدران الدور و رفع بناء القصور و صار الباطل حقا و الكذب صدقا و الصحة عجزا و اللؤ م عقلا و الضلالة هدى و البيان عمى و الصمت بلاهة و العلم جهالة و كثرت الايات و تتابعت العلامات و تراجموا بالظنون و دارت على الناس رحى المنون و عميت القلوب و غلب المنكر المعروف و ذهب التواصل و كثرت التجارات و استحسنوا البطالات و تهادوا انفسهم بالشهوات و تهاونوا بالمعضلات و ركبوا جلود النمور و اكلوا الماءتور و لبسوا الحبور و آثروا الدنيا على الاخرة و ذهبت الرحمة من القلوب و عم الفساد و اتخذوا كتاب الله لعبا و مال الله دولا و استحل الخمر بالنبيذ و النجش بالزكوة و الربا بالبيع و تكافاء الرجال بالرجال و النساء بالنساء و صارت المباهات فى المعصية و الكبر فى القلوب والجور فى السلاطين و السفاهه فى سائر الناس فعند ذلك لا يسلم لذى دين دينه الا من فر بدينه من شاهق الى شاهق و من واد الى واد و ذهب الاسلام حتى لايبقى الا اسمه و اندرس القران من القلوب حتى لايبقى الا رسمه يقرؤ ن القرآن لا يجاوز تراقيهم لا يعلمون بما فيه من وعد ربهم و وعيده و تحذيره و تنذيره و ناسخه و منسوخه فعند ذلك تكون مساجدهم عامرة و قلوبهم خاربة من الايمان علمانهم شر خلق الله على وجه الارض منهم بدت الفتنة و اليهم تعود و يذهب الخير و اهله و يبقى الشر و اهله و يصير الناس بحيث لايعباء الله بشى ء من اعماله قد حبب اليهم الدينار و الدارهم حتى ان الغنى ليحدث نفسه بالفقر

علی بازدید : 19 یکشنبه 21 فروردین 1390 نظرات (0)
2 - بـرخـى از روايـات ، ايـن دوران درخـشـان را بـه حـدود 20 سال تعبير مى كند.
3 - دسته سوم از 70 سال سخن مى گويد.
4 - و رواياتى هم هست كه عدد ديگرى را نشان مى دهد.
اما به نظر نگارنده ، روايات دسته دوم كه سالهاى حكومت آن حضرت ، پس از قيام براى اصـلاح جـهـان را، حـدود 20 سـال عـنـوان مى كند بيشتر است و بدان دسته بهتر مى توان اعـتـمـاد كـرد. چـرا كـه ايـن گـروه از روايـات از امـامـان اهـل بـيـت عليهم السلام كه خداوند آنان را از هر لغزش و اشتباه و پليدى ، پاك و پاكيزه ساخته ، رسيده است .
اينك برخى از آن روايات :
1 - امام صادق عليه السلام در اين مورد فرمود:
((ملك القائم منا تسع عشرة سنة و اءشهرا.))

يـعـنـى : حـكـومـت درخـشـان و شـكـوهـبـار قـائم مـا، نـوزده سال و چند ماه خواهد بود.
2 - و در بيان ديگرى مى فرمايد:
((يملك القائم عليه السلام تسع عشرة سنة و اءشهرا.))

يـعـنى : قائم عليه السلام حدود نوزده سال و چند ماهى پس از قيام جهانى اش حكومت خواهد كرد.
3 - جـابـر بـن يزيد جعفى از حضرت باقر عليه السلام پرسيد كه : ((سرورم ! قائم عـليـه السـلام در روزگـار خـويـش چـه مـدت بـه تـدبير امور و تنظيم شئون امت و حكومت عادلانه جهانى مى پردازد؟))
حـضـرت فـرمـودنـد: ((از روز قـيـام او تـا رحـلتـش ، حـدود نـوزده سال ، فاصله است
روشن است كه اين روايت با دو روايت رسيده از امام صادق عليه السلام تناقض و تضادى نـدارد. چـرا كـه طـبق رواياتى كه در بخش ظهور آمد، قيام جهانى آن حضرت اندكى پس از ظـهـورش خواهد بود و قيام و ظهورش ‍ برخلاف پندار بسيارى در دو مرحله خواهد بود، نه يك مرحله

علی بازدید : 18 یکشنبه 21 فروردین 1390 نظرات (0)

2ـ مـحـمـد بـن يـوسـف كـنـجـى شـافـعـى از ديـگـر عـلمـاى بـزرگ اهل سنت است او در كتاب خويش مى نويسد:
((حـضـرت مـهـدى عـليه السلام فرزند جناب حسن عسكرى عليه السلام است . آن وجود گـرانـمـايـه ، زنـده و در اوج سـلامـت و طـراوت از زمـان غـيـبـت خويش تاكنون در اين جهان زندگى مى كند....))
3ـ مـحـمـد بـن احـمـد مـالكـى مـعـروف بـه ابـن صـبـاغ نـيـز از عـلمـاى اهل سنت است و در كتاب خويش در باب دوازدهم مى نويسد:
((ابـوالقـاسـم ، مـحـمـد، حـجت ، فرزند حضرت حسن عسكرى عليه السلام است . او در شهر سامرا و در نيمه شعبان 255 هجرى ديده به جهان گشوده است
4ـ از ديـگـر عـلمـاى آنان سبط ابن جوزى حنفى است او در كتاب خويش در مورد فرزندان حضرت عسكرى در بخشى تحت عنوان فصل فى ذكر الحجة المهدى مى نويسد:
((او نـام بـلنـد آوازه اش مـحـمـد، فـرزنـد حـسـن عـسـكـرى عليه السلام است و كنيه اش ابـوالقـاسـم مـى باشد. او را: الخلف الحجة ، صاحب الزمان ، القائم المنتظر نيز خوانده اند و آن حضرت آخرين امامان است

5ـ احـمـد بـن حـجـر عالم ديگرى از اهل سنت است او در كتاب خويش به هنگام بحث در مورد شخصيت حضرت عسكرى عليه السلام مى نويسد:
((او جـز فـرزنـدش ابـوالقـاسـم مـحمدالحجة ، فرزندى به يادگار ننهاد و فرزند گرانمايه اش ، به هنگامه شهادت پدر، پنج ساله بود، اما خداوند حكمت و بينشى ژرف و اعجازآميز به او ارزانى فرمود

6ـ از عـلمـاى ديگر اهل سنت شبراوى شافعى است . او در مورد ولادت دوازدهمين امام نور در كتاب خويش مى نويسد:
((امـا يـازدهـم ، ((حسن خالص ))

 است كه به لقب عسكرى معروف است و او را شرافت همين بس كه امام مهدى عليه السلام از فرزندان گرانمايه اوست ....))

آنگاه مى افزايد: ((امام مهدى عليه السلام فرزند حضرت عسكرى عليه السلام است و در شـهـر تـاريـخـى سـامـرا در پـانـزدهـم شـعـبـان بـه سال 255 هجرى ديده به جهان گشوده .))
7ـ عبدالوهاب شعرانى عالم ديگر اهل سنت در كتاب خويش تحت عنوان ، نشانه هاى نزديك شـدن رسـتـاخـيـز از جـمـله قـيام و ظهور حضرت مهدى عليه السلام را مى نويسد. آنگاه مى افزايد:
((امام مهدى عليه السلام از فرزندان امام حسن عسكرى عليه السلام است و در پانزدهم شـعـبـان بـه سـال 255 بـدنـيـا آمـده و او زنـده و بـاقـى اسـت تـا طـبـق روايات رسيده از پـيـامـبـر(ص ) بـا حـضرت عيسى عليه السلام كه به هنگامه ظهور او از آسمان فرود مى آيد، ديدار كند

8ـ از عـلمـاى ديـگر اهل سنت عبدالله بن محمد مطيرى شافعى است . او در كتاب خويش پس از از يـادآورى نـام بلند آوازه امامان معصوم عليهم السلام تا حضرت عسكرى عليه السلام مى نويسد:
((فـرزنـد حضرت عسكرى عليه السلام امام مهدى ، دوازدهمين امامان است . نام او محمد و قائم است و به مهدى عليه السلام نيز شهرت دارد....))
9ـ سـراج الدين رفاعى از ديگر دانشمندان اسلامى است . او در كتاب خويش در اين مورد مى نگارد:
((امـا، يـازدهـمـيـن امـام ، حـضـرت حـسـن عـسكرى عليه السلام پس از خويش ، فرزندش حضرت مهدى را بر جاى نهاد و او جانشين پدر و دوازدهمين امام است
10ـ استاد بهجت افندى در كتاب خويش
از جمله مى نويسد:
((امـام مـهـدى عـليـه السـلام در پـانـزدهـم شـعـبـان سال 255 هجرى ديده به جهان گشود و مادرش نرجس ‍ بود

11ـ عـالم ديـگـر اهـل سنت حافظ محمد بن محمد حنفى نقشبندى در كتاب خويش در اين رابطه مى نويسد:
((حـضـرت عـسكرى عليه السلام يازدهمين امام است و فرزند گرانمايه اش ((محمد)) نـزد يـاران و دوسـتـداران راسـتـيـن خـانـدان وحـى و رسـالت مـشـخـص و مـعـلوم بـود. او در سال 255 هجرى در پانزدهم شعبان ديده به جهان گشود

ايـن مطلب را از جمله بانوى بزرگ و مورد اعتماد ((حكيمه )) دختر، امام جواد عليه السلام آورده است .
12ـ سـليـمـان قـنـدوزى حـنـفى از ديگر دانشمندان اسلامى است . او در كتاب خويش ضمن تـرسـيـم ولادت حـضـرت مـهـدى عـليه السلام از بانو حكيمه ، دخت گرانقدر حضرت جواد عليه السلام به همان صورت كه در كتابهاى معتبر شيعه آمده است ، مى افزايد:
((ايـن روايـت و ايـن گـزارش از ديـدگاه علما و شخصيتهاى مورد اعتماد اسلامى ، محقق و مـسـلم اسـت كـه ولادت ((قـائم آل مـحـمـد)) پـانـزدهـم شـعـبـان بـه سـال 255 هـجرى رخ داد و آن حضرت در شهر تاريخى سامرا و در حيات پدرش ديده به جهان گشود
13ـ شبلنجى شافعى دانشمند ديگر اهل سنت در كتاب خويش در اين مورد مى نوسيد:
((رحـلت حـضـرت عـسـكـرى عـليـه السـلام روز جـمـعـه هـشـتـم ربـيـع الاول بـه سـال 260 هـجرى بود و از خود فرزندى گرانمايه بر جاى نهاد كه نام او را محمد نهاده بود.))
14ـ دانـشـمـنـد ديـگـر اهـل سنت ابن خلكان است . او در كتاب خود پيرامون امام عصر عليه السلام مى نويسد:
((ولادت آن گـرانـمـايـه ، پـانـزدهـم شـعـبـان بـه سـال 255 هـجـرى بـود و هـنـگامى كه پدرش جهان را بدرود گفت : آن حضرت پنج ساله بود و مادرش نرجس نام داشت
15ـ عالم ديگر اهل سنت ابن الخشاب در اين مورد مى نويسد:
((فرزند و جانشين شايسته كردار حضرت عسكرى عليه السلام حضرت مهدى بود كه او را ((الخـلف الصـالح )) نـيـز مـى گـفـتـنـد. او همان صاحب الزمان است و به نام مقدس ((مهدى )) نيز شهرت دارد
16ـ عـبـدالحـق دهـلوى نـيـز از دانـشمندان اسلامى است . او در كتاب خود، در مورد زندگى امامان نور عليه السلام دراين رابطه مى نويسد:
((ابـو مـحـمـد حـضـرت حـسـن عـسـكـرى عـليـه السـلام يـازدهمين امام نور است و فرزند گرانمايه اش محمد(ص ) نزد ياران و دوستداران مورد اعتماد شناخته شده است .))
آنـگـاه مى افزايد: ((خلف صالح ، از فرزندان حضرت عسكرى عليه السلام همان صاحب الزمان است .))
17ـ محمد امين بغدادى سويدى در ولادت امام عصر عليه السلام مى نويسد:
((حـضـرت مـهـدى عـليـه السـلام بـه هـنـگـامـه رحـلت پـدر گـرانـمـايـه اش ، نـه سال داشت
18ـ مورخ بزرگ اهل سنت ابى الوردى در تاريخ خود آورده است كه :
((مـحـمـد، فـرزنـد حـضـرت عـسـكـرى عـليـه السـلام در سال 255 هجرى بدنيا آمد...))

علی بازدید : 21 یکشنبه 21 فروردین 1390 نظرات (0)

 برای ورود به مرکز دانلود دیدار یار روی عکس کلیک کنید

همه چیز برای دانلود

۱.انواع مقالات در مورد مهدویت
۲.زیباترین مناجات فراق یار
۳.عکس مهدویت
و ...

علی بازدید : 17 یکشنبه 21 فروردین 1390 نظرات (0)

از جمله مباحث مورد نقد در این کتاب، مطالبی است که در فصل "آزمون امام از یاران خاص و امت اسلامی" مطرح شده است.

در بخشی از این فصل شهید صدر حدیثی را مطرح کرده و در ادامه به بیان و تفسیر حدیث طبق برداشت خود پرداخته است. ایشان در این برداشت از لغزش 301 نفر از این یاران خاص و سرکشی آنان برضد امام مهدی (ع) و در نهایت کشته شدنشان به دست حضرت خبر می دهد! هر چند خود نویسنده نیز در ادامه با ذکر دلایلی این روایت را قابل مناقشه دانسته، آن را نمی پذیرد، اما به نظر می رسد، این بخش از کتاب نیاز به نقد و بررسی بیشتری دارد.

 

در راستای این نقد، ابتدا روایت مذکور را مطرح کرده و توضیحات نویسنده درباره روایت را می آوریم. پس از آن به نقد مطالب مطرح شده پرداخته و دلایل نویسنده و دلایلی دیگر را در رد این مطلب خواهیم آورد. سپس به ارائه ی برداشتی دیگر از روایت پرداخته، خاستگاه احتمالی برداشت شهید صدر را بررسی کرده و در پایان سخنی را درباره مجموعه ی ارزشمند "موسوعة الامام المهدی" عرض خواهیم کرد، انشاءالله.

 

متن روایت

 

علامه مجلسی به سند خود از مفضل بن عمر نقل کرده است که حضرت صادق (ع) فرمود:

 

کأنیّ أنظر إلی القائم علی منبر الکوفة و حوله أصحابه ثلاثمائة و ثلاثة عشر رجلاً عدّة أهل بدر. و هم أصحاب الألویة و هم حکّام الله علی خلقه. حتّی یستخرج من قبائه کتاباً مختوماً بخاتم من ذهب، عهد معهود من رسول الله (صلی الله علیه و آله) فیجفلون عنه إجفال الغنم. فلا یبقی منهم إلّا الوزیر و أحد عشر نقیباً، کما بقوا مع موسی بن عمران (علیه السلام). فیجولون فی الأرض فلایجدون عنه مذهباً، فیرجعون إلیه. و إنّی أعرف الکلام الذی یقوله لهم، فیکفرون به.

 

گوییا قائم را بر منبر کوفه می بینم در حالی که گرد او را به شمار یاران پیامبر در جنگ بدر، سیصد و سیزده نفر فرا گرفته اند. آنها صاحبان پرچم ها و حکمروایان خداوند بر مردم اند. آنگاه از میان قبایش کتابی ممهور به مهری طلایی را که از پیمان های پیامبر (ص) است، بیرون خواهد آورد. در آن هنگام آنها همچون گوسفندان از نزد او می گریزند و جز یک وزیر و یازده نقیب باقی نمی ماند همان طور که (همین تعداد) برای موسی (ع) باقی ماند. آنها در زمین می گردند اما راهی جز بازگشت به سوی او نمی یابند پس به سوی او بازمی گردند و من به آن سخنی که قائم به آنها می گوید و آنها به سبب آن کفر می ورزند، داناترم.

 

برداشت نویسنده از روایت

 

شهید صدر در توضیح این روایت اینطور می نویسد:

 

یاران امام (ع) در مناطق مختلف جهان، به مدد آشنایی با احکام اسلامی و آموزه های دینی که با روشهای مختلفی آنها را استنباط می نمایند، به فعالیت های متعارف خود تا زمانی که روایت آن را مشخص نکرده است، ادامه می دهند. این کارها و اقدامات  در حقیقت از بزرگترین تجربه ها و مهم ترین آزمون هایی است که با آن روبرو می شوند تا جایی که می توان گفت هر چند آنها با موفقیت از آزمایش های دوران پیش از ظهور و نیز مرحله فتح جهانی عبور کرده اند؛ ولی هیچگاه با چنین آزمون های خطیری دست و پنجه نرم نکرده اند.

 

در این میان به تدریج نقاط ضعف آنها آشکار شده و ناتوانیشان در اداره جامعه و اجرای عدالت چهره می نماید تا آنجا که در صورت ادامه این وضع، کلیت عدالت در سطح جهان در معرض خطر قرار می گیرد.
در این موقع حضرت صاحب الامر (ع) آنها را از مناطق مختلف جهان فرا می خواند و در نشستی عمومی با ایشان، از میان قبای خود نامه ای بیرون می آورد که با نقشی طلایی مهر شده و همان طور که در روایت آمده پیمان نامه ای از جانب رسول خدا (ص) است که امام (ع) آنها را از محتوای آن آگاه می سازد.

 

در روایت به محتوای این عهدنامه اشاره نشده است زیرا از سطح فکری مردم عصر صدور آن بالاتر می باشد. ولی هر چه هست مسئولیت آنها را مضاعف ساخته و بر ضرورت پایبندی به عدالت به طور دقیق و بدون تسامح تاکید می نماید.
بدین ترتیب نقاط ضعف آنان که در طی فعالیت های اجرایی با آن درگیر بوده اند آشکار می گردد. در این روایت آمده است آنها محتوای عهدنامه را نمی پذیرند و بدین ترتیب علیرغم موفقیت در تمام آزمایش های گذشته، در این آزمایش دچار شکستی سخت و خفت بار خواهند شد.
بیشتر یاران خاص حضرت طعم شکست را خواهند چشید مگر دوازده نفر از آنان که از امام (ع) پیروی خواهند کرد و به پیمان نامه ها و آموزه های او پایبند خواهند ماند. در نتیجه پس از کسر این تعداد از سیصد و سیزده نفر، شمار کسانی که از دستور امام سرپیچی می کنند، سیصد و یک نفر خواهد بود.

 

ای کاش آنها از نزد امام (ع) فرار کرده و ترک دیار می کردند تا برای عبادت به گوشه ای پناه ببرند یا آن که به کارهای خیریه بپردازند اما متاسفانه آنها به قصد یارگیری به مناطق مختلف جهان سفر می کنند تا جبهه ای ضدمهدوی را تشکیل دهند یا اگر بتوانند طرح قتل امام (ع) را بریزند. ولی در این کار ناکام می مانند زیرا عدالت و درستی بینش و اندیشه مهدوی آن چنان در دل ها و خردهای مردمان ریشه دوانیده که آنها همگی از روی ایمان و یا ترس، از حضرت مهدی (ع) پیروی خواهند کرد. در این باره در برخی روایات سخن رفته است.
مردم پس از آنکه از اهداف انحرافی آنها مطلع شدند، از اطراف آنها پراکنده می شوند و تنهایشان خواهند گذاشت.

آنها مدتی پس از این ماجرا تصمیم می گیرند به نزد امام (ع) بازگشته، از او پوزش بطلبند و خود را از مجازات او برهانند. اما هیهات که چنین شود. آنها در منطق دولت مهدوی سزاوار مرگ هستند و از این رو امام و پیشوای کل در برابرشان حاضر شده و سخنانی را به آنها یادآوری نماید که حدیث شریف به آن اشاره ای نکرده اما نتیجه آن را که انکار امام (ع) توسط آنهاست بیان نموده است و در اینجاست که امام (ع) ناچار می شود فرمان کشتن همه ی آنها را صادر کند.

 

دلایل مخالفت با برداشت آیت الله صدر

 

اولین و محکم ترین دلیل ما برای مخالفت با این برداشت، ذکر مطالبی است که در متن صریح روایت نیامده اما نویسنده آن را در برداشت خود بیان کرده است.
ایشان پس از بیان سرپیچی یاران امام (ع) از فرمان آن حضرت، بیان می دارند که یاران امام به قصد تشکیل جبهه ای ضد مهدوی و یا حتی قتل امام (ع) اقدام به یارگیری از مردم جهان می کنند!

اما در عملی نمودن طرح شوم خود موفق نشده و نمی توانند مردم آگاه را با خود همراه کنند. به همین دلیل برای رهایی از مجازات نزد امام می آیند تا از آن حضرت پوزش بطلبند، امام مطلبی را به آنها می گوید و آنها دوباره سرپیچی می کنند و امام ناچار به اعدام آنها می شود!!!

 

سوال ما این است که، این داستان عجیب از کجای روایت برداشت شده است؟
در کدام قسمت از روایت مذکور صحبت از "جبهه ی ضد مهدوی" و "تصمیم یاران حضرت، به قتل ایشان" شده است؟
در کدام بخش روایت صحبت از بازگشت آنان به خاطر رهایی از مجازات! (و نه به خاطر پشیمانی و توبه) شده است؟
در کدام قسمت بیان شده که امام فرمان کشتن آنها را صادر می کند؟
روشن است که در هیچ یک از بخش های روایت مذکور ما چنین مواردی را نمی بینیم.

پس این برداشت نویسنده از کجا حاصل شده است؟ در ادامه و پس از بیان کامل دلایل مخالفت با این برداشت به خاستگاه احتمالی این برداشت پرداخته و در مورد آن توضیحاتی ارائه خواهیم داد.

 

دلایل شهید صدر در رد این برداشت

همانطور که در ابتدای مقاله عرض کردیم؛ خود نویسنده نیز پس از بیان این برداشت با ذکر دلایلی آن را نپذیرفته و روایت را قابل مناقشه می داند. خلاصه ی دلایل ایشان بدین شرح است:

 

دلیل اول) بر اساس معیارهای ما در کتاب حاضر، این حدیث شریف به تنهایی برای اثبات تاریخی کافی نیست و قراین کلی که از آن برداشت نموده و ضمیمه ی آن ساختیم، هرچند محتوای آن را تایید می نماید ولی در حقیقت امکان وقوع آن را تایید می کند نه اثبات وقوع آن را.

 

دلیل دوم) کنار رفتن این افراد از مناصب حکومتی، موجب اخلال در دولت جهانی خواهد شد، زیرا مدت کوتاهی که از استقرار حکومت مهدوی می گذرد برای تربیت افراد شایسته ای که جایگزین آنها شوند کافی نیست و مناصب حکومت جهانی از افراد شایسته خالی خواهد ماند.

 

دلیل سوم) چگونه می توان این مخلصان را مرتد و کافر دانست؛ در حالیکه مردم به همت همینان به حقانیت امام پی برده اند؟
اخباری وجود دارد که از همراهی و دوستی امام با برخی افراد که ایشان را حقیقتا می شناخته اند حکایت می کند. عده ای دیگر نیز که به شرف ملاقات نایل آمده اند، پس از پایان دیدار و جدایی از امام (ع) ایشان را شناخته اند.
پس این مخلصان که هم عصر با دوره ظهورند، امام (ع) را در زمان غیبت می شناخته اند و چه بسا برخی از آنها با او ارتباط داشته اند.(1) در نتیجه بعید نیست که اینان آموزه هایی را از امام (ع) فراگیرند که آنها را برای پذیرش مسئولیت های سترگ پس از ظهور آماده سازد.

بدین ترتیب آنها یقین دارند که این شخص، همان مهدی منتظر (ع) است و در این باره شکی به خود راه نمی دهند.

بدین ترتیب می توان مطمئن شد آنها در مدت مسئولیت خود در دولت عدل جهانی، استقامت و پایداری خواهند ورزید؛ به ویژه آنکه دانستیم روش امام (ع) هدایت و اصلاح کارهای آنهاست. بدین ترتیب محتوای این روایت که از ارتداد آنها خبر می داد، شایستگی اثبات تاریخی را ندارد.

 

(1): این مطلب که تمامی 313 تن، امام را در دوره ی غیبت دیده و ایشان را می شناسند و احیانا با ایشان ارتباط دارند، محل گفتگوست و نمی توان این مطلب را با قاطعیت بیان کرد.

 

دلایلی دیگر بر رد برداشت مذکور

 

علاوه بر دلایل نویسنده ی شهید، می توان موارد دیگری را نیز در رد این برداشت مطرح کرد. مهم ترین این دلایل را می توان در تمجیدات فراوانی که در آیات و روایات از 313 یار امام مهدی (ع) شده است، جست. در ادامه نمونه هایی از این دست ذکر خواهد شد:

 

1) امام جواد (ع) فرمود: جمع می شوند به نزد او اصحاب او به عدد اهل بدر سیصد و سیزده تن، و این است قول خداوند:
«أینَما تَکُونوا یَأتِ بِکُمُ اللهُ جَمیعاً اِنَّ اللهَ عَلی کُلِّ شَیءٍ قَدیرٌ»(بقره:148)
«هر کجا باشید خداوند شما را جمیعا می آورد، زیرا که او بر هر چیز قادر است»...
(معجم احادیث الامام المهدی (ع): 5/39 ح 1460، بحار: 51/157 ب 9 ح 4-52/283 ب 26 ح 10)

 

2) امام باقر (ع) فرمود: ...گروهی از آنان شبانگاه از بسترشان ناپدید شده و بامدادان در مکه بسر برند و گروهی روزهنگام در حال حرکت در ابرها دیده شوند. پرسیدم فدایت شوم کدام دسته از نظر ایمان برتر و بالاترند؟ فرمود: آن گروه که به هنگام روز در ابر حرکت کنند. (بحار:52/368)

 

3) امام صادق (ع) می فرماید: یاران صاحب الامر برای او محفوظند، حتی اگر تمام مردم از دنیا بروند، خداوند یاران مهدی را خواهد آورد و خدای سبحان این آیه را در شأن آنها فرمود: «اگر اینان (کفار قریش) بدین امور کفر بورزند بی تردید ما گروهی را گمارده ایم که هرگز بدان کافر نباشند» (انعام/89) و نیز در حقشان فرمود: «بزودی خداوند گروهی را خواهد آورد که آنها را دوست دارد و آنها نیز دوستدار وی هستند، آنان نسبت به مومنان متواضع و در مقابل کافران سرسخت اند.» (بحار: 52/370)

 

4) امام جواد (ع) فرمود: برای قائم گنجهایی است نه از طلا و نه از نقره، اسبهایی است قوی هیکل و مردانی است با علامت، خداوند ایشان را از شهرهای دور جمع می کند به عدد اهل بدر سیصد و سیزده تن و با آن حضرت صحیفه ای است مهر شده که در وی شماره ی اصحاب او با اسامیشان و شهرهاشان و طبایعشان و زیِّ شان و کنیه و لقبشان مسطور است، مردانی هستند رنجکش و با جدیت در طاعت او. (عیون اخبارالرضا (ع): 1/63 ب 6 ح 29، بحار:52/310-311ب27ح4)

 

5) امام صادق (عليه السلام) فرمودند:مردانى كه دلهاشان بسان پاره ى آهن است. در ايمانشان به خدا و وعده ى او ذرّه اى ترديد ندارند و باور آنان از كوه سخت تر است . . . ايشان در فرمانبردارى از سالار خويش مطيع تر از كنيز نسبت به مولاى خود مى باشند. آنان بسان چراغهاى روشنگرند . . . دلهايشان بسان مشعلهاى پر نور است. (بحار الانوار:52/308)

 

به نظر می رسد متن روایات به قدر کافی گویاست. لذا در توضیح به همین مقدار کفایت می کنیم که با توجه به این موارد، یاران خاص امام کسانی اند که آیه ای در شان گردهم آیی معجزه آمیزشان در هنگام ظهور نازل شده و در آیاتی دیگر صراحتا از اینکه هرگز کافر نخواهند شد و خدا را دوست دارند و خدا نیز آنان را دوست دارد صحبت به میان آمده است.
در احادیث از آنان به عنوان یاران محفوظ و گنج های امام مهدی (ع) یاد شده که نه تنها به خدا و وعده ى او ذرّه اى ترديد ندارند بلکه چراغهاى روشنگرند برای امت و در اطاعت از امام زمان جدیت دارند.
با چنین تعاریف صریحی در وصف قوت ایمان و ولایت پذیری این بزرگواران که گفته شده در فرمانبردارى از سالار خويش مطيع تر از كنيز نسبت به مولاى خود مى باشند، هیهات که بخواهند سر به شورش و طغیان بردارند و اقدام به یارگیری برای قتل حضرت کنند!

 

آنچه که گفتیم دلایل روایی-عقلی بود اما دلایل صرفا عقلی نیز برای رد این مساله وجود دارد.

 

اول اینکه چگونه ممکن است جمع کثیری از افرادی که آنقدر بصیرت داشته اند که در پیش از ظهور و در اوج تاریکی های فتنه و بدون حضور امام راه هدایت را شناخته اند، مدت کوتاهی پس از ظهور و با وجود بهره گیری از حضور آن حضرت و پایان فتنه های تاریک، بصیرت خود را از دست بدهند؟
زمانی که همه ی مردم غرق در گمراهی و جهل بودند آنان راه هدایت را شناختند و در این راه به مقامی رسیدند که موفق به حضور در مسجدالحرام در لحظه ی ظهور شده و اولین مدافعان و بیعت کنندگان با امام مهدی (ع) گشتند.
اینان همان کسانی بودند که امام مهدی (ع) را در نجات مردم از گمراهی و طاغوت یاری دادند و چراغ های روشنگر امت و حکمروایان خدا بر مردم گشتند.
حال چگونه است که در آزمون الهی این چراغ های روشنگر کافر می شوند، اما مردمی که با نور همین مشعل های فروزان هدایت شده اند اندکی از راه راست منحرف نمی شوند؟! در حالیکه انتظار می رود آزمونی که چنین مومنان بزرگی را که به استناد روایات قلب هایشان همچون پاره های آهن است، می لغزاند، به طریق اولی عامه ی مردم را گمراه کند و در برابر امام مهدی (ع) قرار دهد.

 

دلیل دوم اینکه اگر این برداشت صحیح باشد، پس از ظهور مردم به 313 یاور امام مهدی (ع) به چشم خائنانی بالقوه می نگرند که روزی 301 تن از آنها با امام خود دشمنی خواهند کرد و با این نگرش، از همان ابتدای امر کسی از آنها پیروی نخواهد کرد.

به این ترتیب و با این همه هزینه و خسارت دنیا و آخرتی که برای یاران خاص حضرت متصور است؛ قطعا هیچ مومنی آرزو نخواهد کرد که جزو این گروه باشد و ترجیح می دهد عضوی عادی از امت اسلامی باشد و ایمان خود را حفظ کند تا اینکه جزو یاران خاص حضرت باشد و روزی گمراه شده و با آن حضرت مقابله کند.
بنابراین تنها گذاشتن آن حضرت و خالی کردن اطرافش عاقبت بخیری بیشتری را برای فرد مومن تضمین می کند تا دست بیعت دادن با امام و یاری کردن او!!!

 

با توجه به تمام این دلایل می بینیم که چنین برداشتی از روایت مذکور صحیح نیست.

اما برداشت صحیح از روایت چیست؟

 

برداشتی متفاوت از روایت لغزش 313 تن

 

قبل از بیان این برداشت لازم به ذکر است که مطالب این مقاله با چشم پوشی از صحت و سقم روایات مطرح می شود و بنای ما بر صحت این روایات است. بر کسی پوشیده نیست که بررسی صحت اینگونه روایات بر عهده دانشمندان علوم حدیث است و همچنین بدیهی است که در صورت نادرست بودن این احادیث نیازی به این همه تفسیر و توجیه نخواهد بود.

 

بنابر این در برداشتی متفاوت می توان گفت؛ این روایت ممکن است صحیح باشد و به وقوع بپیوندد، اما نه به آن شکل دهشتناکی که در کتاب تاریخ پس از ظهور به تصویر کشیده شده است.

 

اعتقاد ما بر این است که دنیا محل ابتلا و امتحان است و این امتحان همه را در بر می گیرد. از بزرگترین پیامبران الهی تا ضعیف ترین بندگان ایمانی در معرض ابتلا و امتحانند و هیچکس از این قاعده مستثنی نیست.
مطمئنا یاران امام نیز با توجه به سطح ایمانی بالایشان در معرض ابتلائاتی قرار خواهند گرفت و حتی شاید لغزش هایی داشته باشند.

 

در کتاب "عصر ظهور" استاد کورانی، در فصل "آغاز نهضت ظهور مقدس" و تحت عنوان "اجتماع یاران حضرت" آمده است:

 

در روایت آمده که اصحاب حضرت به آزمایش هایی آزموده می شوند که یاران پیامبران الهی گذشته بدان آزموده شدند. در این زمینه امام صادق (ع) فرمود:

یاران موسی به آب نهری آزمایش شدند. همان آزمایشی که در قرآن به آن اشاره شده «إن الله مبتلیکم بنهر؛ البته خداوند شما را به نهر آبی آزمایش خواهد کرد» یاران قائم نیز در معرض چنین آزمایشی قرار خواهند گرفت. (بحار:52/332)

 

همچنین در فصل دوم از بخش چهارم کتاب "مهدی منتظر" تالیف آیت الله محمد جواد خراسانی ذیل عنوان "اصحاب و انصار آن حضرت از مردم زمان" پیرامون 313 تن آمده است:

 

آنها اشخاصی هستند فوق العاده در همان عصر ظهور نه فوق العاده ی همه ی اعصار... از اخبار می توان استفاده کرد که ایشان چنان نیستند که سرآمد همه اهل زمانها و دوران ها باشند.

 

مفضل به حضرت صادق (ع) عرض کرد:
«قربانت شوم مومنی در روی زمین غیر ایشان نیست؟»
فرمود: «چرا و لکن ایشان قُوّام و نجباء و قضاة و حکّام و فقهاء در دین هستند.»
و فرمود:«عدد ایشان و شهرها و محله هاشان در کتابی نوشته شده و محفوظ است.»

 

و خواهد آمد که آن حضرت در کوفه نطقی خواهد کرد و آن سیصد و سیزده نفر از دور او پراکنده می شوند و ایشان را شکی عارض می شود، باز دوباره برمی گردند، پس چنان نیستتند که هیچکس مانند ایشان نباشد.

 

و در فصل سوم از همان بخش تحت عنوان حرکت به کوفه و مسجد کوفه و عملیات آن حضرت در کوفه در توضیح همین روایت لغزش 313 تن آمده است:

 

کفر طاعت است و این تعجب ندارد، زیرا که مادون عصمت در هر حدی باشد لغزش برای او هست و تحمل سر خدا و امر خدا را ندارد.

 

اما این لغزش و کفر لزوما به سقوط و معارضه و مقابله با امام (ع) منجر نخواهد شد بلکه به احتمال زیاد سبب پشیمانی و توبه یاران حضرت می شود. همانطور که در روایت هم به آن اشاره شده که؛ آنها در زمین می گردند اما راهی جز بازگشت به سوی او نمی یابند پس به سوی او بازمی گردند.

 

آری؛ آنها پس از ترک امام در زمین می گردند اما قانونی متین تر از حکم خدا نیافته و امامی هدایت یافته تر و هدایت گرتر از بقیة الله (ع) نمی یابند. به همین خاطر از کفر و اِعراض خود پشیمان شده و پوزش خواه و منیب؛ با چشمانی گریان به سوی امام خود بازمی گردند که ...سُبحانَکَ إِنّی کُنتُ مِنَّ الظّالِمین.

 

و هیهات که امام آغوش خود را بر روی یارانش نگشاید. یارانی که در دوران غیبتش در ندبه های سحر خود، در میان بغض های شکسته شان ناله ها کردند که أَيْنَ وَجْهُ اللَّهِ الَّذى إِلَيْهِ يَتَوَجَّهُ الْأَوْلِياءُ و بامدادان عهدها بستند که لا اَحُولُ عَنْها وَ لا اَزُولُ اَبَداً. اَللّهُمَّ اجْعَلْني مِنْ... الْمُمْتَثِلينَ لاَوامِرِهِ وَ المُحامينَ عَنْهُ.همان ها که چشم انتظار ظهورش سختی ها به جان خریدند و ملامت ها شنیدند اما در عشق به امام خود ذره ای تردید نکردند.

 

هیهات که امام(ع)، اشک توبه و عرق شرم را از صورتشان نزداید حال آن که آنها بودند که در هنگامه ی ظهور و در آن هنگام که امام فرمودند الا یا اهل العالم انا الامام القائم، دست در دست یکدیگر دادند و امام را همچون نگینی در میان گرفتند و سینه سپر کردند تا اگر خنجر کین قریشیان برای خاموش کردن آخرین نور خدا از نیام بیرون شد، نخست قلب عاشق آنها را بشکافد.

 

هیهات که آن حضرت با یاران پشیمان خود همان معامله ای را بکند که با منافقان معاند و کفار گردنکش می کند چرا که امام (ع) پدر مومنان است و از خودشان نسبت به آنها مهربان تر و دلسوزتر است. چنین پدر مهربانی هرگز به قتل فرزندان پشیمانش رضایت نخواهد داد.

 

خاستگاه احتمالی برداشت شهید صدر از روایت

 

اما چه چیزی باعث شده شهید صدر چنین برداشتی از روایت داشته باشد؟ دو احتمال برای خ

علی بازدید : 15 یکشنبه 21 فروردین 1390 نظرات (0)

برخی شنیده‌ها از ورود سریال 4400 به فهرست آثاری که به زودی دوبله خواهند شد حکایت دارد. «4400» عنوان سریالی است طولانی و ساخت آمریکا که دارای اپیزود های متعددی است. این مجموعه که در بخش فیلم‌های "ماورایی"، "جادویی" و " آخرالزمانی" قابل دسته بندی است اخیراً در حال بازبینی، ترجمه و آماده سازی برای پخش در شبکه‌های رسمی است. 


به گزارش خبرنگار فرهنگی مشرق، برخی شنیده‌ها از ورود سریال 4400 به فهرست آثاری که به زودی دوبله خواهند شد حکایت دارد. «4400» عنوان سریالی است طولانی و ساخت آمریکا که دارای اپیزود های متعددی است. این مجموعه که در بخش فیلم‌های "ماورایی"، "جادویی" و " آخرالزمانی" قابل دسته بندی است اخیراً در حال بازبینی، ترجمه و آماده سازی برای پخش در شبکه‌های رسمی است.

معرفی 4400

سریال 4400 محصول سال2004 است. داستان این سریال علمی - تخیلی است و درام به این شکل شروع می شود که مخاطب شاهد ناپدید شدن افرادی در زمانهای مختلف در کشورهای مختلف و با نژادهای مختلف هستیم. این افراد که تعدادشان 4400نفر است در یک روز به خصوص دوباره و یکجا در یک نقطه از خاک امریکا ظاهر می شوند و در بین آنها از دختر بچه ای که 80 سال پیش ناپدید  تا سیاهپوستی که در دهه 50 غیب شده حضور دارند. این افراد که هیچ خاطره ای از آنچه بر آنها گذشته ندارند توسط مامورین به قرنطینه رفته و بعد از مدتی آزاد می‌شوند و از این به بعد شاهد مواجهه این افراد با دنیایی جدید می شویم که هیچ تناسخی با آن ندارند.


هریک از این افراد گویی چیزی را از دست داده اند ولی در طول غیبت خود نیروهای ماورائی خارق‌العاده‌ای به دست آورده اند. مثلا دختر کوچکی که می تواند آینده را پیش‌بینی کند یا پسر جوانی که می تواند انسانها را احیا کرده یا بمیراند.


ریتم سریال با وجود زمان یک ساعتی آن سریع است و بیننده دچار خستگی نمی شود چون اطلاعات بسیاری در هر قسمت به بیننده منتقل می‌شود.


در داستان این سریال شاهدیم که یک سنگ آسمانی بزرگ با سرعت سرسام آور در حال نزدیک شدن و برخورد با کره زمین است. ولی ناگهان مشاهده گران از روی رادار متوجه می‌شوند که این جرم آسمانی سرعتش را کم کرده و قصد فرود آمدن دارد.


گزارشگران و افراد پلیس به سرعت خودشان را به محل فرود پیش‌بینی شده می‌رسانند. ناگهان یک کره آتشین در آسمان ظاهر شده و سرعتش را به قدری کم می‌نماید که در آسمان در ارتفاع 20 متری معلق می‌ماند. ولی یک دفعه با صدا و موج مهیبی که تمام مشاهده گران را به روی زمین می اندازد منفجر می‌شود. وقتی که مشاهده گران به خودشان می آیند متوجه می‌شوند که یک گروه عظیم از مردم  در آن محل ظاهر شده اند.


بررسی پلیس نشان می‌دهد که این عده که تعدادشان 4400 نفر و از زن و مرد و پیر و جوان و سیاه و سفید تشکیل شدند، در حقیقت کسانی‌اند که در طی 60 سال اخیر به طور اسرار آمیزی ناپدید شده بودند. جالب اینجاست که اینها هیچ تغییری نکرده و پیر نشدند. ولی در طی این 60 سال کجا بودند و چرا پیر نشدند؟ سریال به این سوال که آنها کجا بودند و چه بر آنها گذشته پاسخی نمی‌دهد.


مرور زمان نشان می‌دهد که این4400 نفر دارای توانایی های مافوق بشری هستند. هر کدام دارای یک توانایی منحصر به فرد که در مجموع قادرند زمانه را متحول کنند. آنها برای نجات جامعه بشریت می‌کوشند. از این زاویه این مجموعه را می‌توان یک اثر آخرالزمانی به شمار آورد.


اشاره 4400 و علت نامگذاری این سریال، قرابت خاصی با تفکرات ماسونی و جادوگرایانه که از تفکرات داروینیستی و کابالایی نشأت گرفته دارد. چنانکه 4400 از مضارب عدد مقدس فراماسونرها یعنی 11 است.


ولی چرا غرب به دنبال منجی سازی منهای خدا از بین انسانهایی است که دارای یک جهش اسرارآمیز شده‌اند؟


کلید رمزگشایی این سریال را می‌توان در درک استراتژیک از «مهدویت» در نگاه تشیع جست.


مؤلفه‌های راهبردی سریال 4400


مهندسی معکوس محتوای آثار هنری چون سریال 4400 و آثار فلسفی و امنیتی غرب شیوه‌ای است که در کشف اهداف ذهنی طراحان آن موثر است. در این اثر شاهد 5 تصویر (Image) هستیم که در ذهن مخاطب نقش می‌بندد. در ادامه به شکل اجمالی به آنها اشاره می‌شود:


1- در سریال 4400 تغییر و تکامل پدیده‌ای ضروری اما دردناک معرفی می‌شود. یعنی در راه به کمال رسیدن بشر، خیلی از افراد جامعه بشریت کشته یا شکنجه می‌شوند. اما در عین حال، کسب این توانایی و تکامل بسیار ضروری جلوه می‌کند؛ به گونه‌ای که راه گریزی از آن نیست.


2- در این اثر، جهش تکاملی از راه علم صورت می‌گیرد نه راه دیگر یا بدست شخص دیگر؛ اما چیزی که در این میان به زاویه رانده می‌شود نقش خداست. در واقع خدا در این جهش تکاملی هیچ‌کاره است و دانش شیمی و بیولوژیک مسبب این جهش معرفی می‌شوند. یعنی علم و نه خدا. چنانکه در آثار این‌چنینی رشته‌های علمی و فنی و ابزارهای دیگر جایگزین خدای خالق و پرورش‌دهنده می‌شوند. این مبحث، نقطه تقابل جریان خلقت‌گرا (Creationism) و خدامحور در برابر جریان داروینیسم (Darvinism) و تکامل‌گرا حتی در جامعه علمی و مذهبی امریکاست.


3- در این فیلم، آینده متعلق به گروه جهش‌یافته است. یعنی همان 4400 نفر؛ و نه مردم عادی و افرادی که تکامل نیافته‌اند.


4- در مجموعه 4400، همه مردم می‌توانند آرزو کنند که مثل اعضای گروه جهش‌یافته ارتقاء یابند. بنابراین قابلیت ارتقاء در این داستان تجاری می‌شود. یعنی در قالب یک فرمول یا دارو قابل عرضه و فروش به مردمی که دارای قدرتهای خارق‌العاده نیستند می‌شود.


5- در این داستان، هرقدر امکان تغییر و تکامل بیشتر ‌شود، به همان میزان افراد شرور نیز تغییر و توان بیشتری می‌یابند. یعنی همیشه سوءاستفاده کنندگان به میزان بروز توانایی‌ها به دنبال آن هستند.



بررسی تطبیقی مجموعه 4400 با مبحث مهدویت

پنج گزاره یاد شده از وزانت قابل توجهی در مباحث مهدویت از نگاه شیعه برخوردار است که به ترتیب به آن پرداخته می‌شود.


1- در مورد اول تکامل، ضروری ولی دردناک و مستلزم تلاش و ممارست است. به این معنی که باید سختی آن راه را تحمل کرد؛ اما نه به این معنا که باید به کشتار و شکنجه و فریب نوع بشر پرداخت.


2- در مورد دوم، جهش تکاملی در منظر مهدویت با تاکید بر این که به علم نیازمند است؛ ولی تنها مبتنی بر دانش بشری نیست و قطعاً عنایت و اراده الهی و ایمان افراد در آن دخیل است.


3- در گزاره سوم که آینده متعلق به گروه جهش یافته جلوه می‌کند، نیز در مباحث مهدویت و بر طبق آیات قرآن همیشه آینده از آن کسانی است که در راه تکامل خود و دیگران کوشیده‌اند و در اصطلاح قرآنی با عبارت وارثین زمین معرفی می‌شوند. اما منظور از جهش در اسلام با آنچه که در نگاه داروینیسم و در حوزه علوم بیولوژیک و ژنتیک و شیمی و نهایتاً علوم انسانی مبتنی بر «انسان‌خدایی» یا همان «اومانیسم» تعریف می‌شود تفاوت آشکاری دارد.


4- در مؤلفه چهارم که عموم مردم هم می‌توانند یا به عبارت دیگر باید خود را به سیاق جهش‌یافتگان درآورند، واقعیت این است که از طرفی نه می‌توان مردم را نادیده گرفت و به خواص اکتفا کرد (که اگر غیر این باشد با عدل الهی سازگار نیست) و نه اینکه باید مردم دست روی دست گذاشته و منتظر یک منجی باشند تا او با ظهور و قیام فردی خود، تمام مشکلات و سیاهی‌ها و تباهی‌ها را مرتفع سازد. بلکه مردم با الگو گرفتن از بندگان تکامل یافته خدا (انسان کامل)و انسانهای مومن و مخلص که در آئین اسلام، ائمه هدی(ع) و پیروان حقیقی ایشان هستند، باید به سیر تکامل خود کمک کنند. از طرف دیگر جامعه بشری بدون تمسک به جانشین برحق خداوند نیز قادر به اصلاح امور نخواهند بود. بدیهی است در هر برهه‌ زمانی خداوند متعال حجت خود را بر روی زمین قرار داده تا هیچ حرجی بر انسانها نباشد. در آخرالزمان، حضرت مهدی(عج) آخرین حجت خدا بوده و در زمان غیبت ایشان، ولی فقیه مرجع این امور محسوب می‌شود.


بر این اساس قرار نیست حضرت موعود(عج) به تنهایی و با استفاده از مشیت‌های الهی و یا قدرتهای ماورایی که در این سریال به وفور یافت می‌شوند، ابنای بشر را از ظلم و جور و فساد موجود نجات دهد. چنانکه تفکر یادشده همان اندیشه انحرافی انجمن حجتیه مبتنی بر انفعال مومنین در عصر انتظار است. بلکه باید مردم با درک شرایط زمان خویش به مثابه طواف کعبه به سوی منجی عصر خویش و حجت حی خداوند شتافته و ظهور و قیام او را طلب کنند.


اساساً هیچ یک از اولیاء الهی برای مدیریت جامعه بشری نه به معجزات اکتفا کردند و نه از وعده الهی که نیروهای خیر در جماعت مؤمنین شکل و قوام می‌یابد، غافل شدند. بلکه با توانایی‌های بشری که دارای ابعاد مادی و روحانی است به دنبال جامعه‌سازی براساس چارچوب‌های الهی بوده و هستند. چنانکه انبیاء و اولیاء خدا خود را همانند بشر عادی دارای بعد مادی و جسمانی و محصور در عالم ماده (دنیا) معرفی کردند.


5- در گزاره پنجم نیز واقعیت این است که هرقدر توانایی‌های علمی و فنی و ابزاری بشر بیشتر می‌شود، به همان میزان توانایی و پیچیدگی و قدرت نفوذ نیروهای شرور و شیطانی نیز افزایش می‌یابد. اما تفاوت دیدگاه مهدوی با آنچه که در سریال 4400 و آثاری از این دست باید مورد دقت واقع شود، این است که اساساً در حرکت مهدوی که حرکتی مثبت یعنی از پلیدی‌ها به سوی اصلاح و تکامل است، هیچ نیروی شری قدرت نفوذ و ایفای نقش در این جنبش را ندارد. چون برای رسیدن به جامعه مهدوی از هیچ راه فساد‌انگیزی استفاده نمی‌شود؛ بلکه در راه‌های ارتقاء مبتنی بر داروینیسم، فراماسونری، شیطان‌پرستی، جادوگرایی، انسان خدایی، پاگانیسم(کفرکیشی)، اومانیسم و دیگر مکاتب بشری به ویژه ماکیاولیسم است که نیروهای شرور، محلی از اعراب یافته و به دنبال ایفای نقش هستند.


در این سریال  مکمل سریال معروف لاست (Lost) شناخته می‌شود، هیچ مکان خاصی مد نظر نیست بلکه موضوع، زمان است. چنانکه در سریال لاست، موضوع مکان و مدینه فاضله (اتوپیا یا جزیره گمشده) بود. در همین رابطه، مطالعه آیات و روایات و درک منطق حاکم بر روح اسلام نشان می‌دهد که در مقوله مهدویت، علاوه بر ابعاد زمان و مکان، شخص نیز از اهمیت و تأثیرگذاری خاصی برخوردار است. یعنی در واقعه شریف ظهور، شیعیان منتظر ظهور و قیام شخص خاصی در مکان بخصوصی و در شرایط زمانی ویژه‌ای هستند. هر چند زمان دقیق ظهور را تنها پروردگار می‌داند.



طی‌الارض، شفای بیماران، غیب‌گویی، پیش‌بینی آینده، نوشتن کتاب مقدس، هک کردن بانکها با قدرت دست، جاسوسی بدون ابزار، استعدادهای ویژه و معجزه‌گون و مسائل ماورایی این چنینی در سریال 4400 و دیگر آثار ادبیات و سینمای غرب، در حقیقت یک پدیده تقلیدی اما انحرافی است که از ادیان الهی و به ویژه دین اسلام «شبیه‌سازی» شده و با اهداف خاصی در آثار هنری تعبیه می‌شود.
به نظر می‌رسد با توجه به نگاه انحرافی و خلاف واقع غرب به مسئله ماوراء و موضوعاتی مانند «گذشته در آینده»، «آینده در گذشته»، «تناسخ»، «کارما»، «طریقت بدون مذهب و شریعت»، «قاعده فرادینی و کثرت‌گرایی»، «دین نوین دنیوی» و حتی در مسئله جن، فرشتگان مقرب و... نیازی ضروری به ترجمه هدفمند و توجیه مخاطب نسبت به این مسائل حس می‌شود تا اثرات مخرب این نوع تفکرات خنثی شود.

در همین زمینه علما و کارشناسان فرهنگی بارها نسبت به انتشار بدون نقد و روشنگری محصولات فرهنگی غرب به ویژه آثار سینمایی ابراز نگرانی کرده‌اند. جالب اینکه برخی دانشمندان علوم اجتماعی و دینی، روشنگری و شفاف‌سازی نسبت به مسائل اندیشه‌ای، مذهبی و فلسفی موجود در آثار سینمایی غرب را فرصت مناسبی برای افشای چهره واقعی مکاتب فکری غرب و آبشخور غیرالهی و ماسون‌زده آنها و در عین حال راه مناسبی برای معرفی و اثبات حقانیت اندیشه و منابع اسلامی می‌دانند.


سوال این است که آیا بدون آشکارسازی و افشای مواردی که برای نمونه در این مقال آمد، می‌توان شاهد پخش و انتشار گسترده این آثار بود؟ و حتی به ترجمه و فارسی‌سازی و یا نهایتا حذف و ویرایش برخی صحنه‌ها اکتفا کرد؟
علی بازدید : 16 یکشنبه 21 فروردین 1390 نظرات (0)

براي روشن شدن اين پرسش بايد محل سكونت امام زمان - عليه السلام - در چهار دوران به اختصار بررسي شود:

1. دوران پدر

بدون شك محل ولادت امام مهدي - عليه السلام - شهر سامرا است. او پس از ولادت تا هنگام شهادت امام حسن عسكري - عليه السلام - در سامرا و نزد پدرش مي‌زيست. حكيمه خاتون، دختر امام جواد - عليه السلام - بارها امام عصر - عج الله فرجه الشريف - را در خانه امام عسكري - عليه السلام - مشاهده كرد. برخي از ياران امام مانند احمد بن اسحاق نيز وي را همان جا ديده‌اند. امام در يكي از ملاقات‌هايش با ابن اسحاق از جاي برخاست؛ وارد حجره شد و در حالي كه فرزندش را بر شانه قرار داده بود، بيرون آمد. (1)

روزي يعقوب بن منقوش پرسيد: مولاي من، چه كسي امام است؟ فرمود: پرده را كنار بزن... او چنان كرد امام عصر - عج الله فرجه الشريف - را ديد. مهدي - عليه السلام - از پس پرده برون آمد و بر زانوي پدر نشست. (2)

امام عسکري، در دقايق پاياني عمر، به عقيد خادم فرمود: وارد اتاق شو و كودكي كه در حال سجده است، نزد من آور... (3). اين روايات گواهي مي‌دهد امام مهدي - عج الله فرجه الشريف - در حال حيات پدر در شهر سامرا و در خانه وي زندگي مي‌كرد؛ اگر چه امام عسكري او را از نظرها پنهان مي‌داشت.

2. غيبت صغرا

امام در دوران 74 ساله غيبت صغرا، احتمالا در عراق زندگي مي‌كرد؛ زيرا چهار نايب خاصي كه با وي رابطه مستقيم داشتند، در بغداد به سر مي‌بردند. آن‌ها نامه‌هاي مردم را به وي مي‌رساندند و پاسخ دريافت مي‌كردند. امام صادق - عليه السلام - مي‌فرمايد: براي حضرت قائم دو غيبت است: يكي كوتاه و ديگري طولاني. در غيبت اول، كسي جز خواص شيعيان وي، جايگاهش را نمي‌داند. (4) به احتمال قوي نايبان خاص آن حضرت، مصداق خواص به شمار مي‌آمدند.

3. غيبت كبرا

درباره محل اقامت امام در دوران غيبت كبرا نمي‌توان به طور دقيق به محلي خاص اشاره كرد. امام صادق - عليه السلام - به ابوبصير فرمود: نيكوترين منزل مدينه است. (5) علامه مجلسي نيز مي‌گويد: همين جمله دلالت مي‌كند آن حضرت غالبا در مدينه و اطراف آن به سر مي‌برد. (6)

امام باقر - عليه السلام - هم به كوه «ذي طوي‌» اشاره فرموده است؛ (7) اما بايد گفت هيچ كس به محل دقيق سكونت امام مهدي - عليه السلام - راه پيدا نمي‌كند؛ زيرا امام عصر به ابراهيم بن مهزيار فرمود: پدرم از من پيمان گرفته در سرزميني پهناور و دوردست زندگي كنم تا از نيرنگ‌هاي گمراهان و متمردان امت تازه به دوران رسيده و گمراه، نهان و مصون باشم. اين پيمان مرا بر فراز تپه‌هاي بلند و ريگزارها و سرزمين‌هاي مورد اطمينان افكنده است. (8)

برخي احتمال مي‌دهند امام در يكي از جزاير دوردست كه با كشور مغرب چندان فاصله ندارد و به جزيره خضرا معروف است، به سر مي‌برد. گروهي نيز با منطبق دانستن اوصاف اين جزيره با مثلث‌برمودا، آن مكان را محل سكونت امام زمان - عجل الله فرجه الشريف - مي‌دانند؛ زيرا به رغم تلاش‌هاي فراوان تا كنون كسي به كشف اسرار اين مثلث توفيق نيافته است. بي‌ترديد اين نظر نادرست مي‌نمايد. (9)

به استناد برخي از روايات، امام عصر - عجل الله فرجه الشريف - در زمان غيبت كبرا در همه جا حضور مي‌يابد، و يوسف وار به طور ناشناس ميان مردم رفت و آمد مي‌كند. هيچ كس وي را نمي‌شناسد تا وقتي خداوند به او اجازه دهد خود را معرفي كند؛ چنانچه به يوسف صديق اجازه داد خود را به برادرانش بشناساند. (10)

بر اساس روايت امام صادق - عليه السلام - ، يكي از جاهايي كه امام عصر - عج الله فرجه الشريف - حضور مي‌يابد، صحراي عرفات در ايام حج است.

عبيد بن زراره گفت: از امام صادق - عليه السلام - چنين شنيدم: زماني فرا رسد كه مردم امام خود را نبينند. او در روزهاي حج مردم را مي‌بيند ولي مردم او را نمي‌بينند. (11)

محمد بن عثمان، يكي از نواب اربعه، نيز در اين باره مي‌گويد: والله ان صاحب هذا الامر يحضر الموسم كل سنة فيري الناس و يعرفهم و يرونه و لايعرفونه؛ به خدا سوگند، صاحب اين امر همه ساله در مراسم حج‌حضور پيدا مي‌كند. مردم را مي‌بيند و مي‌شناسد؛ ولي مردم - با اين‌كه او را مي‌بينند - نمي‌شناسند. (12)

4. عصر ظهور

امام زمان، هنگام ظهور در مسجد سهله (13) اقامت ‌خواهد كرد. ده‌ها هزار پيامبر در اين مسجد نماز گزارده‌اند و محل سكونت‌ بزرگاني چون حضرت ابراهيم و ادريس و خضر بوده است. (14) امام صادق - عليه السلام - به ابوبصير فرمود: اي ابامحمد، گويا حضرت قائم را در مسجد سهله مي‌بينم كه با زن و فرزندانش در آن مستقر مي‌گردد.

ابوبصير پرسيد: آيا مسجد سهله خانه‌اش خواهد بود؟

 حضرت فرمود: آري، اين مسجد منزل حضرت ادريس است. خداوند هيچ پيامبري را برنينگيخت مگر آن كه در اين مسجد نماز گزارد. هر كس در اين مسجد بماند، مانند آن است كه در خيمه رسول خدا اقامت كرده است. هيچ مرد و زن مؤمني نيست مگر آن كه دلش به سوي آن مسجد پر مي‌كشد. روز و شبي نيست مگر آن كه فرشتگان به اين مسجد پناه مي‌برند و در آن به عبادت خداوند مي‌پردازند. (15) 

ناگفته نماند، هم اكنون در سه گوشه اين مسجد سه مقام، با اعمال ويژه، واقع شده است. كه اين مقام‌ها به حضرت ابراهيم و ادريس و خضر منسوبند.

علی بازدید : 16 یکشنبه 21 فروردین 1390 نظرات (0)

.:: جمعه های بیقراری ::.

جـمــعــه هـا طـبــع مـن احــساس تــغـزل دارد

نــاخــودآگـاه بــه سمـت تـــو تـمایـل دارد

بی تو چنــدیـــست که در کار زمــیـن حــیرانم

مانـده ام بی تـو چرا باغـچه ام گـل دارد

شایـد ایـن باغــچه ده قـرن به اســتقبــالت

فــرش گسـتـرده و در دســت گلایــل دارد

تا به کی یکسره یکریز نباشی شب و روز

مــاه مخــفـی شــدنـش نـیــز تـعــادل دارد

کودکی فـال فروش است و به عشــقـت هـر روز

می خـــرم از پــسرک هـر چه تـفــال دارد

یــازده پـله زمــین رفـت بــه سـمــت مــلکوت

یــک قـدم مانــده زمـیـن شــوق تکامـل دارد

هـیــچ سـنگی نـشـــود سـنگ صـبورت، تـنـــها

تکیـــه بــر کــعـبــه بــزن، کـعــبه تــحـمــل دارد ...

علی بازدید : 18 یکشنبه 21 فروردین 1390 نظرات (0)

صحبت كردن از حضرت مهدي(ع) و نشانه هاي ظهور ايشان در واقع صحبت كردن از حوادثي است كه بناست در آينده اتفاق بيفتد و لذا بجاست كه از خود بپرسيم: اگر در مورد احاديث نقل شده در اين زمينه بررسي اسناد صورت گرفت و مطمئن شديم كه آنها از معصوم(ع) صادر شده است، آيا مي توان مطمئن بود كه حتماً همة آن حوادث آن گونه كه در روايات شريف ما آمده اند وقوع يابند؟ پاسخ به اين پرسش در كتب عقيدتي و فلسفي تحت عنوان «بداء» داده مي شود كه طي اين بخش از مطالب به آن مي پردازيم.

«بداء» در لغت به معناي ظهور و روشن شدن پس از مخفي بودن چيزي است و اصطلاحاً به روشن شدن چيزي پس از مخفي بودن از مردم اطلاق مي شود؛ بدين معنا كه خداوند متعال بنا بر مصلحتي، مسئله اي را از زبان پيامبر يا ولي اي از اولياي خويش به گونه اي تبيين مي كند و سپس در مقام عمل و ظهور و بروز، غير آن را به مردم نشان مي دهد. در قرآن آمده است:
خداوند هر چه را بخواهد محو يا اثبات مي كند در حالي كه ام الكتاب نزد اوست و خود مي داند عاقبت هر چيزي چيست.1

و در آيه اي ديگر: و بدالهم سيّئات ما كسبوا.2
بدي هايي را خود كسب كرده بودند و براي آنها مخفي بود برايشان نمايان شد.
يا: ثمّ بدالهم من بعد ما رأؤا الآيات.3
پس از آنكه نشانه ها را ديدند حقيقت امر بر آنها روشن شد.
اين ظهور پس از خفا، تنها براي انسان رخ مي دهد و در مورد
خداوند متعال ابداً صدق نمي كند وگرنه لازمه اش اين است كه خداوند نسبت به آن موضوع جهل داشته باشد كه اين امر محالي است. خداوند، چنانكه قرآن كريم مي فرمايد به همه چيز آگاه و داناست 4 و نسبت به همه چيز در همة زمان ها و مكان ها چه حاضر باشند و چه غايب، چه موجود باشند و چه فاني و چه در آينده به وجود بيايند، علم حضوري دارد. قرآن كريم در اين زمينه مي فرمايد:
هيچ چيزي در آسمان و زمين از نظر خداوند متعال مخفي نمي شود.5
از همين روست كه مسئلة بداء و ظاهر كردن آن امر مخفي به خداوند نسبت داده مي شود:
و بدالهم من الله مالم يكونوا يحتسبون.6
خداوند آنچه را گمان نمي كردند، براي آنها ظاهر كرد.
براساس آية:خداوند چيزي را كه از آنِ مردمي است دگرگون نكند تا آن مردم خود دگرگون شوند.7
و با استفاده از ديگر آيات و روايات مي توان چنين برداشت كرد كه برخي اعمال حسنه نظير: صدقه، احسان به ديگران، صلة رحم، نيكي به پدر و مادر، استغفار و توبه، شكر نعمت و اداي حقّ آن و... سرنوشت شخص را تغيير داده و رزق و عمر و بركت زندگي اش را افزايش مي دهد، همان طور كه اعمال بد و ناشايست اثر عكس آن را بر زندگي شخص مي گذارد.
پيش از شرح اين عبارت كه بداء در حقيقت ظاهر شدن چيزي است كه از ناحية خداوند متعال براي مردم مخفي و براي خودش مشخص بود، لازم است يادآور شويم كه خداوند متعال بنا بر آيات قرآن دو لوح دارد:

الف) لوح محفوظ

لوحي كه آنچه در آن نوشته مي شود؛ پاك نشده و مقدّرات آن تغيير نمي يابند؛ چون مطابق با علم الهي است:
بَل هُوَ قُرآنٌ مَجيدٌ في لَوحٍ مَحفوظٍ.8
بلكه آن قرآن مجيدي است كه در لوح محفوظ ثبت گرديده است.

ب) لوح محو و اثبات
بنا بر شرايط و سنني از سنت هاي الهي، سرنوشت شخص يا جرياني به شكلي خاص مي شود، با از بين رفتن آن سنت ها يا مطرح شدن سنت هاي جديد سرنوشت آن شخص يا آن جريان تحت الشعاع سنت هاي جديد قرار مي گيرد. به عنوان مثال بناست كه شخص در سن 20 سالگي فوت كند امّا به واسطة صلة رحم يا صدقه اي كه مي دهد، 30 سال به عمرش اضافه مي شود و تا 50 سالگي زنده مي ماند يا به عكس، آن شخص بناست 50 سال عمر كند به واسطة گناه كبيره اي خاص، 30 سال از عمرش كاسته مي شود در همان 20 سالگي مي ميرد. كه البته خداوند متعال از اوّل مي دانست كه بناست اوّلي 50 سال و دومي 20 سال عمر كند ولي براي روشن شدن اين سنت هاي الهي مطلب به اين شكل از زبان پيامبران يا اولياي الهي(ع) بيان مي شود.

در قرآن كريم هم آمده است:
يمحوا الله ما يشاء و يثبت و عنده امّ الكتاب.9
يا اين آيه:
آنگاه مدتي را [براي شما عمر] مقرّر داشت و اجل حتمي نزد اوست.10
با توجه به اين دو لوح و مطالبي كه تا به حال به آنها پرداختيم، اين پرسش به ذهن مي رسد كه: آيا ظهور حضرت مهدي(ع) و نشانه هايي كه براي آن بيان شده است، در لوح محفوظ اند يا محو و اثبات. به عبارت ديگر آيا ممكن است اصلاً مسئله اي به نام ظهور ايشان تا آخر عمر بشريت و هستي اتفاق نيفتد يا ظهور بدون تحقّق نشانه ها رخ دهد يا همة نشانه ها بايد رخ دهند؟ در پاسخ به اين پرسش بايد نشانه هاي ظهور را به دو دسته تقسيم كنيم:
1. امور و علايم مشروط
2. امور و علايم حتمي. آنگونه كه امام باقر(ع) امور را به موقوفه و حتميه11 و امام صادق(ع) به حتمي12 و غير حتمي تقسيم كرده اند. مسئلة بداء هم در چهار زمينه با موضوع ظهور حضرت مهدي(ع) ارتباط مي يابد:

1. نشانه هاي مشروط و غير حتمي ظهور

جز نشانه هايي كه صراحتاً در احاديث به حتمي بودن آنها اشاره شده است، بقية نشانه هاي ظهور همگي از امور موقوفه به شمار مي روند، چنانكه بزرگاني مانند شيخ مفيد، شيخ صدوق و شيخ طوسي بدان تصريح كرده اند. بدين معنا كه به جز نشانه هاي حتمي ظهور بقية آنها بنا بر مشيت و ارادة الهي ممكن است دچار تغيير و تبديل، تقدّم يا تأخّر شوند. به عبارت ديگر آنها از جمله امور لوح محو و اثبات به حساب مي آيند و ممكن است با تغيير و تبديل در شرايط آنها و عوض شدن علل رخ دادن آنها به گونة ديگري پديد آيند يا اصلاً رخ ندهند. البته بسياري از رويدادهايي كه در احاديث ما به آنها اشاره شده است تا كنون اتفاق افتاده اند و دچار بداء در اصل تحقّق خويش نشده اند.
مثلاً اگر در حديث به نزول بلايي (مشروط) اشاره شده باشد به واسطة توسل و استغفار مؤمنان و مسلمانان ممكن است در نزول آن تأخير رخ دهد يا اصلاً چنين بلايي به جهت عظمت عمل صالح ايشان نازل نشود يا اينكه با برخي اعمال صالح يا ناصالح ظهور حضرت را دچار تعجيل يا تأخير كنند.

شايد بتوان علت بيان چنين اخباري را اين دانست كه اگر مسئله به اين شكل تبيين نمي شد، مؤمنان هم از احتمال حدوث آن حادثه باخبر نمي شدند و بدان مبتلا مي گشتند امّا پس از صدور حديث از ناحية معصوم(ع) و آگاه شدن مؤمنان و مسلمانان از آن، با دعا و توسل و استغفار از پديد آمدن چنان حادثة ناگواري ممانعت به عمل آورند يا سبب حدوث اتفاقي خوشايند شوند. البته فراموش نكنيم كه عكس اين مطلب هم كاملاً صادق است به اين معنا كه شخص معصوم(ع) با اعلام نزول بلا و علّت آن، حجت را بر مردم تمام مي كنند كه شما با وجود آنكه مي توانستيد، آن بلا را از خويش دفع نكرديد يا فلان خير را به سوي خويش جلب ننموديد و از همين روست كه روايت شده است:
خداوند متعال، به چيزي مثل بداء عبادت نشده است.13

2. علايم ظهور و امور حتمي

پنج مورد از نشانه هاي ظهور در بسياري از روايات كه از حدّ تواتر گذشته است؛ از جمله نشانه هاي حتمي ظهور برشمرده شده اند:
خروج سيّد خراساني و يماني، نداي آسماني مبني بر حقّانيت حضرت مهدي(ع)، شهادت نفس زكيّه و فرو رفتن سپاهيان سفياني در منطقة بيداء (بيابان بين مدينه و مكّه).14
اين نشانه هاي پنج گانه را احاديث از علايم حتمي شمرده و هيچ گونه احتمال بدايي در مورد تحقّق آنها نداده اند وگرنه خلاف حتمي بودن آنها مي شد. اين نشانه ها شديداً با مسئلة ظهور ارتباط داشته و همگي مقارن ظهور رخ خواهند داد ان شاءالله. بزرگواراني چون مرحوم آيت الله خويي در پاسخ به نويسندة كتاب سفياني و علامات ظهور15، علّامه سيّد جعفر مرتضي عاملي، در كتاب خويش و شيخ طوسي، در غيبت خويش16 نسبت به اين موضوع تصريح و اذعان كرده اند كه:
هر چند بنابر تغيير مصلحت ها با تغيير شروط اخباري كه به حوادث آينده مي پردازند، ممكن است دچار تغيير و تبديل شوند؛ جز آنكه روايت تصريح كرده باشد كه وقوع آن جريان حتمي است كه (با توجه به اعتماد ما به معصومين(ع)) ما هم يقين به حدوث آنها در آينده پيدا مي كنيم و قاطعانه مي گوييم در آينده چنين خواهد شد.17
اشكال اساسي كه به اين نظر گرفته مي شود؛ متكي به حديثي است كه نعماني در كتاب خويش آورده است كه: ابوهاشم داوود بن قاسم جعفري گفته است: نزد امام جواد(ع) بوديم و صحبت از حتمي بودن آمدن سفياني شد، از آن حضرت پرسيدم: آيا در مورد امور حتمي هم بداء رخ مي دهد؟ فرمودند: آري. گفتم: مي ترسم در مورد خود حضرت مهدي(ع) بداء رخ دهد. حضرت فرمودند:
ظهور حضرت مهدي(ع) وعدة الهي است و خداوند خلف وعده نمي كند.18
علّامه مجلسي، هم در بحارالانوار پس از نقل اين حديث اين
توضيح را اضافه كرده اند كه:
شايد محتوم، معاني مختلفي داشته باشد كه با توجه به اختلاف در تعاريف ممكن است در مورد برخي از آنها بداء رخ بدهد. مضاف بر اينكه شايد منظور از بداء در مورد خصوصيات آن حادثة محتوم و حتمي باشد و نه اصل تحقّق آن، كه مثلاً پيش از زوال حكومت بني عباس سفياني جنبش هاي خويش را آغاز مي كند.19
اين فرضيه چندان قابل قبول نيست؛ زيرا در صورت پذيرفتن آن، چه فرقي بين حتمي و غير حتمي خواهد بود؟ مضاف بر اينكه روايت مورد بحث ما از حيث سند، ضعيف است.20 در ضمن نمي توان از آن همه حديث و روايتي كه به شدت بر حتمي بودن اين پنج نشانه و امتناع احتمال رخ دادن بداء در آنها تأكيد مي كنند، چشم پوشي كرد و به احاديث انگشت شماري از اين دسته تمسك نمود؛ چون ممكن است در شرايط خاصي (به فرض قوت و اعتبار سندي آنها) معصوم(ع) مجبور شده باشند از روي تقيه، چنين سخني بگويند.
عبدالملك بن اعين گويد: به امام باقر(ع) در مورد حضرت مهدي(ع) گفتم: مي ترسم كه زود بيايند و سفياني نباشد. حضرت فرمودند:
والله نه. سفياني از حتمياتي است كه حتماً خواهد آمد.21
امور يا موقوفه اند يا حتميه كه سفياني از دستة حتمياتي است كه حتماً خواهد بود.22
يا امام صادق(ع) فرمودند:
از حتمياتي كه پيش از قيام حضرت مهدي(ع) خواهند بود اينهاست: شورش سفياني، فرو رفتن در بيداء، شهادت نفس زكيّه و منادي كه از آسمان ندا در دهد.23
حمران بن اعين از امام باقر(ع) راجع به آية:
ثمّ قضي اجلاً و اجلٌ مسمّي عنده؛24
مي پرسد. حضرت مي فرمايند:
دو اجل وجود دارد: محتوم و موقوف.
- محتوم چيست؟
- جز آن نخواهد شد.
- و موقوف؟
- مشيت الهي در رابطة آن جاري مي شود.
- اميدوارم كه سفياني جزء موقوف ها باشد.
- والله كه نه و از محتومات است. 25

3. بداء و قيام حضرت مهدي(ع)

ظهور حضرت حجت(ع) از اموري است كه در اسلام نسبت به آنها به شدت تأكيد شده و در حتميت آن ذره اي شك و شبهه وجود ندارد. پيش از اين گفتيم كه در آياتي نظير آية 55 سورة نور، خداوند متعال به مؤمنان وعده داده است كه فرمانرواي زمين گردند و بر آن سيطره يابند كه چنين واقعه اي در تمام طول تاريخ تا كنون اتفاق نيفتاده است و از آنجا كه « ان الله لا يخلف المعياد»26 و خداوند در وعدة خويش تخلف نمي كند، در آينده اي دور يا نزديك حتماً چنين اتفاقي خواهد افتاد. ان شاء الله.
علاوه بر اينكه در موارد بسياري رسول مكرم اسلام(ص) و معصومين(ع) شديداً تأكيد نموده اند كه:
حتي اگر از عمر هستي بيش از يك روز باقي نمانده باشد، خداوند آن قدر اين روز را طولاني مي كند كه حضرت مهدي(ع) ظهور كرده و جهان را مملو از قسط و عدل گردانند.27

4. تعيين زمان ظهور حضرت مهدي(ع)
بسياري از روايات، ما را از توقيت (مشخص كردن زمان ظهور) يا تعيين محدودة زماني براي ظهور حضرت به شدت نهي كرده اند و شيعيان را امر كرده اند كه هر كه را چنين كرد تكذيب كنند و دروغ گو بشمارند؛ زيرا اين مطلب در زمرة اسرار الهي است و كسي آن را نمي داند؛ امام صادق(ع) به محمدبن مسلم فرمودند:
محمد! اگر كسي وقتي از جانب ما براي ظهور حضرت مهدي(ع) نقل كرد، از تكذيب كردن او نترس! چرا كه ما براي احدي تعيين وقت نمي كنيم.28
وقتي فضيل از امام باقر(ع) مي پرسد كه آيا اين مسئله وقت مشخص دارد؟ حضرت سه مرتبه مي فرمايند: «آنها كه وقت تعيين مي كنند دروغ مي گويند».29 يكي از ياران امام ششم(ع) به ايشان عرضه مي دارد: اين مسئله اي كه چشم انتظارش هستيم كي خواهد آمد؟ حضرت مي فرمايند:
اي مهزم! آنها كه وقت تعيين كنند دروغ مي گويند، آنها كه عجله كنند هلاك مي شوند و آنها كه تسليم امر خداوند باشند نجات مي يابند و به سوي ما باز مي گردند.30
آنگونه كه از احاديث برمي آيد، ظهور حضرت حجت(ص) از جمله اموري است كه خداوند متعال آن را از مردم پنهان نموده است و هر زمان كه خداوند تبارك و تعالي اراده كنند و شرايط و علل فراهم و مناسب باشد؛ زمين را از بركات وجودي آن امام همام(ع) بهره مند خواهند نمود.

البته نهي از تعيين وقت، شامل نشانه هاي حتمي ظهور نمي شود؛ چرا كه خود معصومين(ع) در اين موارد به فاصلة زماني ميان حدوث آن نشانة حتمي و ظهور حضرت اشاره كرده اند كه مثلاً از ابتداي شورش سفياني تا قيام حضرت بيش از 9 ماه طول نخواهد كشيد يا مثلاً 15 روز پس از شهادت نفس زكيّه حضرت در مكه ظهور مي كنند. وليكن ديگر نشانه ها حداكثر به اين اشاره مي كنند كه ظهور آن وجود مقدس نزديك شده است و نه بيش از اين. چنانكه ديديم برخي از نشانه هاي ظهور قرن هاست كه اتفاق افتاده اند و گذشته اند و هنوز ظهور رخ نداده است. كه البته به جهت ايجاد اميد در دل شيعيان مبني بر نزديك شدن ظهور معصوم(ع) از آن به عنوان نشانة قيام حضرت صاحب(ع) ياد كرده اند.

ضمناً اگر بنا بود زمان ظهور مشخص شود و همگان بدانند كه ايشان بناست چه زماني قيام جهاني خويش را آغاز كنند؛ ستمگران و ظالمان تمام عِدّه و عُدّه خويش را براي آن روز مهيا و آماده مي كردند ـ كه به خيال خام و واهي خود ـ آن نور الهي را خاموش كنند و نگذارند عدالت را در جهان گسترش دهند و مؤمنان و مستضعفاني هم كه قرن ها با حدوث اين حادثة عظيم و بزرگ فاصله داشتند مبتلا به يأس و كسالت و خمودي مي شدند حال آنكه قرن هاست بسياري در انتظار آن يار غايب از نظر، ديده ها را خون بار كرده و هر صبح و شام دست دعا به تعجيل در فرج ايشان برداشته اند و اميد دارند كه در زمرة ياران و ياوران ايشان باشند. مشخص نبودن زمان ظهور خواب از چشم هاي ستمگران ربوده و هر صبح و شام از اين هراسناكند كه شايد آن عزيز مقتدر امروز ظهور كند و پايه هاي حكومت شيطاني شان را درهم شكند.
به اميد آنكه آن روز را ببينيم و از ياوران حضرتش باشيم. ان شاءالله.

علی بازدید : 15 یکشنبه 21 فروردین 1390 نظرات (0)



در اين دعاي كوتاه و مختصر امام مهدي(ع) همة آنچه را كه شايسته است ما خود را بدان‌ها آراسته يا از آنها پيراسته سازيم در قالب درخواست از خدا بيان كرده و به صورت غير مستقيم به ما فهمانده‌اند كه به عنوان حجّت خدا، چه انتظاري از ما دارند و چگونه شيعه‌اي را براي خود مي‌پسندند. با هم قسمت‌هايي از اين دعا را مي‌خوانيم:

«اللّهمّ ارزقنا توفيق الطّاعة و بعد المعصية و صدق النيّة و عرفان الحرمة و أكرمنا بالهديٰ و الإستقامة و سدّد ألسنتنا بالصّواب و الحكمة و املأ قلوبنا بالعلم و المعرفة و طهّر بطوننا عن الحرام و الشّبهة و اكفف أيدينا عن الظّلم و السّرقة و اغضض أبصارنا عن الفجور و الخيانة و اسدد أسماعنا عن اللّغو و الغيبة؛2

بار خدايا! توفيق فرمان‌برداري، دوري از گناهان، درستي و پاكي نيّت و شناخت حرام‌ها را، روزي ما فرما؛ و ما را به راهنمايي و پايداري گرامي دار و زبان ما را در درست‌گويي و گفتار حكيمانه استوار ساز و دل ما را از دانش و معرفت سرشار كن و درون ما را از حرام و مال شبهه‌ناك پاكيزه گردان و دست ما را از ستم‌گري و دزدي بازدار و چشم ما را از فجور و خيانت بپوشان و گوش ما را از شنيدن سخن بيهوده و غيبت بربند و...»

در ادامة اين دعا، امام عصر(ع) صفات و ويژگي‌هايي را كه شايستة عالما، دانش‌پژوهان، پيران، جوانان، زنان، توانگران، تنگ‌دستان، جنگ‌جويان، حكم‌رانان و... است بر مي‌شمارند و از خداوند مي‌خواهند كه به هر يك از اين گروه‌ها و اقشار اجتماعي صفات و ويژگي‌هايي را كه شايستة آنهاست عطا فرمايد.
پي‌نوشت‌ها:
1. براي مطالعة سخنان امام عصر(ع) ر.ك: محمّد خادمي شيرازي، تحفة امام مهدي(ع)، نشر موعود عصر(عج)؛ جواد قيومي اصفهاني، صحيفـ[ المهدي(ع)؛ سيّد مرتضي مجتهدي، صحيفة مهديه؛ الشيخ محمّد الغروي، المختار من الإمام المهدي، 3 ج.
2. قمي، شيخ عبّاس، مفايتح الجنان، دعاي امام زمان(ع).

تعداد صفحات : 8

اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آرشیو
    آمار سایت
  • کل مطالب : 82
  • کل نظرات : 0
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 0
  • آی پی امروز : 26
  • آی پی دیروز : 2
  • بازدید امروز : 18
  • باردید دیروز : 0
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 18
  • بازدید ماه : 18
  • بازدید سال : 25
  • بازدید کلی : 246