loading...
didaryar
علی بازدید : 9 یکشنبه 21 فروردین 1390 نظرات (0)

 

چه مولودي که همتايش نديده ديده گردون
چه فرزندي که مانندش، نزاده مادر دنيا

به صولت تالي حيدر، به صورت شبه پيغمبر 
به سيرت مظهر داور، وليّ والي والا

قدم در عرصه عالم، نهاده پاک فرزندش 
که چِشم آفرينش شد، ز نورش روشن و بينا

به پاس مقدم او شد، مزيّن عالم پائين 
ز نور طلعت او شد، منوّر عالم بالا

چو گيرد پرچم (انّا فتحنا)، در کف قدرت 
لواي نصرت افرازد، بر اين نُه گنبد خضراء

شها چشم انتظاران را، ز هجران جان به لب آمد 
بتاب اي کوکب رحمت، بر افکن پرده از سيما

تو گر عارض بر افروزي، جهان شود روشن 
تو گر قامت برافرازي، قيامت ها شود برپا

تو گر لشگر برانگيزي، سپاه کفر بُگريزد 
تو گر از جاي برخيزي، نشيند فتنه و غوغا

بيا اي کشتي رحمت، که دريا گشت طوفاني 
چو کشتيبان توئي، ما را چه غم از جنبش دريا

خوش آن روزي که برخيزد، ز کعبه بانگ جاء الحقّ 
خوش آن روزي که برگيرد، حجاب از چهره زيبا [1] .
[1] اشعار از شاعر محترم: مرحوم دکتر قاسم رسا «ره»


منقبت دوازدهمين ستاره هدايت


افسوس که عمري پي اغيار دويديم 
از يار بمانديم و به مقصد نرسيديم

سرمايه ز کف رفت و تجارت ننموديم 
جز حسرت و اندوه متاعي نخريديم

پس سعي نموديم که ببينيم رخ دوست 
جان ها به لب آمد، رخ دلدار نديديم

ما تشنه لب اندر لب دريا متحيّر 
آبي به جز از خون دل خود نچشيديم

اي بسته به زنجير تو دل هاي محبّان 
رحمي که در اين باديه بس رنج کشيديم

چندان که به ياد تو شب و روز نشستيم 
از شام فراقت چو سحر گه ندميديم

اي حجّت حقّ پرده ز رخسار برافکن 
کز هجر تو ما پيرهن صبر دريديم

ما چشم به راهيم به هر شام و سحرگاه 
در راه تو از غير خيال تو رهيديم

اي دست خدا دست برآور که ز دشمن 
بس ظلم بديديم و بسي طعنه شنيديم

شمشير کَجَت، راست کند قامت دين را 
هم قامت ما را که ز هجر تو خميديم [1] .

اي صاحب ولايت و والاتر از همه 
اي چشمه حيات و افاضات دائمه

اي ابتداي خلقت و سر حلقه وجود 
اي انتهاي سلسله اولياء همه

از جلوه تو، خلقت عالم شروع شد 
از عمر تو، به دور زمان، حُسن خاتمه

شاها به افتخار قدوم شريف تو 
شد سامرا به عالم ايجاد عاصمه

يابن الحسن بيا، که شد از روز غيبتت 
دنيا پر اضطراب و بشر در مخاصمه

از سينه هاست، نعره صلح و صفا بلند 
و ز کينه هاست، فکر همه در مهاجمه

مشکل بود، که جمله حقّ بشنود کسي 
کز باطل است، گوش بشر پر ز همهمه

قرآن، که «لا يَمسُّه اِلاّ المُطهَّرُون» 
با رأي هر کسي، شده تفسير و ترجمه

تا دولتِ جهانيِ خود را به پا کني 
دادت خدا شجاعت و نيروي لازمه

حکم تو عدل مطلق و فرمان داور است 
حاجت نباشدت به شهود و محاکمه

ز آن سرکشان، که مردم دنيا به وحشتند 
قلب سليم و پاک تو را نيست واهمه 

با اين قواي جهان گير ظالمان 
تنها توئي اميد بشر، يا ابن فاطمه (ع)

اي پرچم شکوه تو بر آسمان بلند 
يک ره، نظر فکن به علمدار علقمه

بنگر به خاک و خون، عَلَم سر نگون او 
گوئي که با درفش تو دارد مکالمه

امشب (حسان) به ياد تو از غصّه فارغ است 
هر دم کند دعاي ظهور تو، زمزمه [2] .
[1] اشعار از شاعر محترم: آقاي ميرزاي نوغاني خراساني.
[2] اشعار از شاعر محترم: آقاي حسان.

اي شهنشاه جهان شمس نهان 
عالم آرا حکم ران انس و جان

مظهر حيّ احد مرآت هو 
غيب از ديدار و بر دل روبرو

همچو روحي در بدن باشي نهان 
ليک آثارت عيان بر محرمان

چون جمال خود نمودي بر حبيب 
گوئيا نزد مريض آمد طبيب

پيش رويت بَدر باشد چون هلال 
از دلم يکباره بردي هر ملال

عاشقان در کوي تو حيران همه 
در ره وصل تو بي سامان همه

تا به کي اي ماه من در پرده اي 
مهر خود با هجر خود پرورده اي

از دلم يکباره شد صبر و قرار 
ترسم از عمران کنم يکسر فرار

هر دمي دل هست در فکر لبت 
رشک بستان هست ذکر غبغبت

عاقلانه دم زنم از وصل تو 
ليک ديوانه دلم از فصل تو

هر هوس از عشق رويت محو شد 
هر نفس ازمشک مويت صحو شد

بس که زيبا دلربا دلبر توئي 
هردل افسرده رارهبر توئي

مهر تو در روح من آب حيات 
روح را با مهر تو نبود ممات

از يقين گويم که بي تو جنّتم 
با همه زيبائي آرد زحمتم

حور خواهم يا که کوثر يا جنان 
چون که باشد حضرتت او را مکان

هر سحر که وانمودي روي خود 
دل ز هرسو جذب کردي سوي خود

رو بهر بي مهر کردم روي را 
من نديدم جز گل بد بوي را

در تبسمّ روي کن بر روي من 
تا که گردد باز رضوان سوي من

اي حبيبا دم زدن آغاز کن 
بر دلم اسرار حق دمساز کن

دانمت بس ناز داري اي حبيب 
وصل رويت نيست برهرکس نصيب

ليک بنگر اين دل شوريده را 
سوي تو از هر جهت بُبريده را

گرچه مورم تو سليماني نما 
بحر جودي وصف رحماني نما

بين خرابم در خرابات غمت 
لطف کن شاها به من از مرحمت

ذرّه ام گر تابشي سويم کني 
آفتاب آسمان رويم کني

بر رهت آشفته حالم مي نگر 
بر درت سوز مقالم مي نگر

خواهم از بي قدريم بندم لبم 
ليک مهرت شور آرد در دلم

عقل گويد تو کجا و قدر شاه 
عشق گويد بهر شه شو خاک راه

گر گذارد يک قدم بر روي تو 
گر نمايد روي يک دم سوي تو

مهر گردي عالمي روشن کني 
بحر گردي عالمي گلشن کني

من چه آرم وصفت اي شه بر زبان 
چون نمايم مدحت حُسنت بيان

مصطفي را در تو مي بينم ظهور 
مرتضي را در تو مي بينم چو نور

اوصيا را در تو مي بينم کمال 
اولياء را در تو مي بينم جمال

آنچه در آن جملگي بودي نهان 
جملگي از حضرتت آري عيان

آيه نور از رُخَت پيداستي 
جمله اسرارش زتو برپاستي

مجملا گويم من اين شيرين کلام 
مدح تو در هر کلامي ناتمام

هرکه خواهد حقّ مدحت در رقم 
آورد مجنون بود جفّ القلم

هست حق مدح تو چون ذوالجلال 
اَنْتَ ما اَثْنَيتَ نَفْسَک فِي الْجَمال

آري از حق وعده داريم اين چنين 
فرش گردد از تو چون عرش برين

بَه زمين چون تو بحق برخاستي 
عدن و رضوان جنّت المأواستي

هرشب از نور توروشن همچوروز 
بَهْ از آن شام از تو باشد دل فروز

هست اکنون دل زمهرت پر ز نور 
آي تا بينيم نورٌ فوقَ نُور

اي مه زيبا تو ما را شاد کن 
آي و عالم را ز عدل آباد کن

با غم هجر تو من شادم کنون 
تا رخ زيبا ز غيب آري برون

چونکه حسنت در جهان پيدا شود 
هرکه بيند واله وشيدا شود

دست لطفت چون به سرها آوري 
ظلمت هر جهل از دلها بري

روح ما با عقل وحي آميز کن 
چشمه حکمت در آن لبريز کن

اي مه من اي شه من انتظار 
بهر تو کرده دل من بي قرار

کي شود بينم که در عالم تمام 
بهر نشر امر حق کردي قيام

کي شود بينم که ذکرت شد بلند 
در همه آفاق آن را بشنوند

مهدي قائم شدش وقت ظهور 
تا شود عالم از او اَمن از شُرور

کي شود بينم لِواء نصرتت 
هست برپا گشته ظاهر قدرتت

کي شود بينم به تخت و بارگاه 
چون سليمان درجهان هستي توشاه

جنّ و انس و وحش وطيرت بندهوار 
در همه آفاق عالم بي شمار

کي شود بينم که اندر بحر و برّ 
حکم تو جاري است بر جنّ و بشر

کي شود بينم رخت از هرکجا 
هست پيدا بهر ما در هر کجا

کي شود بينم زمين از کفر فسق 
پاک باشد گشته پر از عدل و صدق

کي شود بينم کشيدي از نيام 
ذوالفقارت را ز بهر انتقام

کي شود بينم که برقش شعله ور 
گشت و زد بر خرمن اعداء شَرَر

کي شود بينم که بهر کربلا 
دادخواهي مي نمائي اي شها

کي شود بينم که آري مرهمي 
بر دل پر ريش اولاد نبي

انبيا بر مقدمت در انتظار 
اوليا بودند بهرت بي قرار

اين بشارت ها فرجها جملگي 
وحي آمد از خدا بر جملگي

تا به قرآن وحي شد بر مصطفي 
شرح آنها پس رسيد از اوصيا

ذکرِ آنها جمله در نقل صحيح 
کشف آنها گشت بر وجه صريح

منتظر هستيم ما اهل يقين 
مقدمش بر ما شده عِينُ الْيَقين

در کلام «فَانْتَظِرُوا» کن نظر 
امر بر اين انتظارش را نگر

از خدا خواهيم بعد از شام هجر 
زود تابد صبح وصلش همچو مهر

مهروهجرش گشته دردل نور ونار 
گاه شادم گه چو لاله داغدار

گاه سوزِ هجر مدهوشم کند 
گه شميمم مهر هوشم آورد

گاه همچون بلبلِ شوريده حال 
ناله دارم بهر گل با صد ملال

گاه همچون سنبلِ شوريده ام 
از غم محبوب دور از ديده ام

اين عجب از ديده بس پنهان بود 
ليک در دل بس چو مه تابان بود

کاش بود از بحر من هم ناله اي 
همچومن داغش به دل چون لاله اي

از غم هجرش جدا دارم شَرَر 
در غم دل پر غمش سوزم دگر

محنتش در دل فزونتر از هزار 
ناله ها در غيب دارد بي شمار

زآنچه بيند فاش از فسق و فجور 
ظلم وجور و بدعت از اهل شرور

عفّت و غيرت نمانده در ميان 
مردو زن يکرنگ و صورت در عيان

رسمي از اسلام پيدا نيستي 
اسمي از آن مانده آنهم چيستي

جمله معدودي زصد يا از هزار 
مانده بر اسلام و ايمان پايدار

هر کدامين پايبند غم شده 
هريکي با صد الم توأم شده

طعنه از اعدا بر آنها دم بدم 
هست چون نيش عقارب پُر ز سمّ

جز به لطف حضرت باري چسان 
زندگي راحت بود در اين خسان

هست ما را بس شکايت با ملال 
 بر در پروردگار ذوالجلال

با همه اين مِحنت و جور جلي 
غيبت حجّت پس از فقد نبي

قِلّت اخيار و اهل حق ببين 
با هجوم اهل عدوان شد قرين

بيند آن شه اين همه رنج و فتن 
آشکارا دم بدم در مرد و زن

هست مکشوفم که آن شه زين سبب 
قلب او پر غم بود هر روز و شب

بايد او را صبر تا ظاهر شود 
سرّ غيبت از خداوند اَحَد

هست از اوصاف آن شاه فريد 
خائف و مضطّر، طريد و هم شريد

با مقام مظهر اللّه نور 
در صبوري هست تا وقت ظهور

چونکه حکمتهاي غيبت شد تمام 
جمله محنتها بيابد اختتام

اوليا در امر حق با قدر و جاه 
بهر او هستند همچون خاک راه

بين که حق اندر عِبادٌ مُکرَمُون 
امر خود را گفته هُم لايَسبِقُون

من چسان سوزم ز بهر اين حبيب 
صبر بر اين فتنه ها گشتش نصيب

بايدم نالم بر او هر روز و شب 
توأم آيد عمر با رنج و تَعَب

سوزم و گويم بهر روز و شبي 
تا به کي اين بار محنتها کشي

ليک حمد حقّ که بر ماها فرج 
در غيابش داده در عين حرج

مسجد و محرابها چندين هزار 
بهر اهل حق بُوَد آزاد وار

بين قبور اوليا چون آفتاب 
جلوه گر باشد به يُمن آن جناب

بين که در آفاق باشد در ملا 
فضل اهل بيت عصمت برعلا

بين چسان برمذهب حق خاصو عام 
در جهان پيوسته دارند انتظام

بين که اندر منظر اعدا چسان 
مجمع احباب آيد در ميان

بين که در عالم هزاران از کتاب 
در مديح حيدر آمد بي حساب

بين که عزّ و سلطنت با اقتدار 
بهر اهل حق چسان شد پايدار

اين همه از يمن آن شه شد پديد 
پيش از عهد او کس اينها را نديد

تا به عهد باب آن شه عسکري 
اهل حق بودند دائم مختفي

زين دو هردم هست بر آن شاه دين 
زحمت و رحمت بهم دائم قرين

در ولايش هر که با اخلاص شد 
 در ولايت رتبه او خاص شد

بايدش در گوش هوشش اين کلام 
ياد آرد معني او را مدام

آن که فرمودند اندر حزن ما 
بايدت با حزن باشي دائما

همچنين در شادي ما شاد باش 
چون به گلشن بلبل دل شاد باش

اين دو حالت هرکه در او شد جلي 
هست از اهل ولايت با علي

هرکه هم با اين حبيب بي مثال 
آشنا باشد به قلب و قول و حال

بايدش با حزن او باشد حزين 
در فرج با حضرتش باشد قرين

زين سبب پس اولياء آن جناب 
تا جنابش مکث دارد در غياب

هر گه اسباب فرج آماده شد 
از حرج سازند راحت حال خود

هردمي هم مِحنَتش ياد آورند 
بهر حزنش ناله از دل برکشند

مِحنَتش اعظم ز شور کربلا است 
دائما زين غم به صد شور و نواست

ياد آرم آنچه دارد شور و شَيْن 
هر صباح و هر مسا بهر حسين

اشک از هر ديده بارد خون فشان 
جنّ و انس آرد به صد شور و فغان

زار نالم اشک بارم هر دمي 
نزد اين غم نيست گردد هر غمي

چون به ياد اکبر مه رو شوم 
يا که ياد از اصغر دلجو کنم

يا ز عباس علمدار رشيد 
يا ز قاسم ياد آرم شد شهيد

اشک بارم همچو باران از سحاب 
تا نمايم عالمي را دل کباب

جان اگر بازم عجب نبود مرا 
زانچه ديدند اهل بيت مصطفي

تشنه لب آغشته در خون گشته اند 
بسته لب آشفته در خون خفته اند

بر شتر بينم علي بن الحسين 
در غل و زنجير با صد شور و شَيْن

دختران مصطفي در رهگذار 
چون اسيران تَتار و زنگبار

باز گويم کوفه و بازار عام 
يا زمِحنَت خانه بازار شام

يا بنالم از خرابه زار زار 
محنتش افزون بود از صد هزار

يا که زارم بر سر شاه شهيد 
زانچه بشنيد و بديد او از يزيد

آتش اندر خرمن عالم زنم 
در زمين وآسمان شور افکنم

از غم کرب و بلا محنت سرا 
گشت عرش و فرش و جنّت در عزا

يا رب آن شاهنشه خون خواه را 
آر و مرهم نه دل پر آه را

يا رب از لطفت از اين غم وا رهان 
بر دل خسته دلان فتحي رسان

بين چسان اسباب غم آماده است 
هرکه سر بر خاک غم بنهاده است

ظلم وجور از هرکسي بر هرکسي 
هر زبوني گشته صاحب مجلسي

حکم کن بر اهل حق اهل ضلال 
حکمران بر جور و باطل با جلال

هست بر ما ناگوار و ناپسند 
بسکه ازآنها صدا باشد بلند

گرچه ما در درگهت شرمنده ايم 
زانچه نفس خويشتن رابنده ايم

ناسپاسي گشته بس در ما پديد 
حق نقمت گشته بر ما بس شديد

ليک يا رب يک حسين داريم وبس 
بهر او ناليم و زاريم هر نفس

رحم فرما بهر آن شاه شهيد 
کن به حقش بر تو ما را روسفيد

بيش از اين مپسند عدوان سربلند 
ظلم و کين بر ماحسيني ها کنند

باب فتح از حضرت مهدي به ما 
باز فرما زود يا رب دائما

آخر ايماني دگر بس کن سخن 
بيش ازاين آتش به مرد و زن مزن
سوز هجران
مهدي فقيه ايماني
چه خوش نداست از حقم، در او صلا است از کرم 
از او هواست بر سرم، از او صفا است بر دلم

از او مراست جنّتم، از او به پاست نغمه ام 
از او نوا است بر لبم، شکر ز مدح دلبرم

حبيب و قلبِ دلبران، امام وحجّتِ زمان 
مهدي سرور آمده

بيا به باغ و بوستان، ببين هواي گلستان 
ببين به روي گلرخان، ببين نوايِ بلبلان

ببين قباي سنبلان، ببين صداي باغبان 
ببين به حسن دلبران، ببين چه سروها روان

ببين بعيد شادمان، براي شاهد جهان 
که بس مظفّر آمده

بيا به باغ احمدي، ببين گل محمدي 
ز امر حق مؤيّدي، به جند حق مُمدّدي

به امر حق سَرمدي، به روح حقّ مسدّدي 
به وعد حق چو آمدي، ملک به اوست مهتدي

همه زمين و آسمان، زبوي مشک بيزان 
چه بس معطّر آمده

به بوستان بهارها، به بلبلان هزارها 
به دوستان قرارها، به دشمنان فرارها

به نوريان نهارها، به ناريان شرارها 
به گُلسِتان ثمارها، به جسم و جان مدارها

به مقدم شه جهان، حضرت صاحب الزمان 
چه بس مقرّر آمده

اگر تو خوب بنگري، بسوي دار عسکري 
ببين چه نور انوري، ببين چه حسن دلبري

ببين ز حق چه مظهري، به اهل دل چه منظري 
به مؤمنان چه سروري، به مردمان چه داوري

عدل شود از او عيان، جور از او شود نهان 
موسم غم سرآمده

شاهِ حجازي آمده، به سرفرازي آمده 
به دل نوازي آمده، ز حق منادي آمده

مهديِ هادي آمده، ز بهر شادي آمده 
قهرِ الهي آمده، به داد خواهي آمده

دادستان دشمنان، مرهمِ قلب دوستان 
بر همه مهتر آمده

وجه خداست بر زمين، يا شده نور او مبين 
عرش خداست در زمين، يا که زمين شده برين

روح خدا است مکين، که روح ازاو شده امين 
اسم خداست بر نگين، که شد به دست حق قرين

قهر خداست در جهان، زند شرر به ظالمان 
به سيف حيدر آمده

چو دل به سوي او شود، از او چو نور بردمد 
رُوح بسوي او رود، چو مرغ در هوا پرد

بوي جنان از او وزد، عالم دل چنان کند 
که دِل [ز] هر کسي برد، بر او خطاب آورد

که اي امير محسنان، چشمه جود تو روان 
چو بحر اخضر آمده

نيست مرا به غير جان، که آرمت به ارمغان 
تو آن شهي که انس وجان، روح و ملک در آسمان

به عرش جمع عرشيان، تو را کمينه پاسبان 
جان همه جهانيان، با همه جان قدسيان

فداي جان اين جهان، بازهمه بشأن آن 
چه بس محقّر آمده

توئي شه حجاز من، شدي تو دلنواز من 
تو سوز من تو ساز من، تو ناز من نياز من

مفاز من مجاز من، دواز من جهاز من 
طراز من حراز من، زمهر تو قبولي نماز من

تو دلبري که دلبران، بود زجمله دلبران 
چهر تو منظر آمده

شها تو ماه عالمي، به عالمي تو قائمي 
به قائمي تو دائمي، به دائمي تو سالمي

به سالمي تو غانمي، به غانمي تو حاکمي 
به حاکمي تو عالمي، به عالمي تو عادلي

به تو شود جهان جنان، جنان شود به ما عيان 
چه مشک و عنبر آمده

تو نور من نهار من، تو شور من بهار من 
سرو من نگار من، سُکون من قرار من

تو يار من نِگار من، تو حِصن من حِصار من 
تو نحر من بحار من، تو چشمه کوهسار من

به هر کجا و هر زمان، مهديِ من مهدِ امان 
حاجت من برآمده

تو سيّد و تو سرورم، تو شاهي و تاج سرم 
بهر خدا تو مظهرم، سوي خدا تو منظرم

به چهر تو منوّرم، به مهر تو مطهّرم 
به فيض تو مقدّرم، به لطف تو مقرّرم

به هر صباح و هر شبان، ذکر توام ورد زبان 
دلم چو کوثر آمده

تو جنّتي تو بَهجتي، تو راحتي تو رحمتي 
تو عزّتي تو لذّتي، تو مکنتي تو مهجتي

مرا به تو نه کُربتي، مرا به تو نه غُربتي 
مرا به تو نه فِکرتي، مرا به تونه مِحنتي

به حضرتِ تو شادمان، به فکرتِ تو کامران 
روي تو دلبرآمده

تو قائم از خدا شدي، جهان ز تو بپا شدي 
چو جان به جسم ما شدي، ز تو به ما نما شدي

تو حجّت خدا شدي، به ما تو رهنما شدي 
ز چشم اگر خفا شدي، به دل چو مَه عَلا شدي

فيض خدا به هر زمان، ز تو رسد به انس وجان 
به بحر و بر درآمده

شها بسوي من نگر، ببين به نطق من شِکر 
زمدح تو است پرگهر، زمهر تو است پر ثمر

زچهر تو است پرهنر، زامر تو است پر اثر 
زبحر تو است پر دُرر، زفضل تو است چون قمر

ثناي تو است بر زبان، جهان نموده چون جنان 
چو روح پرور آمده

مطلع تو حجاز شد، تو را فدا تو را وقا 
جان بهر تو نياز شد، تو را فدا تو را وقا

دل به تو اهل راز شد، تو را فدا تو را وقا 
هم زتو سرفراز شد، تو را فدا تو را وقا

به جسم من توئي چو جان، به روح من توئي روان 
چو جان به پيکر آمده

تو آيت از اَحَد شدي، مرآت حُسن احمدي 
صاحب سيف حيدري، زهرا رخي به اَنوري

همچو حسن به منظري، همچو حسين به رهبري 
ز هر امام مظهري، ظاهر و باطن آوري

در جملگي قائمشان، به جملگي خاتمشان 
بر همه زيور آمده

همچو امام ساجدي، به امر هر عبادتي 
همچو امام باقري، به کشف هر حقيقتي

همچو امام صادقي، به نشر هر شريعتي 
همچو امام کاظمي، به صبر و هر سخاوتي

همچو رضا توئي بيان، بهر حُجَج به ملحدان 
چو ماه انور آمده

آئينه خدا همه، مظهر او بما همه 
نيست ولي جلا همه، زيک به يک جدا همه

گهي بُدي علا همه، گهي بُدي خفا همه 
ولي شود ملا همه، کامل به هر نما همه

ز حضرتت در اين جهان، زشرق تا به غرب آن 
خفاي حق سرآمده

انوار حقّيد اَجمَعُون، اوصاف حقيّد اَکمَلُون 
اسماء حقّيد اَفضَلُون، لکن عِبادٌ مُکرَمُون

بقوله لاتَسبِقُون، بِاَمره لَتَعمَلُون 
زين دو شدند مُخْتَفُون، آباء اطهارت درون

ليک از خداوند جهان، امر است تا گردي عيان 
حقّ از تو اظهر آمده

در انبيا و اوصيا، در اوليا و اصفيا 
در ارضين و هر سما، به هر کمال وهر صفا

به جملگي تومظهرا، زجملگي تو منظرا 
در همگي از تو جلا، بُدي چو نجم ازهرا

چو کوکبان آسمان، درّي شدي تو در ميان 
در جلوه بهتر آمده

منتظران حضرتت، مفتخران خدمتت 
معتکفان درگهت، مضطبران غيبتت

محتسبان دولتت، منتصران نصرتت 
همه به عجز و مسکنت، ز حق کنند مسئلت

خداي زود يارسان، ولي يار بي کسان 
صبر زدل برآمده

چو بهر تو روح الامين، ندا نمايد از زمين 
به اهل ارض اجمعين، از اين ندا شود يقين

بروي اهل حق و دين، قائم حق شده مبين 
امر خدا است اين چنين، که شد به وقت خود قرين

زمين کند پر از امان، خوف برد ز مؤمنان 
چه بس مبشّر آمده

شها تو پرده برگشا، رخ مَهَت به ما نما 
تو سيّدي تو سرورا، پادشهي مظفّرا

تو قادري مقتدرا، زحق تو راست لشکرا 
ببين به ما تو ماجري، بشو تو دادگسترا

خلاص کن دوستان، ز شرّ جور دشمنان 
که در کمين درآمده

تو شاه دادگستري، زحق تو عدل آوري 
به طيبه کن يک نظري، برآسمان حيدري

چه آتش پر شرري، زهرا ببين بمضطري 
چه نالهاي آذري، ز ظلم دون کافري

کاش بينَمَت عيان، به ذوالفقار جان سِتان 
شرر به کافر آمده

چو ياد آورم شها، حضرت خيرةُ النساء 
روح روان مصطفي، روان به جان مرتضي

زناله ها واشکها، چه ظلمها و جورها 
ديد زقوم پُر جفا، نالم و گويم اي خدا

دادستان ظالمان رسان،، زود بداد ما رسان 
زغيب خود درآمده

محراب و مسجد نبي، ببين به دست هر دني 
حضرت مرتضي علي، به ظلم گشته مختفي

چگونه حقّ آن وليّ، غصب نموده هر شقي 
چه هتکها که هر دمي، ديد که نيست گفتني

نتوان که داد شرح آن، نه در بنان نه در بيان 
بي حدّ و بي مر آمده

چنانچه فضل مرتضي، يکي ز صد هزارها 
چه بحرها مدادها، ارض سما چو لوحها

اشجارها اقلامها، انس و ملک کُتّابها 
به دوجهان تا منتها، نوشته با دوامها

نتوان شدن بيان آن، محنت او چنين بدان 
به حصر در نيامده

حضرت مجتبي ببين، حجّت حقّ دوّمين 
چه ظلمها زاهل کين، چه هتکها ز هَر لعين

به مسندش شده نشين، مستکبري ز ظالمين 
گر محنتش شود مکين، بر آسمان و بر زمين

عجز آورد ز جهل آن، عرش برين هم نتوان 
گرچه قويتر آمده

من از امام ممتحن، زغربتش کنم سخن 
شَرر زن است و دل شکن، جهان کنم بيت الحزن

آتش زنم به مرد و زن، درهم زنم هر انجمن 
جانم رود اگر زتن، کم است اين جزع زمن

آه ز زَهرِ جان ستان، صد پاره شد جگر از آن 
دو صد چو خنجر آمده

از حضرت خير البشر، صحيح آمد اين خبر 
حَسَن زِ من نور بصر، زروح من باشد ثمر

از زهر کين بيند شَرر، هر ديده بهرش گشت تر 
بينا بود اندر نظر، آرد چو در محشر گذر

کاش شوي شها عيان، کشي تو تيغ از ميان 
که جان به لب در آمده

نظر نمابه کربلا، به حال سبط مصطفي 
بر او شده چه ماجرا، چه محنت و جور و جفا

زاهل کين چه ظلمها، که انبيا و اوليا 
بر اوشدند در عزا، به گريه ها و ناله ها

توئي وليّ ثار آن، به حکم خالق جهان 
کاش به کيفر آمده

دائم شها رثاي تو، به صبح و شامهاي تو 
زنُدبه و نواي تو، زاشک و نالهاي تو

زخون چشمهاي تو، زطول اين عزاي تو 
کاش رسد براي تو، زمصدر خداي تو

اذن که تا شوي عيان، بهر تقاص ظالمان 
به تيغ حيدر آمده

ياد کنم زشاه دين، ميان اهل کفر و کين 
که بُد غريب و بي معين، شد سرنگون ز صدر زين

روي منير بر زمين، آمده قاتل لعين 
به لرزه شد عرش برين، جِنّيان و حورعين

همه به ناله و فغان، به گريه و بسر زنان 
چو شور محشر آمده

ناله کنم زناله اش، يا که زخشکي لَبش 
يا ناله اش به اَلْعَطش، يا که زغش نمودنش

يا که به حال اصغرش، بردن در معرکه اش 
آب طلب نمودنش، تير جواب دادنش

گرفت خون حَلق آن، ريخت به سوي آسمان 
ظلم ز حد سر آمده

همي کشم آه و فغان، همي شوم ناله کنان 
زمرکب و زحال آن، زياد حال آن زنان

صيحه زنان به آسمان، همه زخيمه ها روان 
به مذبح قربانيان، به مقتل شاه جهان

آه و صد آه زآن زنان، مقتل و شمر وهم سِنان 
که بر سنان سر آمده

وا عجبا و چون و چون، عرش نگشت سرنگون 
چرخ نگشت واژگون، مِهر نگشت نيلگون

که شد حسين غرقه خون، وليک هست وعده چون 
تقاص حشر ذو شجون، فرش نگشت بي سکون

چسان توان کنم بيان، ناطقه لال شد از آن 
به هر دل آذر آمده

دارم بسي اشک و اَنين، به حال زين العابدين 
بيمار بود و دل غمين، مهجور بود و مستکين

مقهور بُد ز ظلم و کين، گشتي زسير ظالمين 
با اهل بيت طاهرين، در دست قوم مشرکين

کي بينم اي شه جهان، خون خواهيت زين ظالمان 
از هر که بدتر آمده

به محنت و الم بسي، نديده مثل او کسي 
هر دمي و هر نفسي، زظلم هر دون خسي

نه بهر او دادرسي، نه همدم و هم نفسي 
آه و فغان ز بي کسي، خرابه يا به مجلسي

اي غوث و يار بي کسان، هستي کجا که اَلامان 
ببين چه بر سر آمده

علی بازدید : 16 یکشنبه 21 فروردین 1390 نظرات (0)


ولادت
ولادت حضرت مهدی صاحب الزمان ( ع ) در شب جمعه ، نيمه شعبان سال 255يا 256هجری بود پس از اينکه دو قرن و اندی از هجرت پيامبر ( ص ) گذشت ، و امامت به امام دهم حضرت هادی ( ع ) و امام يازدهم حضرت عسکری ( ع ) رسيد ، کم کم در بين فرمانروايان و دستگاه حکومت جبار ، نگراني هايی پديد آمد . علت آن اخبار و احاديثی بود که در آنها نقل شده بود : از امام حسن عسکری ( ع ) فرزندی  تولد خواهد يافت که تخت و کاخ جباران و ستمگران را واژگون خواهد کرد و عدل و داد را جانشين ظلم و ستم ستمگران خواهد نمود . در احاديثی که بخصوص از پيغمبر ( ص ) رسيده بود ، اين مطلب زياد گفته شده و به گوش زمامداران رسيده بود   در اين زمان يعنی هنگام تولد حضرت مهدی ( ع ) ، معتصم عباسی  ، هشتمين خليفه عباسی   ، که حکومتش از سال 218هجری آغاز شد ، سامرا ، شهر نوساخته را مرکز حکومت عباسی   قرار داد اين انديشه - که ظهور مصلحی پايه های حکومت ستمکاران را متزلزل مي نمايد و بايد از تولد نوزادان جلوگيری کرد ، و حتی مادران بيگناه را کشت ، و يا قابله هايی را پنهانی به خانه ها فرستاد تا از زنان باردار خبر دهند - در تاريخ نظايری دارد . در زمان حضرت ابراهيم ( ع ) نمرود چنين کرد . در زمان حضرت موسی ( ع ) فرعون نيز به همين روش عمل نمود . ولی خدا نخواست . همواره ستمگران مي خواهند مشعل حق را خاموش کنند ، غافل از آنکه ، خداوند نور خود را تمام و کامل مي کند ، اگر چه کافران و ستمگران نخواهند در مورد نوزاد مبارک قدم حضرت امام حسن عسکری ( ع ) نيز داستان تاريخ به گونه ای   شگفت انگيز و معجزه آسا تکرار شد   امام دهم بيست سال - در شهر سامرا - تحت نظر و مراقبت بود ، و سپس امام يازدهم ( ع ) نيز در آنجا زير نظر و نگهبانی حکومت به سر مي برد به هنگامی که ولادت ، اين اختر تابناک ، حضرت مهدی ( ع ) ، نزديک گشت ، و خطر او در نظر جباران قوت گرفت ، در صدد بر آمدند تا از پديد آمدن اين نوزاد جلوگيری کنند ، و اگر پديد آمد و بدين جهان پای  نهاد ، او را از ميان بردارند   بدين علت بود که چگونگی احوال مهدی   ، دوران حمل و سپس تولد او ، همه و همه ، از مردم نهان داشته مي شد ، جز چند تن معدود از نزديکان ، يا شاگردان و اصحاب خاص امام حسن عسکری ( ع ) کسی او را نمي ديد . آنان نيز مهدی  را گاه بگاه مي ديدند ، نه هميشه و به صورت عادی

شيعيان خاص ، مهدی ( ع ) را مشاهده کردند
در مدت 5 يا 4 سال آغاز عمر حضرت مهدی  که پدر بزرگوارش حيات داشت ، شيعيان خاص به حضور حضرت مهدی ( ع) مي رسيدند   از جمله چهل تن به محضر امام يازدهم رسيدند و از امام خواستند تا حجت و امام بعد از خود را به آنها بنماياند تا او را بشناسند ، و امام چنان کرد   آنان پسری را ديدند که بيرون آمد ، همچون پاره ماه ، شبيه به پدر خويش . امام عسکری فرمود : " پس از من ، اين پسر امام شماست ، و خليفه من است در ميان شما ، امراو را اطاعت کنيد ، از گرد رهبری او پراکنده نگرديد ، که هلاک مي شويد و دينتان تباه مي گردد . اين را هم بدانيد که شما او را پس از امروز نخواهيد ديد ، تا اينکه زمانی دراز بگذرد . بنابراين از نايب او ، عثمان بن سعيد ، اطاعت کنيد " . و بدين گونه ، امام يازدهم ، ضمن تصريح به واقع شدن غيبت کبری ، امام مهدی را به جماعت شيعيان معرفی فرمود ، و استمرار سلسله ولايت را اعلام داشت .يکی  از متفکران و فيلسوفان قرن سوم هجری که به حضور امام رسيده است ، ابو سهل نوبختی مي باشد باری ، حضرت مهدی ( ع ) پنهان مي زيست تا پدر بزرگوارش حضرت امام حسن عسکری   در روز هشتم ماه ربيع الاول سال 260هجری ديده از جهان فرو بست . در اين روز بنا به سنت اسلامی ، مي بايست حضرت مهدی بر پيکر مقدس پدر بزرگوار خود نماز گزارد ، تا خلفای ستمگر عباسی جريان امامت را نتوانند تمام شده اعلام کنند ، و يا بد خواهان آن را از مسير اصلی منحرف کنند ، و وراثت معنوی  و رسالت اسلامی و ولايت دينی را به دست ديگران سپارند . بدين سان ، مردم ديدند کودکی همچون خورشيد تابان با شکوه هر چه تمامتر از سرای امام بيرون آمد ، و جعفر کذاب عموی خود را که آماده نماز گزاردن بر پيکر امام بود به کناری زد ، و بر بدن مطهر پدر نماز گزارد


صورت و سيرت مهدی ع
چهره و شمايل حضرت مهدی ( ع ) را راويان حديث شيعی و سنی چنين نوشته اند چهره اش گندمگون ، ابروانی هلالی و کشيده ، چشمانش سياه و درشت و جذاب ، شانه اش پهن ، دندانهايش براق و گشاد ، بيني اش کشيده و زيبا، پيشاني اش بلند و تابنده . استخوان بندي اش استوار و صخره سان ، دستان و انگشتهايش درشت .گونه هايش کم گوشت و اندکی متمايل به زردی  - که از بيداری شب عارض شده -بر گونه راستش خالی مشکين . عضلاتش پيچيده و محکم ، موی سرش بر لاله گوش ريخته ، اندامش متناسب و زيبا ، هياتش خوش منظر و رباينده ، رخساره اش در هاله ای از شرم بزرگوارانه و شکوهمند غرق . قيافه اش از حشمت و شکوه رهبری سرشار .نگاهش دگرگون کننده ، خروشش درياسان ، و فريادش همه گير " .حضرت مهدی صاحب علم و حکمت بسيار است و دارنده ذخاير پيامبران است . وی   نهمين امام است از نسل امام حسين ( ع ) اکنون از نظرها غايب است . ولی مطلق و خاتم اولياء و وصی اوصياء و قائد جهانی و انقلابی  اکبر است . چون ظاهر شود ، به کعبه تکيه کند ، و پرچم پيامبر ( ص ) را در دست گيرد و دين خدا را زنده و احکام خدا را در سراسر گيتی جاری کند . و جهان را پر از عدل و داد و مهربانی کند .حضرت مهدی ( ع ) در برابر خداوند و جلال خداوند فروتن است . خدا و عظمت خدا در وجود او متجلی است و همه هستی او را فراگرفته است . مهدی ( ع ) عادل است و خجسته و پاکيزه . ذره ای از حق را فرو نگذارد . خداوند دين اسلام را به دست او عزيز گرداند . در حکومت او ، به احدی ناراحتی نرسد مگر آنجا که حد خدايی جاری گردد .مهدی ( ع ) حق هر حقداری را بگيرد و به او بدهد . حتی  اگر حق کسی زير دندان ديگری   باشد ، از زير دندان انسان بسيار متجاوز و غاصب بيرون کشد و به صاحب حق باز گرداند . به هنگام حکومت مهدی ( ع ) حکومت جباران و مستکبران ، و نفوذ سياسی   منافقان و خائنان ، نابود گردد . شهر مکه - قبله مسلمين - مرکز حکومت انقلابی مهدی   شود . نخستين افراد قيام او ، در آن شهر گرد آيند و در آنجا به او بپيوندند ...برخی به او بگروند ، با ديگران جنگ کند ، و هيچ صاحب قدرتی و صاحب مرامی   ، باقی   نماند و ديگر هيچ سياستی و حکومتی ، جز حکومت حقه و سياست عادله قرآنی   ، در جهان جريان نيابد . آری ، چون مهدی ( ع ) قيام کند زمينی  نماند ، مگر آنکه در آنجا گلبانگ محمدی : اشهد ان لا اله الا الله ، و اشهد ان محمدا رسول الله ، بلند گردد .در زمان حکومت مهدی ( ع ) به همه مردم ، حکمت و علم بياموزند ، تا آنجا که زنان در خانه ها با کتاب خدا و سنت پيامبر ( ص ) قضاوت کنند . در آن روزگار ، قدرت عقلی توده ها تمرکز يابد . مهدی ( ع ) با تاييد الهی   ، خردهای مردمان را به کمال رساند و فرزانگی  در همگان پديد آورد ... .مهدی ( ع ) فرياد رسی است که خداوند او را بفرستد تا به فرياد مردم عالم برسد .در روزگار او همگان به رفاه و آسايش و وفور نعمتی  بيمانند دست يابند . حتی   چهارپايان فراوان گردند و با ديگر جانوران ، خوش و آسوده باشند . زمين گياهان بسيار روياند آب نهرها فراوان شود ، گنجها و دفينه های  زمين و ديگر معادن استخراج گردد . در زمان مهدی ( ع ) آتش فتنه ها و آشوبها بيفسرد ، رسم ستم و شبيخون و غارتگری برافتد و جنگها از ميان برود .در جهان جای ويرانی نماند ، مگر آنکه مهدی ( ع ) آنجا را آباد سازد .در قضاوتها و احکام مهدی ( ع ) و در حکومت وی ، سر سوزنی  ظلم و بيداد بر کسی نرود و رنجی بر دلی ننشيند .مهدی ، عدالت را ، همچنان که سرما و گرما وارد خانه ها شود ، وارد خانه های مردمان کند و دادگری او همه جا را بگيرد .

شمشير حضرت مهدی ع شمشير مهدی ، سيف الله و سيف الله المنتقم است . شمشيری است خدائی   ،شمشيری است انتقام گيرنده از ستمگران و مستکبران . شمشير مهدی شمشير انتقام از همه جانيان در طول تاريخ است . درندگان متمدن آدمکش را مي کشد ، اما بر سر ضعيفان و مستضعفان رحمت مي بارد و آنها را مي نوازد .
روزگار موعظه و نصيحت در زمان او ديگر نيست . پيامبران و امامان و اولياء حق آمدند و آنچه لازمه پند دادن بود بجای آوردند . بسياری  از مردم نشنيدند و راه باطل خود را رفتند و حتی اولياء حق را زهر خوراندند و کشتند . اما در زمان حضرت مهدی   بايد از آنها انتقام گرفته شود . مهدی ع   آن قدر از ستمگران را بکشد که بعضی گويند : اين مرد از آل محمد ص نيست . اما او از آل محمد ( ص ) است يعنی از آل حق ، آل عدالت ، آل عصمت و آل انسانيت است . از روايات شگفت انگيزی که در مورد حضرت مهدی ع   آمده است ، خبری است که از حضرت امام محمد باقر ع نقل شده و مربوط است به 1290 سال قبل . در اين روايت
حضرت باقر   ع   مي گويند : " مهدی ، بر مرکبهای پر صدايی ، که آتش و نور در آنها تعبيه شده است ، سوار مي شود و به آسمانها ، همه آسمانها سفر مي کند " . و نيز در روايت امام محمد باقر   ع   گفته شده است که بيشتر آسمانها ، آباد و محل سکونت است . البته اين آسمان شناسی اسلامی ، که از مکتب ائمه طاهرين   ع استفاده مي شود ، ربطی به آسمان شناسی يونانی و هيئت بطلميوسی ندارد ... و هر چه در آسمان شناسی يونانی ، محدود بودن فلک ها و آسمانها و ستارگان مطرح است ، در آسمان شناسی اسلامی ، سخن از وسعت و ابعاد بزرگ است و ستارگان بيشمار و قمرها و منظومه های فراوان . و گفتن چنين مطالبی از طرف پيامبر اکرم   ص و امام باقر ع جز از راه ارتباط با عالم غيب و علم خدائی امکان نداشته است

علی بازدید : 17 یکشنبه 21 فروردین 1390 نظرات (0)
زمان ظهور 

مصاحبه تلفنی با حجت الاسلام حاجتی
(امام جمعه موقت اهواز)

 
آیا بشارت بسیار نزدیک بودن ظهور توسط آیت الله بهجت ، نوعی وقت تعین کردن است؟ 
خیر، این حقیر خودم در محضر حضرت آیت الله بهجت رسیدم که بعد ازظهر یکی از روزهای تابستان بود و از ایشون سوال کردم که مطالبی رو از شما نقل می کنند، فرمودند چه مطالبی را؟ عرض کردم پیرامون بحث ظهور ، فرمود چه نقل می کنند؟ (این را اولین باره دارم رسمی عرض می کنم به شما البته شاید توی بعضی از سخنرانی ها م بوده باشه) گفتم نسبت به نزدیکی ظهور از شما مطالبی رو نقل می کنند فرمودند که ظهور بسیار نزدیکه مجددا تاکید فرمودند بسیار بسیار نزدیکه عرض کردم خیلی از علائم و وقایع رخ نداده ، فرمودند که برای خداوند سبحان ، خداوند متعال کاری ندارد که همه علائم و واقایع رو در یک شب جمع بکند و راه رو برای ظهور حجتش حجت حق فراهم آورد و هموار کند.این به معنای تعیین زمان ظهور نبوده ، اشاره به نزدیکی ظهور است و تعیین وقت نشده ، انهم يرونه بعيدا و نراه قريبا توضیحاتیکه پیرامون سید خراسانی داده شده بسیار مشخصه و واضح ، همان توضیحات برای اینکه در زمان خودش سید خراسانی شناخته بشود کاملا کفایت می کند. اونجایی هم که از سفیانی صحبت شده تنها از شخص سفیانی صحبت نشده ، از شخصیت و جریانی که سفیانی رهبری اون رو
به عهده داره صحبت شده که سفیانی یک شخص است، من از حضرت آیت الله بهجت سوال کردم که ایشون فرمودند سفیانی یک شخص است ، شخصیت نیست بلکه یک نفر مشخص است ولی با همان عقاید ابوسفیانی ، همان عقاید جاهلیت ، یک جریان الحادی مانع حق و معارض با جریان مهدویت و تفکر مهدوی . . .

(این مطلب را بصورت کامل در وبلاگ آخرالزمان و ظهور موعود-ردیف۱۷پیوندها-مطالعه فرمایید)

علی بازدید : 18 یکشنبه 21 فروردین 1390 نظرات (0)



به گزارش فارس ، مسئول موسسه فرهنگی موعود عصر (عج) گفت: طبق گفته اکثر محققان از یک هزار

و 200 نشانه‌ آخرالزمان تنها پنج نشانه باقی مانده است. 

اسماعیل شفیعی سروستانی دوشنبه شب در همایش آخرالزمان که در دانشگاه بین‌المللی امام خمینی (ره)

برگزار شد، اظهار داشت: در شرایطی که امروز همه مردم جهان به سر می‌برند، هیچ سوالی جدی‌تر از

این نیست که آیا آخرالزمانی که همه ملل در هر گروه و مذهبی از آن می گویند مصداقش امروز است...


وی ادامه داد: با وجود اینکه گوش‌های زیادی در جهان برای شنیدن در خصوص این موضوع آماده

استولی ما از آن زیاد سخن نمی‌گوییم برای نمونه در دانشگاهی مانند دانشگاه بین‌المللی که به نام امام

خمینی (ره) مزین است و در شهری مانند قزوین که شهری با سابقه فرهنگی است و در نقطه مرکزی ایران

واقع شده است دو واحد درس اختیاری در خصوص آخرالزمان، فرجام‌شناسی وجود ندارد.


مسئول موسسه فرهنگی موعود عصر (عج) اضافه کرد: این جای تأمل دارد که چرا موضوعی که در جهان

امروز در رأس همه مباحث جدی است ذهن جوانترین گروه اجتماعی در این جامعه درگیر آن نیست و این

مبحث بزرگ است و چگونه چشم‌ها از روی موضوعی به این مهمی و بزرگی چرخیده و متوجه آن نیست.



*تدریس رشته آخرالزمان شناسی در 257 دانشگاه در آمریکا

وی افزود: 130 سال است که در دانشگاه‌های وابسته به کلیسای کاتولیک در رشته آخرالزمان‌شناسی

فارغ‌التحصیل دارند و در ایالات متحده آمریکا بیش از 257 کالج و دانشگاه در این رشته وجود دارد و اگر

این موضوع مهمی نیست چرا باید در سرزمینی که گاهی گمان می‌کنیم عاری از مذهب است، این تعداد

دانشگاه و کالج در رابطه با این رشته وجود داشته باشد.

شفیعی سروستانی عنوان داشت: بسیاری از دانشگاه‌ها در ایران در رشته‌های هنری، سینمایی، کارگردانی

و بازیگری مشغول به آموزش هستند.وی اعلام کرد: بسیاری از برنامه‌های رسانه‌های این سرزمین توسط

همین بازیگران که بسیاری مانند دلقک‌ها فقط بالا و پایین می‌پرند و به اسم تهیه‌کنندگی و کارگردانی و

سناریست، حد و اندازه سناریو آنها از چارچنگولی بالا نمی‌رود، هزاران ساعت شب و روز را به

بیهوده‌گویی در مباحث مبتذل و حیات مردم عام کوچه و بازار را به خود مشغول می‌کنند.



*فیلمی در کشور ما با موضوع آخرالزمان ساخته نشده است.

این محقق در زمینه مهدویت عنوان داشت: این در حالی است که در آن سوی دریای مدیترانه در دهه 90

بیش از 60 درصد پرفروش‌ترین فیلم‌های هالیوود در خصوص آخرالزمان است و آیا ساخت فیلم‌هایی با چنین موضوعاتی برای سرگرم کردن مردم است.

وی ادامه داد: ولی ما در کشورمان فیلمی با این موضوع و مفهوم نداریم و نسبت به این موضوع غفلت کرده‌ایم در حالی که ذهن‌ها درگیر این موضوع است.

شفیعی سروستانی با اشاره به نگاه عام مردم به آخرالزمان توضیح داد: مردم ما زمانی که گرانی، سختی

معیشت و بیماری در زندگیشان پدیدار می‌شود، زمانی که دچار خشکسالی می‌شوند می‌گویند آخرالزمان است، یعنی آخرالزمان را چیزی مساوی با بلا، آفت و بحران می‌شناسند.



* آخرالزمان تعداد حوادث افزایش و زمان آنها به هم نزدیک می‌شود.

وی افزود: ولی آیا آخرالزمان به معنای بحران است، آخرالزمان به معنای بحران، جنگ و آفت نیست،

آخرالزمان قسمت واپسین از دورانی است که به قیامت پیوندد و از نظر ما آخرالزمان از زمان مبعوث شدن پیامبر آغاز و به ظهور موعود و سپس قیامت می‌انجامد.

مسئول «موسسه فرهنگی موعود» یادآور شد: پیامبر (ص) فرموده‌اند برگزیده شدم در حالی که میان من و


قیامت فاصله نیست، همان سان که میان دو انگشت فاصله است اما از آنجا که در این ظرف زمانی حوادث


بزرگ نزدیک به هم روی می‌دهد مردم عادت کرده و آخرالزمان را مساوی با بحران می‌شناسند.


وی اضافه کرد: پیامبر فرموده‌اند که نشانه‌هایی در آخرالزمان وجود دارد که مانند دانه‌های تسبیح یکی یکی

می‌افتد و به آخرین دانه یعنی ظهور می‌انجامد و هرچه زمان ظهور نزدیک باشد بر تعداد حوادث افزوده می‌شود.



* 7 هزار روایت در خصوص آخرالزمان وجود دارد.

شفیعی سروستانی توضیح داد: در میان همه ملل یعنی صاحبان ادیان آسمانی وجه مشترک ابتدا توحید و

سپس موعودگرایی و بلاخره قیامت است و در همه ادیان حجم زیادی از روایات به موضوع موعود اختصاص دارد.


وی اعلام کرد: حجم روایات آمده از 14 معصوم در خصوص آخرالزمان و نشانه‌های ظهور بسیار زیاد

است به طوری که 7 هزار روایت راجع به این موضوع داریم و در خصوص نماز و روزه این تعداد روایت نداریم.


مسئول موسسه فرهنگی موعود عصر (عج) خاطر‌نشان ساخت: این تعداد روایت نشان از اهمیت موضوع

دارد و بخش عمده‌ای از روایات آخرالزمان توسط پیامبر و در نخستین روزهای بعثت بیان شده است.


وی با اشاره به کارکردهای علائم و نشانه‌های ظهور بیان داشت: این نشانه‌ها و علائم موقعیت بشر را در

تاریخ معین می‌کند و مردم می‌دانند که در چه فاصله‌ای از ظهور قیامت قرار گرفتند همچنین هشدار و تذکر،

آمادگی یافتن، جلوگیری از یأس و ناامیدی، شناسایی دوست و دشمن از کارکردهای نشانه‌های ظهور است.


شفیعی سروستانی عنوان داشت: ما همواره در تحلیل شرایط دچار مشکل می‌شویم و با تحلیل غلط

موضع‌گیری کرده و گاهی با دوست با تصور دشمن بودن درگیر و گاهی با دشمن به تصور دوست بودن

ارتباط دوستی برقرار می‌کنیم که این نشانه‌ها موجب می‌شود تا دوست را از دشمن بشناسیم.



*از 1200 نشانه‌ آخرالزمان تنها 5 نشانه باقی مانده است

این محقق در زمینه مهدویت به حوادث آخرالزمان اشاره کرد و گفت: در آخرالزمان حوادث مختلفی روی

می‌دهد و پیامبر نیز فرموده‌اند به ناگزیر فتنه‌ای پدید خواهد آمد که هر گاه در نقطه‌ای آرامش پیدا کند، در

نقطه دیگری ناآرامی شروع می‌شود و این چنین ادامه می‌یابد تا وقتی که منادی آسمان بانگ برآورد که

امیر شما مهدی است.

وی اضافه کرد: یکی از مشخصات فتنه این است که فتنه کور است یعنی اجازه تشخیص نمی‌دهد تا جایی که

همه در تشخیص حق و باطل دچار تردید می‌شوند و حتی خواص نیز نمی‌توانند حق و باطل را تشخیص دهند؛

بنابراین تأکید شده است که مواظب باشید که خود را از دست نداده و نابود نشوید.


شفیعی سروستانی یادآور شد: پیامبر فرموده‌اند «شما را به هفت فتنه بیم می‌دهم که بعد از من روی

می‌دهد، فتنه‌ای از مدینه، فتنه‌ای از مکه، فتنه‌ای از یمن، فتنه‌ای از شام، فتنه‌ای از شرق، فتنه‌ای از غرب و فتنه آخر فتنه سفیانی است».


وی تصریح کرد: از بیش از یک‌ هزار و 200 نشانه آخرالزمان که در روایات از آن سخن گفته شده طبق

گفته همه محققان تمام نشانه‌ها رخ داده و فقط پنج نشانه باقی مانده است که اولین آن «فتنه سفیانی» است.



*خروج سفیانی از سوریه برای کشتار شیعیان

مسئول موسسه فرهنگی موعود عصر (عج) ادامه داد: در روایات آمده است سفیانی با حمایت

صهیونیست‌ها و غربی‌‌ها در سوریه کودتا می‌کند و سپس یک گروه در سوریه به نام بنی‌کلب از او حمایت

می‌کنند و امروز بنی‌کلب جماعتی هستند که بخشی از آنها در ارتش اسرائیل، بخشی در سوریه و بخشی در لبنان زندگی می‌کنند.


وی اضافه کرد: سفیانی جنگی در ترکیه و عراق راه ‌می‌اندازد و شروع به کشتن شیعیان می‌کند و به کوف

ه می‌رسد و در کوفه بزرگترین اتفاق رخ می‌دهد و چنان شیعیان را می‌کشند به نحوی که همسایه به

همسایه رحم نمی‌کند و برای گرفتن پول همسایه خود را شیعه معرفی می‌کند.شفیعی سروستانی یادآور شد: امروز جهان استکبار علیه شیعه به میدان آمده و شیعیان غافل هستند.


وی تصریح کرد: زمانی که درگیری از شام به کوفه می‌رسد از کنار شهر قزوین لشگر سید خراسانی حرکت

می‌کند و از منطقه مرکزی ایران عبور کرده و به کوفه می‌رود و در روایات آمده که اگر لشگر خراسانی را

یافتید با او همراه شوید از یمن نیز سید یمانی به سوی کوفه می‌آید.


*پیوستن یک میلیون ایرانی در نخستین روز ظهور امام زمان (عج)


مسئول موسسه فرهنگی موعود عصر (عج) اظهار داشت: فرمانده اصلی سپاه خراسانی «شعیب‌بن صالح» است و امروز در طالقان قبری به این نام است که مردم برای زیارت او می‌روند و وزیران، مشاوران و

سرداران اصلی امام زمان (عج) همه ایرانی هستند و در روز اول یک میلیون ایرانی به امام می‌پیوندند.


وی افزود: بیان شده که ظهور در سال‌های پر از جنگ رخ می‌دهد و در قرن بیستم 100 میلون نفر در

جنگ‌های مختلف کشته شدند و هزینه نظامی جهان امروز 900 میلیارد تا یک ترلیون دلار سال است و

هزینه جنگ در جهان 2 میلیون دلار در دقیقه است که اگر 18 روز جنگ متوقف شود سوء تغذیه از کل جهان رفع می‌شود.


شفیعی سروستانی اعلام کرد: هزینه ارتش آمریکا در هر روز یک میلیارد و 250 میلیون دلار است و به

خاطر اورانیوم مصرف شده در سلاح‌های غیرمتعارف در عراق مردم عراق به بیماری‌های مهلک دچار

شدند و 4 هزار و 468 سال دیگر تاثیرات اورانیوم از عراق از بین می‌رود.



*طبق تحقیقات موساد و سیا آیت‌الله خامنه‌ای سید خراسانی است.

مسئول موسسه فرهنگی موعود عصر (عج) گفت: دشمنان خود را برای مقابله آماده کرده‌اند ولی ما غفلت

کردیم، در زمان ریاست جمهوری بوش زیر نظر رئیس جمهور، کمیسیونی برای شناسایی امام زمان شکل گرفت.


وی تأکید کرد: 20 روز قبل موساد و سیا اعلام کردند به دنبال امام زمان هستند و اعلام نیز کرده بودند شاید

سید خراسانی آیت‌الله خامنه‌ای باشد زیرا در جوانی در خراسان بوده است و سید یمانی نیز سید حسن نصرالله باشد زیر در کودکی در یمن بوده است.


شفیعی سروستانی اضافه کرد: مطالعات آنها در خصوص آخرالزمان صدها برابر ماست ولی دانشگاه‌های

ما در این زمینه تعطیل هستند و آنها از واقعه ظهور نگران هستند ولی ما غفلت می‌کنیم.


*وجود یک میلیارد نفر گرسنه و 45 میلیون مبتلا به ایدز نشانه‌ای از آخرالزمان

وی با اشاره به نشانه‌ها و حوادث آخرالزمان بیان داشت: خشکسالی، زلزله، قحطی و گرسنگی از

نشانه‌های آخرالزمان است به طوری که در سال 2009 یک میلیارد نفر در دنیا گرسنه هستند هر سال نیز

یک هزار زلزله متوسط، 18 زلزله بزرگ و یک زلزله عظیم کره زمین را می‌لرزاند.


مسئول موسسه فرهنگی موعود عصر (عج) ادامه داد: بی‌تقوایی و رواج فحشا و بیماری‌های مختلف

نشانه دیگری است به طوری که در حال حاضر 45 میلیون نفر در دنیا مبتلا به ایدز هستند و هر سال 5

میلیون نفر به این تعداد اضافه می‌شود که 5 میلیون و 200 هزار نفر کودک هستند و نیمی را نیز از این

جمعیت زنان تشکیل می‌دهند و در کشور ما نیز 60 هزار نفر مبتلا به ایدز هستند که تاکنون 2 هزار و 121 نفر جان باختند.



وی افزود: شیوع ایدز از طریق رابطه جنسی، همجنس‌بازی و افزایش فساد از مسائلی است که در آخرالزمان دیده می‌شود.

*حکومت سلمان فارسی در ایران در زمان ظهور امام زمان (عج)

شفیعی سروستانی در ادامه با اشاره به تکالیف مومنان در زمان غیبت توضیح داد: یکی از تکالیف مومنان

در زمان غیبت پیدا کردن معرفت و شناخت نسبت به امام است به طوری که در روایات آمده کسی که امام زمانش را نشناسد و بمیرد به مرگ جاهلیت از دنیا رفته است.


وی اضافه کرد: تمسک به دین و صبر و شکیبایی و انتظار فرج و دعا از دیگر کارهایی است که در زمان

غیبت باید صورت گیرد تا امام زمان (عج) ظهور کند و خداوند بزرگترین مسئولیت تاریخ را به حضرت

مهدی (عج) بزرگترین مرد خود گذاشته است تا برای تحقق عدالت ظهور کند.


این محقق در زمینه مهدویت خاطر‌نشان ساخت: ما باید برای رهایی از فتنه‌ها معرفت خود را افزایش داده و

هوشیار باشیم تا امام زمان حکومت خود در زمین برپا دارد و در آن زمان امام حسین (ع)، اصحاب کهف،

سلمان فارسی به این امام خواهند پیوست و فقط امام حسین (ع) 300 سال بر روی زمین خلافت خواهد کرد.

وی اعلام کرد: با تشکیل حکومت، سلمان فارسی در ایران حاکم خواهد شد و حکومت امام زمان در کوفه شکل می‌گیرد.
علی بازدید : 20 یکشنبه 21 فروردین 1390 نظرات (0)

كنيههاى آن حضرت عبارتند از: ابوالقاسم (هم كنيه پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم))، ابوعبداللّه، اباصالح كه مرحوم نورى ابو ابراهيم، ابوالحسن و ابوتراب را نيز از كنيههاى ايشان شمرده است.

در اينجا به ذكر پارهاى عناوين و صفات كه در ضمن زيارتهاى مختلفه و ادعيه مربوط به حضرت مهدى (عليه السلام) مورد تصريح قرار گرفته است اشاره داريم، با اين اميد كه دقّت و تأمّلى در آنها، ما را با شئونات مختلفه آن بزرگوار آشنا ساخته و مقاماتى را كه غالباً از لسان معصومين(عليهم السلام) در ضمن اين دعاها و زيارتها براى امام دوازدهم(عليه السلام)بر شمرده شده براىمان روشنتر سازد.

قابل ذكر اينكه تمام اين عناوين و اوصاف بطور خاص در مورد حضرت مهدى(عليه السلام)وارد گرديده، اگرچه بسيارى از آنها در مورد ساير امامان بزرگوار اسلام(عليهم السلام)نيز مىتواند مصداق داشته باشد.

ديگر اينكه، آنچه ذكر مىشود نه به ادّعاى اسم يا لقب آن حضرت، بلكه به عنوان بهرهورى از تعابير موجود در نصوص زيارت و دعاست، اعم از اينكه واژهاى مفرد يا جملهاى توصيفى باشد.

بقيّة اللّه: باقيمانده خدا در زمين.

خليفة اللّه: جانشين خدا در ميان خلايق.

وجه اللّه: مظهر جمال وجلال خدا، سمت و سوى الهى كه اولياى حق رو به او دارند.

باب اللّه: دروازه همه معارف الهى، درى كه خدا جويان براى ورود به ساحت قدس الهى، قصدش مىكنند.

داعى اللّه: دعوت كننده الهى، فرا خواننده مردم به سوى خدا، منادى راستين هدايت الى اللّه.

سبيل اللّه: راه خدا، كه هركس سلوكش را جز در راستاى آن قرار دهد سر انجامى جز هلاكت نخواهد داشت.

ولى اللّه: سر سپرده به ولايت خدا و حامل ولايت الهى، دوست خدا.

حجة اللّه: حجّت خدا، برهان پروردگار، آن كس كه براى هدايتِ در دنيا، و حسابِ در آخرت به او احتجاج مىكنند.

نور اللّه: نور خاموشى ناپذير خدا، ظاهر كننده همه معارف و حقايق توحيدى، مايه هدايت رهجويان.

عين اللّه: ديده بيدار خدا در ميان خلق، ديدبان هستى، چشم خدا در مراقبت كردار بندگان.

سلالة النّبوّة: فرزند نبوّت، باقيمانده نسل پيامبران.

خاتم الاوصياء: پايان بخش سلسله امامت، آخرين جانشين پيامبر (صلى الله عليه وآله وسلم).

علم الهدى: پرچم هدايت، رايت هميشه افراشته در راه اللّه، نشان مسير حقيقت.

سفينة النّجاة: كشتى نجات، وسيله رهايى از غرقاب ضلالت، سفينه رستگارى.

عين الحيوة: چشمه زندگى، منبع حيات حقيقى.

القائم المنتظر: قيام كننده مورد انتظار، انقلابى بىنظيرى كه همه صالحان چشم انتظار قيام جهانى اويند.

العدل المشتهر: عدالت مشهور، تحقق بخش عدالت موعود.

السيف الشاهر: شمشير كشيده حق، شمشير از نيام بر آمده در اقامه عدل و داد.

القمر الزّاهر: ماه درخشان، ماهتاب دلفروز شبهاى سياه فتنه و جور.

شمس الظلاّم: خورشيد آسمان هستى ظلمت گرفتگان، مهر تابنده در ظلمات زمين.

ربيع الأنام: بهار مردمان، سر فصل شكوفايى انسان، فصل اعتدال خلايق.

نضرة الأيّام: طراوت روزگار، شادابى زمان، سرّ سرسبزى دوباره تاريخ.

الدين المأثور: تجسّم دين، تجسيد آيين بر جاى مانده از آثار پيامبران، خودِ دين، كيان آيين، روح مذهب.

الكتاب المسطور: قرآن مجسّم، كتاب نوشته شده با قلم تكوين، معجزه پيامبر در هيئت بشرى.

صاحب الأمر: دارنده ولايت امر الهى، صاحب فرمان و اختياردار شريعت.

صاحب الزمان: اختيار دارِ زمانه، فرمانده كل هستى به اذن حق.

مطهّر الأرض: تطهير كننده زمين كه مسجد خداست، از بين برنده پليدى و ناپاكى از بسيط خاك.

ناشر العدل: برپا دارنده عدالت، بر افرازنده پرچم عدل و داد در سراسر گيتى.

مهدى الامم: هدايتگر همه امّتها، راه يافته راهنماى همه طوايف بشريت.

جامع الكَلِم: گردآورنده همه كلمهها بر اساس كلمه توحيد، وحدت بخش همه صفها.

ناصر حق اللّه: ياريگر حقِ خدا، ياورِ حقيقت.

دليل ارادة اللّه: راهنماى مردم به سوى مقاصد الهى، راه بلد و راهبر انسانها در راستاى اراده خداوند.

الثائر بأمر اللّه: قيام كننده به دستور الهى، بر انگيخته به فرمان پروردگار، شورنده بر غير خدا به امر خدا.

محيى المؤمنين: احياگر مؤمنان، حياتبخش دلهاى اهل ايمان.

مبير الكافرين: نابود كننده كافران، درهم شكننده كاخ كفر، هلاك كننده كفار.

معزّ المؤمنين: عزّت بخش مؤمنان، ارزش دهنده اهل ايمان.

مذلّ الكافرين: خوار كننده كافران، درهم شكننده جبروتِ كفر پيشگان.

منجى المستضعفين: نجات دهنده مستضعفان، رهايى بخش استضعاف كشيدگان.

سيف اللّه الّذى لاينبو: شمشير قهر خدا كه كندى نپذيرد.

ميثاق اللّه الّذى أخذه: پيمان بندگى خدا كه از بندگان گرفته شده.

مدار الدهر: مدار روزگار، محور گردونه وجود، مركز پيدايش زمان.

ناموس العصر: نگهدارنده زمان، كيان هستى دوران.

كلمة اللّه التامه: كلمه تامّه خداوند، حجّت بالغه الهى.

تالى كتاب اللّه: تلاوت كننده كتاب خدا، قارى آيات كريمه قرآن.

وعداللّه الّذى ضمنه: وعده ضمانت شده خدا، پيمان تخلّف ناپذير الهى.

رحمة اللّه الواسعة: رحمت بىپايان خدا، لطف و رحمت بىكرانه پروردگار رحمت گسترده حق.

حافظ اسرار رب العالمين: نگهبان اسرار پروردگار، حافظ رازهاى ربوبى.

معدن العلوم النبويّه: گنجينه دانشهاى پيامبرى ـ خزانه معارف نبوى.

نظام الدين: نظام بخش دين.

يعسوب المتقين: پيشواى متقين.

معزّ الاولياء: عزت بخش ياران.

مذلّ الأعداء: خوار كننده دشمنان.

وارث الانبياء: ميراث بر پيامبران.

نور ابصار الورى: نور ديدگان خلايق.

الوتر الموتور: خونخواه شهيدان.

كاشف البلوى: بر طرف كننده بلاها.

المعد لقطع دابر الظلمه: مهيّا شده براى ريشه كن كردن ظالمان.

المنتظر لاقامة الأمت و العوج: مورد انتظار براى از بين بردن كژيها و نادرستىها.

المترجى لازالة الجور و العدوان: مورد آرزو براى بر طرف كردن ستم و تجاوز.

المدّخّر لتجديد الفرائض و السنن: ذخيره شده براى تجديد واجبات و سنن الهى.

المؤمّل لاِحياء الكتاب وحدوده: مورد اميد براى زنده ساختن دوباره قرآن و حدود آن.

جامع الكلمة على التقوى: گرد آورنده مردم بر اساس تقوى.

السبب المتصل بين الأرض و السماء: واسطه بين آسمان و زمين، كانال رحمت حق بر خلق.

صاحب يوم الفتح و ناشرراية الهدى: صاحب روز پيروزى و بر افرازنده پرچم هدايت.

مؤلف شمل الصلاح و الرضا: الفت دهنده دلها بر اساس رضايت و درستكارى.

الطالب بدم المقتول بكربلا: خونخواه شهيد كربلا.

المنصور على من اعتدى عليه وافترى: يارى شده عليه دشمنان وافترا زنندگان.

المضطرّ الّذى يجاب اذا دعى: پريشان و درماندهاى كه چون دعا كند دعايش مستجاب شود.

علی بازدید : 18 یکشنبه 21 فروردین 1390 نظرات (0)
 

آيا قيام امام مهدى عليه السلام مسلحانه است ؟

 

امام قائم (عج ) همچون پيامبر اسلام صلى اللّه عليه و آله و سلم نخست اعلان دعوت مى كند و در آغاز ظهور، پيامش را به جهانيان مى رساند، در اين ميان عده اى دعوتش را مى پذيرند ولى عده اى ديگر كارشكنى و توطئه گرى كرده و به مخالفت برمى خيزند، امام عليه السلام در برابر اينها قيام مسلحانه مى كند.
در حديثى امام جواد عليه السلام فرمود:
((وقتى كه 313 نفر ياران خاص امام قائم (عج ) به خدمتش در مكه رسيدند، حضرت دعوتش را به جهانيان آشكار مى سازد (يعنى ظهور مى كند) و وقتى كه اين تعداد به 000/10 نفر رسيد، به اذن خداوند متعال قيام مسلحانه مى كند (خروج مى نمايد).))

علی بازدید : 17 یکشنبه 21 فروردین 1390 نظرات (0)
كه قائم از اهل بيت مرا درك كنند و اقتداى به آن حضرت مى كنند (فرمانبردارى ) پيش از قيامش ، دوستان او را دوست مى دارند و با دشمنانش دشمن اند و از آنها تبرا مى جويند و ائمه معصومين قبل از آن حضرت را دوست مى دارند. اينان رفقاى من و دوستان من و بهترين افراد امت من در نزد من بلكه بهترين مخلوقات خداوند براى من هستند (گوارا باد بر صاحبان اين نعمت (ولايت ) ).
حذيفه مى گويد: ديدم رسول معظم اسلام صلى الله عليه و آله پرده كعبه را گرفته و گريه مى كند. عرض كردم يا رسول الله ! چه چيز شما را به گريه آورده است ؟

اى حذيفه ! دنيا از بين رفته يا مثل اينكه تو در اين دنيا نبودى . عرض كردم پدر و مادرم به قربانت باد! آيا علائمى هست كه دال بر وقوع چنين وضعى در دنيا باشد؟ فرمودند: آرى - اى حذيفه ! - مطالبى كه مى گويم به قلبت بسپار و با چشمت ببين و با انگشتانت شماره كن :
1. وقتى كه امت من نماز را ضايع كنند.
2. از شهوات پيروى كنند.
3. خيانت در ميان مردم زياد شود.
4. امانت و امانتدارى كم شود.
5. مشروبات الكلى بنوشند.
6. فضا تاريك شود (ممكن است به خاطر آلودگى فضا به معصيت يا دود ناشى از بنزين و غيره باشد).
7. به واسطه خشكسالى ، آب قناتها و چاهها كم مى شود - كما اينكه الان شده است -.
8. آسمان و اين فضاى لايتناهى غبارآلود شود (ممكن است كنايه از ظلمهاى جهانى باشد مانند جنگهاى جهانى از قبيل دو جنگ اول و دوم و جنگهاى پراكنده ).
9. امنيت از راههاى زمينى و هوايى برداشته شود (نظير هواپيما ربايى ، آدم دزدى ).
10. و مردم همديگر را سب و لعن كنند.
11. خانواده ها در دامن فساد سقوط كنند (مانند بى حجابى ، رقاصى ، قمار و غيره ).
12. مردم در زندگى گرفتار تجملات و مدپرستى شوند و سرانجام قناعت و ميانه روى متروك گردد.
13. افراد جامعه نسبت به يكديگر بدبين شوند و سوءظن و عدم اعتماد بر جامعه سايه افكند.
14. سالهاى دنيا پست و خوار شود.
15. درختكارى زياد شود و محصولها اندك شود.
16. قيمتها بالا رود (نرخ اجناس مورد لزوم به طور سرسام آورى بالا برود تا جايى كه زندگى را تبديل به جهنم سوزان كند).
17. بادها زياد شود (طوفانها و تندبادها مرتبا در دنيا زيانهاى سنگين جانى و مالى به بار آورد).
18. پرده از روى باطن مردم برداشته شود (و جنايتكاران و دنياپرستان و جاه طلبان شناخته شوند، يا بدان آشكار شوند يا علائم ظاهر شوند).
19. عمل شنيع لواط علنى شود (كما اينكه در انگلستان با گذراندن قانونى از تصويب مجلس لواط بلامانع شده است ).
20. خلاف ، پسنديده شود.
21. تجارت و كاسبى دچار سختى و تنگى شود و اشياء مورد درخواست كم شود.
22. تمام برنامه ها را با كمال گستاخى و خودسرى بر مبناى هواى نفس (دلم مى خواهد) پياده كنند.
23. ناسزا و فحش دادن به پدر و مادران را وسيله سرگرمى و مزاح قرار دهند.
24. آشكارا ربا بخورند و كوچكترين ترسى از خداوند نداشته باشند.
25. بى عصمتى و زنا در ميان مردم رواج پيدا كند (مراكز خودفروشى و زنا در دنيا با ابعاد گسترده اى بالاترين شاهد ماست ).
26. خشنودى و راضى بودن از زندگى و برنامه آن بسيار كم شود.
27. افراد سفيه و نادان زمام امور را به دست گيرند.
28. خيانت به انواع و اقسام مختلف در ميان همه طبقات زياد شود.
29. امانت را بى اهميت بدانند و به آن بى اعتنا باشند و افراد امين كم شوند.
30. افراد از اخلاق و كار خويش تعريف كنند.
31. نادانها به دليل نادانى خويش مشهورند.
32. مردم خانه هاى خود را بيارايند و ديوارهاى آن را زينت دهند.
33. قصرها و خانه ها بلند ساخته شود (مانند ساختمانهاى چندين طبقه اى كه آسايش و امنيت را از همسايه ها سلب مى كند.)
34. باطل را به لباس حق جلوه دهند.
35. زشتى دروغ از بين برود بحدى كه لباس راستى بر آن بپوشانند.
36. اگر كسى در كارش صحت عمل داشته باشد او را ضعيف بدانند.
37. پستى و لئامت و سرزنش يكديگر را به حساب عقل بگذارند (صاحبش را عاقل بدانند)
38. گمراه بودن و راه كج رفتن را هدايت بشمارند.
39. بيان را كورى بدانند (اگر به وسيله بيان ، حقايقى گفته شود كه به نظر آنها خوش نيايد بگويند اين شخص كور است و واقعيت دنيا را نمى بيند).
40. و خموشى را بى خردى بدانند.
41. دانشمند اگر بخواهد از علم خويش به نفع خود و جامعه حرف بزند او را جاهل و عملش را نادانى بدانند.
42. نشانه ها بسيار شود و علامتها يكى پس از ديگرى ظاهر گردد.
43. تحقيق نكرده سخنان دور از حقيقت بگويند (مردم را متهم كنند و بدون دليل آبروى بندگان خدا را بريزند).
44. آسياى مرگ بر سر جامعه بچرخد (جنگهاى خانمانسوز به راه بيندازند و افراد بيگناه را قتل عام كنند، مانند بمباران مناطق مسكونى و غير نظامى و..).
45. مردم از نظر بينش و ديد قلبى كور شوند و حقايق را نبينند (مانند جناياتى كه از زمامداران خود مى بينند و در عين حال مى گويند خوب است ).
46. كارهاى ناپسند بر اعمال خوب غلبه پيدا كند (مردم طرفدار كارهاى بد شوند).
47. محبت نسبت به يكديگر وصله رحم از دلهاى مردم برداشته شود.
48. تجارت و بازرگانى زياد شود و مردم كارهاى باطل و ناچيز را نيكو بدانند.
49. جان خود را به يكديگر به خاطر شهوتهاى زيادى كه دارند، بذل كنند.
50. كارهاى بزرگ را آسان شمارند (نظير جنگ با دولتهاى بزرگ ).
51. از پوشيدن پوستهاى حيوانات حرام گوشت (يا ذبح شرعى نشده ) باكى نداشته باشند.
52. جامه هاى نرم و زيبا و نازك بپوشند (و بدن آنها از روى لباس پيدا باشد).
53. رغبت به دنيا پيدا كنند و آن را بر آخرت مقدم بدارند (اعمال بد مردم گواه اين مطلب است ).
54. رحم از دلهاى همه مردم برود (اعم از زمامدار، تاجر، كاسب ، زن ، شوهر و غير آنها).
55. فساد جنبه عمومى پيدا كند (خواهى نشوى رسوا همرنگ جماعت شو).
56. قرآن را به بازى بگيرند (از نام آن و آياتش به نفع اهداف شوم خود سوء استفاده كنند).
57. اموال بيت المال (وجوه شرعيه ) را مال شخصى خود بدانند يا حقوق شرعيه مال خود را ندهند و بگويند مال خودمان است .
58. مسكرات را با تغيير نام حلال بدانند.
59. در وقت دادن زكات مال خود خيانت كنند (كم بدهند يا جنس نامرغوب عرضه كنند).
60. ربا را به نام خريد و فروش و اجاره دادن محلى از مقروض بگيرند.
61. در فسق و فجور مردها با مردها و زنها با زنها برابرى كنند.
62. به نافرمانى از خداوند (گناه كردن ) مباهات كنند.
63. دلهاى مردم پر از تكبر و نخوت شود و ظلم و جور در پادشاهان و نادانى در مردم (زير بار ظلم رفتن ) ظاهر شود.
64. در چنين وضعى ديندار بايد دين خود را بردارد و از اين طرف به آن طرف و از اين قله كوه به آن قله و از اين دره به دره ديگر برود تا سلامت دين داشته باشد.
65. از اسلام باقى نماند جز اسمى و از قرآن باقى نماند جز رسمى (قرآن در دلها كهنه شود و فقط اسم و رسمى از آن باقى بماند).
66. قرآن بخوانند در حالى كه از گلوگاه و استخوان ترقوه و گردن نگذرد و از وعده هاى خداوندى و وعيدهاى آن عملا در ميان مردم خبرى نباشد و از خداوند نترسند و به ياد او نباشند و از ناسخ و منسوخ قرآن بى خبر باشند.
67. در اين حالات مساجدشان آباد باشد اما دلهاشان از تقوا و ايمان تهى .
68. علما و دانشمندان آن زمان بدترين مردم روى زمين باشند و تمام فسادها و فتنه ها از ناحيه آنها برخيزد و بازگشت همه آنها (فتنه ها) به سوى خود ايشان است .
69. مردم خيّر و نيكوكار و مراكز خير از بين برود اما اهل شر و فساد بمانند.
70. مردم به خداوند عالم در كارهايشان بى اعتنا باشند و اعمالشان از روى تحقيق نباشد.
71. تنها محبوب مردم دينار و درهم باشد (ثروت دنيا از هر راهى كه بيايد، حلال يا حرام ، مانعى نداشته باشد).
72. هر قدر ثروتشان زياد شود باز بگويند فقيريم .

يا حذيفه قد ذهبت الدنيا او كانك بالدنيا لم تكن قلت فداك ابى و امى يا رسول الله فهل من علامة يستدل بها على ذلك قال نعم يا حذيفة احفظ بقلبك و انظر بعينك و اعقد بيدك اذا ضيعت امتى الصلواة و اتبعت الشهوات و كثر الخيانات و قلت الامانات و شربوا القهوات و اظلم الهوى و غار الماء و اغبرت الافق و خيفت الطرق و تشاتم الناس و فسدوا و فجرت الباعة و رفضت القناعة و ساءت الظنون و تلاشت السنون و كثرت الاشجار و قلت الثمار و غلت الاسعار و كثرت الرياح و تبينت الاشراط و ظهر اللواط و استحسنوا الخلف و ضاقت المكاسب و قلت المطالب و استمروا بالهوى و تفاكهوا بينهم بشتيمة الاباء و الامهات و اكلوا الربا و فشا الزنا و قل الرضا و استعملوا السفهاء و كثرت الخيانة و قلت الامانة و ذكى كل امرء نفسه و عمله و اشتهر كل جاهل بجهله و زخرفت جدران الدور و رفع بناء القصور و صار الباطل حقا و الكذب صدقا و الصحة عجزا و اللؤ م عقلا و الضلالة هدى و البيان عمى و الصمت بلاهة و العلم جهالة و كثرت الايات و تتابعت العلامات و تراجموا بالظنون و دارت على الناس رحى المنون و عميت القلوب و غلب المنكر المعروف و ذهب التواصل و كثرت التجارات و استحسنوا البطالات و تهادوا انفسهم بالشهوات و تهاونوا بالمعضلات و ركبوا جلود النمور و اكلوا الماءتور و لبسوا الحبور و آثروا الدنيا على الاخرة و ذهبت الرحمة من القلوب و عم الفساد و اتخذوا كتاب الله لعبا و مال الله دولا و استحل الخمر بالنبيذ و النجش بالزكوة و الربا بالبيع و تكافاء الرجال بالرجال و النساء بالنساء و صارت المباهات فى المعصية و الكبر فى القلوب والجور فى السلاطين و السفاهه فى سائر الناس فعند ذلك لا يسلم لذى دين دينه الا من فر بدينه من شاهق الى شاهق و من واد الى واد و ذهب الاسلام حتى لايبقى الا اسمه و اندرس القران من القلوب حتى لايبقى الا رسمه يقرؤ ن القرآن لا يجاوز تراقيهم لا يعلمون بما فيه من وعد ربهم و وعيده و تحذيره و تنذيره و ناسخه و منسوخه فعند ذلك تكون مساجدهم عامرة و قلوبهم خاربة من الايمان علمانهم شر خلق الله على وجه الارض منهم بدت الفتنة و اليهم تعود و يذهب الخير و اهله و يبقى الشر و اهله و يصير الناس بحيث لايعباء الله بشى ء من اعماله قد حبب اليهم الدينار و الدارهم حتى ان الغنى ليحدث نفسه بالفقر

علی بازدید : 13 یکشنبه 21 فروردین 1390 نظرات (0)
2 - بـرخـى از روايـات ، ايـن دوران درخـشـان را بـه حـدود 20 سال تعبير مى كند.
3 - دسته سوم از 70 سال سخن مى گويد.
4 - و رواياتى هم هست كه عدد ديگرى را نشان مى دهد.
اما به نظر نگارنده ، روايات دسته دوم كه سالهاى حكومت آن حضرت ، پس از قيام براى اصـلاح جـهـان را، حـدود 20 سـال عـنـوان مى كند بيشتر است و بدان دسته بهتر مى توان اعـتـمـاد كـرد. چـرا كـه ايـن گـروه از روايـات از امـامـان اهـل بـيـت عليهم السلام كه خداوند آنان را از هر لغزش و اشتباه و پليدى ، پاك و پاكيزه ساخته ، رسيده است .
اينك برخى از آن روايات :
1 - امام صادق عليه السلام در اين مورد فرمود:
((ملك القائم منا تسع عشرة سنة و اءشهرا.))

يـعـنـى : حـكـومـت درخـشـان و شـكـوهـبـار قـائم مـا، نـوزده سال و چند ماه خواهد بود.
2 - و در بيان ديگرى مى فرمايد:
((يملك القائم عليه السلام تسع عشرة سنة و اءشهرا.))

يـعـنى : قائم عليه السلام حدود نوزده سال و چند ماهى پس از قيام جهانى اش حكومت خواهد كرد.
3 - جـابـر بـن يزيد جعفى از حضرت باقر عليه السلام پرسيد كه : ((سرورم ! قائم عـليـه السـلام در روزگـار خـويـش چـه مـدت بـه تـدبير امور و تنظيم شئون امت و حكومت عادلانه جهانى مى پردازد؟))
حـضـرت فـرمـودنـد: ((از روز قـيـام او تـا رحـلتـش ، حـدود نـوزده سال ، فاصله است
روشن است كه اين روايت با دو روايت رسيده از امام صادق عليه السلام تناقض و تضادى نـدارد. چـرا كـه طـبق رواياتى كه در بخش ظهور آمد، قيام جهانى آن حضرت اندكى پس از ظـهـورش خواهد بود و قيام و ظهورش ‍ برخلاف پندار بسيارى در دو مرحله خواهد بود، نه يك مرحله

علی بازدید : 19 یکشنبه 21 فروردین 1390 نظرات (0)

2ـ مـحـمـد بـن يـوسـف كـنـجـى شـافـعـى از ديـگـر عـلمـاى بـزرگ اهل سنت است او در كتاب خويش مى نويسد:
((حـضـرت مـهـدى عـليه السلام فرزند جناب حسن عسكرى عليه السلام است . آن وجود گـرانـمـايـه ، زنـده و در اوج سـلامـت و طـراوت از زمـان غـيـبـت خويش تاكنون در اين جهان زندگى مى كند....))
3ـ مـحـمـد بـن احـمـد مـالكـى مـعـروف بـه ابـن صـبـاغ نـيـز از عـلمـاى اهل سنت است و در كتاب خويش در باب دوازدهم مى نويسد:
((ابـوالقـاسـم ، مـحـمـد، حـجت ، فرزند حضرت حسن عسكرى عليه السلام است . او در شهر سامرا و در نيمه شعبان 255 هجرى ديده به جهان گشوده است
4ـ از ديـگـر عـلمـاى آنان سبط ابن جوزى حنفى است او در كتاب خويش در مورد فرزندان حضرت عسكرى در بخشى تحت عنوان فصل فى ذكر الحجة المهدى مى نويسد:
((او نـام بـلنـد آوازه اش مـحـمـد، فـرزنـد حـسـن عـسـكـرى عليه السلام است و كنيه اش ابـوالقـاسـم مـى باشد. او را: الخلف الحجة ، صاحب الزمان ، القائم المنتظر نيز خوانده اند و آن حضرت آخرين امامان است

5ـ احـمـد بـن حـجـر عالم ديگرى از اهل سنت است او در كتاب خويش به هنگام بحث در مورد شخصيت حضرت عسكرى عليه السلام مى نويسد:
((او جـز فـرزنـدش ابـوالقـاسـم مـحمدالحجة ، فرزندى به يادگار ننهاد و فرزند گرانمايه اش ، به هنگامه شهادت پدر، پنج ساله بود، اما خداوند حكمت و بينشى ژرف و اعجازآميز به او ارزانى فرمود

6ـ از عـلمـاى ديگر اهل سنت شبراوى شافعى است . او در مورد ولادت دوازدهمين امام نور در كتاب خويش مى نويسد:
((امـا يـازدهـم ، ((حسن خالص ))

 است كه به لقب عسكرى معروف است و او را شرافت همين بس كه امام مهدى عليه السلام از فرزندان گرانمايه اوست ....))

آنگاه مى افزايد: ((امام مهدى عليه السلام فرزند حضرت عسكرى عليه السلام است و در شـهـر تـاريـخـى سـامـرا در پـانـزدهـم شـعـبـان بـه سال 255 هجرى ديده به جهان گشوده .))
7ـ عبدالوهاب شعرانى عالم ديگر اهل سنت در كتاب خويش تحت عنوان ، نشانه هاى نزديك شـدن رسـتـاخـيـز از جـمـله قـيام و ظهور حضرت مهدى عليه السلام را مى نويسد. آنگاه مى افزايد:
((امام مهدى عليه السلام از فرزندان امام حسن عسكرى عليه السلام است و در پانزدهم شـعـبـان بـه سـال 255 بـدنـيـا آمـده و او زنـده و بـاقـى اسـت تـا طـبـق روايات رسيده از پـيـامـبـر(ص ) بـا حـضرت عيسى عليه السلام كه به هنگامه ظهور او از آسمان فرود مى آيد، ديدار كند

8ـ از عـلمـاى ديـگر اهل سنت عبدالله بن محمد مطيرى شافعى است . او در كتاب خويش پس از از يـادآورى نـام بلند آوازه امامان معصوم عليهم السلام تا حضرت عسكرى عليه السلام مى نويسد:
((فـرزنـد حضرت عسكرى عليه السلام امام مهدى ، دوازدهمين امامان است . نام او محمد و قائم است و به مهدى عليه السلام نيز شهرت دارد....))
9ـ سـراج الدين رفاعى از ديگر دانشمندان اسلامى است . او در كتاب خويش در اين مورد مى نگارد:
((امـا، يـازدهـمـيـن امـام ، حـضـرت حـسـن عـسكرى عليه السلام پس از خويش ، فرزندش حضرت مهدى را بر جاى نهاد و او جانشين پدر و دوازدهمين امام است
10ـ استاد بهجت افندى در كتاب خويش
از جمله مى نويسد:
((امـام مـهـدى عـليـه السـلام در پـانـزدهـم شـعـبـان سال 255 هجرى ديده به جهان گشود و مادرش نرجس ‍ بود

11ـ عـالم ديـگـر اهـل سنت حافظ محمد بن محمد حنفى نقشبندى در كتاب خويش در اين رابطه مى نويسد:
((حـضـرت عـسكرى عليه السلام يازدهمين امام است و فرزند گرانمايه اش ((محمد)) نـزد يـاران و دوسـتـداران راسـتـيـن خـانـدان وحـى و رسـالت مـشـخـص و مـعـلوم بـود. او در سال 255 هجرى در پانزدهم شعبان ديده به جهان گشود

ايـن مطلب را از جمله بانوى بزرگ و مورد اعتماد ((حكيمه )) دختر، امام جواد عليه السلام آورده است .
12ـ سـليـمـان قـنـدوزى حـنـفى از ديگر دانشمندان اسلامى است . او در كتاب خويش ضمن تـرسـيـم ولادت حـضـرت مـهـدى عـليه السلام از بانو حكيمه ، دخت گرانقدر حضرت جواد عليه السلام به همان صورت كه در كتابهاى معتبر شيعه آمده است ، مى افزايد:
((ايـن روايـت و ايـن گـزارش از ديـدگاه علما و شخصيتهاى مورد اعتماد اسلامى ، محقق و مـسـلم اسـت كـه ولادت ((قـائم آل مـحـمـد)) پـانـزدهـم شـعـبـان بـه سـال 255 هـجرى رخ داد و آن حضرت در شهر تاريخى سامرا و در حيات پدرش ديده به جهان گشود
13ـ شبلنجى شافعى دانشمند ديگر اهل سنت در كتاب خويش در اين مورد مى نوسيد:
((رحـلت حـضـرت عـسـكـرى عـليـه السـلام روز جـمـعـه هـشـتـم ربـيـع الاول بـه سـال 260 هـجرى بود و از خود فرزندى گرانمايه بر جاى نهاد كه نام او را محمد نهاده بود.))
14ـ دانـشـمـنـد ديـگـر اهـل سنت ابن خلكان است . او در كتاب خود پيرامون امام عصر عليه السلام مى نويسد:
((ولادت آن گـرانـمـايـه ، پـانـزدهـم شـعـبـان بـه سـال 255 هـجـرى بـود و هـنـگامى كه پدرش جهان را بدرود گفت : آن حضرت پنج ساله بود و مادرش نرجس نام داشت
15ـ عالم ديگر اهل سنت ابن الخشاب در اين مورد مى نويسد:
((فرزند و جانشين شايسته كردار حضرت عسكرى عليه السلام حضرت مهدى بود كه او را ((الخـلف الصـالح )) نـيـز مـى گـفـتـنـد. او همان صاحب الزمان است و به نام مقدس ((مهدى )) نيز شهرت دارد
16ـ عـبـدالحـق دهـلوى نـيـز از دانـشمندان اسلامى است . او در كتاب خود، در مورد زندگى امامان نور عليه السلام دراين رابطه مى نويسد:
((ابـو مـحـمـد حـضـرت حـسـن عـسـكـرى عـليـه السـلام يـازدهمين امام نور است و فرزند گرانمايه اش محمد(ص ) نزد ياران و دوستداران مورد اعتماد شناخته شده است .))
آنـگـاه مى افزايد: ((خلف صالح ، از فرزندان حضرت عسكرى عليه السلام همان صاحب الزمان است .))
17ـ محمد امين بغدادى سويدى در ولادت امام عصر عليه السلام مى نويسد:
((حـضـرت مـهـدى عـليـه السـلام بـه هـنـگـامـه رحـلت پـدر گـرانـمـايـه اش ، نـه سال داشت
18ـ مورخ بزرگ اهل سنت ابى الوردى در تاريخ خود آورده است كه :
((مـحـمـد، فـرزنـد حـضـرت عـسـكـرى عـليـه السـلام در سال 255 هجرى بدنيا آمد...))

علی بازدید : 17 یکشنبه 21 فروردین 1390 نظرات (0)

 برای ورود به مرکز دانلود دیدار یار روی عکس کلیک کنید

همه چیز برای دانلود

۱.انواع مقالات در مورد مهدویت
۲.زیباترین مناجات فراق یار
۳.عکس مهدویت
و ...

تعداد صفحات : 8

اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آرشیو
    آمار سایت
  • کل مطالب : 82
  • کل نظرات : 0
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 0
  • آی پی امروز : 21
  • آی پی دیروز : 2
  • بازدید امروز : 13
  • باردید دیروز : 0
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 13
  • بازدید ماه : 13
  • بازدید سال : 20
  • بازدید کلی : 241